جمعه ۲۸ فروردين ۱۳۸۳ - سال يازدهم - شماره ۳۳۵۲
نيكول كيدمن انتخاب اول
بزرگترين كارگردانان  هاليوود
002880.jpg
خسرو نقيبي
هشت نقش استثنايي در سه سال، براي بازيگري كه حالا ديگر ستاره زنان  هاليوود است و در مركز توجه كارگردانان بزرگترين پروژه هاي سينمايي.
از نيكول كيدمن حرف مي زنيم. بازيگري كه در سال هاي اخير به يكباره چهره ديگري به خود گرفت و در طول اين دو سه سال آنقدر نقش هاي متفاوت و درخشان بازي كرده كه تبديل به انتخاب اول هر كارگردان  هاليوودي براي كار تازه اش باشد. گواه اين مسئله هم مجسمه هاي افتخاري است كه او در اين دو سال به دست گرفته است. دو گلدن گلاب و يك اسكار؛ هرچند آكادمي  امسال ديگر براي كوهستان سرد يا داگ ويل او را شايسته مجسمه طلايي اش ندانست.
اما حالا ... نيكول كيدمن هشت پروژه در مراحل مختلف دارد. از فيلم هاي آماده نمايش تا كارهايي كه صرفاً براي آنها قرارداد بسته شده؛ هشت كار، هشت چهره و هشت شخصيت متفاوت. فيلم هايي كه مي توانند موقعيت او را در جوامع هنري و نزد مخاطبان تا حداقل دو سال ديگر تضمين كنند. او ديگر نه عروسك  هاليوودي ديروز، كه مطرح ترين بازيگر زن اين روزهاي  هاليوود است.
گذشته
نيكول كيدمن با نام اصلي نيكول مري كيدمن، متولد هفت ژوئن ۱۹۶۷ در هانولولو  هاوائي است اما او در اصل يك استراليايي است. پدرش پزشكي متخصص و مادرش سرپرستار بوده اند و نخستين عشق اش در هنر، باله بوده است. او بعدها تئاتر را پيگيرانه دنبال مي كند و در كارهاي دانش آموزي زيادي روي صحنه مي رود. نخستين نقش سينمايي اش را در فيلمي با نام «كريسمس بوش» در ۱۶ سالگي ايفا مي كند و سه سال بعد، در يك كار نيمه بلند به نام «ويتنام» نقشي را بازي مي كند كه به خاطر آن، نخستين جايزه ملي اش را مي گيرد.
اينگونه است كه نيكول نخستين نقش حرفه اي اش را در سال ۱۹۸۹ در فيلمي  به نام «مرگ آرام» در برابر سام نيل به دست مي آورد. در ۱۹۹۰ به آمريكا مي آيد و در «روزهاي تندر» نقش مقابل يك راننده اتومبيلراني با بازي تام كروز را ايفا مي كند. در اين فاصله، كيدمن در يك كار استراليايي نه چندان مطرح و فيلمي  از رابرت بنتون به نام «بيلي بت گيت» هم ظاهر مي شود.
«دور و دوردست» فرصتي براي بازي دوباره در كنار تام كروز است و سپس دو بازيگر آن روزها محبوب شده، با هم ازدواج مي كنند. كيدمن پس از ازدواج با توجه به محدوديت هاي خاصي كه براي خودش ايجاد مي كند، بي دردسرترين پروژه ممكن را برمي گزيند. كاراكتري خنثي در فيلمي  به نام «زندگي من» كه نقش مقابلش را مايكل كيتون ايفا مي كند.
آنچه كه با بازي در اين فيلم ها، براي نيكول جوان باقي مي ماند، لقبي است كه منتقدان بر او مي گذارند. منتقدان مي گويند كه كيدمن يك بانوي تمام عيار است و به جز نقش يك خانم متشخص و خوش پوش، نمي تواند نقش ديگري را ايفا كند. در اين شرايط است كه پيشنهاد جوئل شوماخر براي «بتمن ۳» يا «بتمن براي هميشه» ايده آل به نظر مي رسد و نيكول كيدمن نقش خبرنگاري را بر عهده مي گيرد كه همراه تازه اين ابرقهرمان است. اما اين يكي فيلم هم موفق نيست و كيدمن از زير انتقادها نمي تواند شانه خالي كند. اينها همه ادامه مي يابد تا زماني كه او پيشنهادي استثنايي دريافت مي كند.
«مردن براي ...» فيلمي  است كه كيدمن احتياج دارد. نقش پيچيده سوزان، همه آنچه را كه او نبايد داشته باشد، دارد و نيكول كيدمن نخستين جايزه گلدن گلاب دوران حرفه اي اش را كسب مي كند. تحسين منتقدان، كيدمن را به اوج مي برد اما نگاه خيلي ها به او، هنوز نگاه به يك عروسك  هاليوودي است، نه بازيگري توانا. كيدمن براي گام بعدي، پروژه جين كمپيون موفق در «پيانو» را بر مي گزيند ولي نقش ايزابل آرچر «پرتره اي از يك بانو»، كليشه تكرار شده كيدمن است و بازگشت او به دوران قبل از «مردن براي ...». «صلح ساز» در كنار جورج كلوني و«جادوي عملي» در كنار ساندرا بولاك، اتفاق هاي خاصي نيستند اما سرانجام بار ديگر بخت به نيكول كيدمن روي مي آورد.
استنلي كوبريك براي آخرين كارش به دنبال زن و شوهري  هاليوودي مي گردد و تنها زوج موفق  هاليوود، تام كروز و نيكول كيدمن هستند. فيلمبرداري چشمان مبهوت در شرايطي آغاز مي شود كه نقش كيدمن به نسبت كروز كوتاه تر است و وقتي هم فيلم به نمايش در مي آيد، باز اين كروز است كه ديده مي شود ولي تجربه نامتعارف بازي در فيلم كوبريك، تجربه ارزاني نيست كه به راحتي براي كيدمن فراموش شدني باشد. فصل تازه اي در بازيگري نيكول كيدمن آغاز مي شود.
پيش از آن كه قضيه طلاق مطرح شود و خيلي از علاقمندان  هاليوود را شوكه كند، تام كروز به يك فيلم اسپانيايي به نام «چشمانت را باز كن» علاقه مند مي شود. كارگردان فيلم آلخاندرو آمنابار را دعوت به مذاكره مي كند و در اين جلسه قرار بر ساخته شدن فيلمي  به كارگرداني آمنابار، تهيه كنندگي كروز و بازي نيكول كيدمن مي شود. ضمن اين كه با اين كار، كروز حق اين را پيدا مي كند تا «چشمانت را باز كن» را در ورسيوني  هاليوودي بسازد. كروز، آمنابار را با پروژه اش رها مي كند و از دور بر كار نظارت مي كند و در همان سمت، ساخت «آسمان وانيلي» را بر اساس فيلم قبلي آمنابار آغاز مي كند. آمنابار هم بي سر و صدا و به راحتي، نخستين فيلم  هاليوودي اش را مي سازد. اين نخستين مواجهه كيدمن با مقوله اي به نام كارگردان خلاق و بازيگري حرفه اي در فيلمسازي ارزانقيمت است.
پس از جدايي ناباورانه كيدمن بازي در «مولن روژ» باز لورمان را آغاز مي كند. هر دو فيلم آماده مي شود و با فاصله كمي  بر پرده مي آيد و همگان، بازيگري استثنايي به نام نيكول كيدمن را دوباره كشف مي كنند. كيدمن نقش اصلي «اتاق وحشت» ديويد فينچر را، براي جودي فاستر مي گذارد و با دستمزدي هفت و نيم ميليون دلاري، پروژه «ساعات» را آغاز مي كند. ضمن اين كه در فاصله غوغاي جوايز و كشف دوباره، در فيلم ساده و ارزاني به نام «دختر تولد» هم ظاهر مي شود. بازي شگفت انگيز كيدمن در نقش ويرجينيا وولف اسكار بهترين بازيگر زن را برايش به همراه دارد.
حال
با تثبيت در مقام يك بازيگر توانا فيلم هاي تازه يكي يكي از راه مي رسند. نخستين فيلم از سه گانه «آمريكا سرزمين فرصت طلب ها»ي لارس فون تريه، اولين كار نيكول كيدمن در سال گذشته بود. فيلم ۱۷۷ دقيقه اي داگ ويل، داستان زني به نام گريس است كه پس از مدت ها آوارگي در شهر كوچكي در ايالت كلرادو ساكن مي شود. او قصد دارد در اين شهر تنها زندگيش را اداره كند اما همه خصوصيات يك شهر كوچك، تبديل به مشكلات او مي شود. انواع خطرهايي كه او را به دليل تنها بودن تهديد مي كند، از او زن ديگري مي سازد.
داگ ويل داستان ايستادگي يك زن در برابر يك جامعه است و معمولاً هم اين نقش ها بازي هاي درخشاني از بازيگر اصلي شان دارند. حضور در قامت يك زن روستايي حاشيه نشين نخستين نقش متفاوت كيدمن را در ميان فيلم هاي تازه اش رقم مي زند.
ننگ انساني، كيدمن را در قالب يك حاشيه نشين دارد. فيلم داستان زندگي پروفسور شناخته شده اي با بازي آنتوني هاپكينز را روايت مي كند كه رازي را با خود دارد. راز عشق به يك زن حاشيه نشين و نه چندان خوشنام كه مي تواند همه خوشنامي  او را به رسوايي بكشاند. در كنار اين دو فيلم كوهستان سرد هم آخرين فيلم به نمايش درآمده كيدمن در سال گذشته بود. اين يكي را كارگردان اسكاري «بيمار انگليسي» يعني آنتوني مينگلا ساخته؛ داستان هم يكي از رمان هاي مطرح سال هاي اخير و البته يكي از پرفروش ترين هاست. ابتدا قرار بود فيلم با مشاركت و بازي همسر سابق نيكول يعني تام كروز ساخته شود اما وقتي مينگلا بر حضور كيدمن پافشاري كرد، نقش مقابل به جود لا رسيد و فيلم در روماني ساخته شد. هر چند كه داستان در خود آمريكا و در زمان جنگ هاي داخلي مي گذرد و روايت بازگشت يك سرباز از اين جنگ به زادگاهش در كوهستان سرد در كاروليناي شمالي به نزد كسي است كه دوستش دارد. اين بار كيدمن در نقش يك دختر آرام در درامي  تاريخي بازي كرده؛ متفاوت با ديگر نقش ها و هماهنگ با قالبي فراموش شده از اين بازيگر.
آينده
همسران استپفورد طبع آزمايي كيدمن در يك تريلر كمدي است كه پيشتر سابقه اش را در فيلم هاي پيش از اوج داشته؛ در فيلمي  چون جادوي عملي و در كنار ساندرا بولاك. اما خب، اين يكي تا حدي فرق مي كند. پشت دوربين كارگردان فيلم هايي چون اين را تحليل كن نشسته كه در اين سال ها همه كارهاي كمدي اش موفق بوده و البته فيلم معركه اي چون امتياز را هم با بازي سه غول بازيگري از سه نسل مختلف ساخته است. داستان فيلم برگرفته از رمان آيرا لوين است و از جمله نكات جالب توجه اين فيلم، شمايل متفاوت كيدمن در نقشي دور از خود است.
اما هر چقدر همسران استپفورد از ابتداي توليد فيلم پرسروصدايي بوده، خيلي ها از ساخته شدن فيلمي به نام تولد حتي خبر هم ندارند. فيلم كم هزينه جاناتان گلازر تنها با اتكا به بازي كيدمن قرار است يكي از غافلگيري هاي اكران دو هزار و چهار و بالطبع اسكار دو هزار و پنج باشد. داستان گرفتن سرپرستي فرزند هميشه در اين سال ها براي بازيگرانش داستاني پرخير و بركت بوده؛ نقشي كه به دليل تحرك زياد و درگيري هاي فراوان كاراكترش، معمولاً به شدت ديده شده و حتي يك بازي معمولي در چنين نقشي تبديل به يكي از شاه نقش هاي آن بازيگر مي شود. فيلم داستان آنا، مادري است كه پس از مرگ همسرش مي خواهد حضانت پسر ده ساله اش را به دست آورد. چيزي كه دادگاه به آن رضايت نمي دهد. گريم باز متفاوت كيدمن كه در كنار خودش دو بازيگر مطرح از دو نسل مختلف يعني لورن باكال و آن هچ را هم دارد، نشان از دورانديشي كيدمن دارد. او قرار نيست در اين چند سال، چشم طمع از هيچ جايزه بازيگري بردارد.
فيلمبرداري مترجم چندروزي است آغاز شده؛ فيلم را سيدني پولاك بزرگ مي سازد و كيدمن در كنار بازيگري قرار مي گيرد كه همين يك ماه پيش مجسمه اسكار را با خود به خانه برده است: شون پن. مي ماند ذكر اين نكته كه آخرين كار مشترك كيدمن با پولاك، بازي در چشمان مبهوت استنلي كوبريك فقيد است.
پروژه بي نام اسكندر كبير فيلم بعدي است. يك بلندپروازي ديگر از باز لورمان كه پس از اعتبار مولن روژش كه نيمي  از آن را مديون كيدمن است، به نظر نمي رسد به اين سادگي ها فيلمي  بي او بسازد. برنامه ريزي هاي توليد براي نيمه هاي امسال صورت گرفته و از هم اكنون بازي لئوناردو دي كاپريو در نقش اسكندر و كيدمن در نقش المپيا قطعي است. نكته بامزه درباره اين كار همزماني توليد با فيلم اليور استون در همين زمينه است. هر دو فيلم قرار است داستان زندگي و كشورگشايي هاي اسكندر را روايت كنند و البته سبك فيلمسازي اين دو فيلمساز آنقدر متفاوت هست كه از هر كدام انتظار يك كار كاملاً متفاوت را داشته باشيم.
جنگ اما هم آخرين فيلم در برنامه ريزي هاي كيدمن است. فيلمي  از توني اسكات كه همچنان فيلم مي سازد و همچنان هم فيلم هاي خوبي نمي سازد. او براي كار تازه اش با نيكول كيدمن قرارداد بسته ولي اصلاً بعيد نيست كه اين قرارداد هم به سرنوشت قرارداد فيلم آقا و خانم اسميت يا دو قسمت ديگر سه گانه فون تريه دچار شود كه كيدمن يك طرفه آنها را فسخ كرد. درباره جنگ اما، هنوز هيچ اطلاعاتي در دسترس نيست.

نيكول كيدمن اين روزها ساعات كاري اش را ميان بازي در پروژه هاي مختلف و حضور در افتتاحيه جشنواره هاي مختلف تنظيم كرده است و تقريباً جشنواره اي در سال گذشته نبود كه او به سبب نمايش داگ ويل در آن حاضر نباشد. هرچند در حال حاضر عمده وقتش را در ساختمان سازمان ملل براي بازي در نقش اصلي فيلم مترجم مي گذراند.
بازيگر نقش هاي تزييني دهه نود، حالا براي هر كار تازه دستمزدي پانزده ميليون دلاري طلب مي كند و تا به حال دو قرارداد فيلم هاي همسران استپفورد و مترجم را هم با همين رقم بسته است. براي همين او از مقام هشتاد و سوم قدرتمندترين چهره هاي  هاليوود در سال گذشته، به مكان سي و يكم رسيده است. اين بالاترين اوج گيري در جدول امسال مجله پرمير است.

بدشانس هفته
آرمناك پطروسيان
002886.jpg
موفق ترين دروازه بان چند سال اخير ليگ كه عمده موفقيت هايش را با سپاهان كسب كرده بود، در ذوب آهن هم روزهاي موفقي دارد اما اين موفقيت ها با يك اشتباه ساده در اين هفته به يكباره كمرنگ شد؛ آرمناك اين هفته گلي از ابراهيم ميرزاپور خورد كه تا مدت ها در حافظه  فوتبال دوستان خواهد ماند. چه كسي فكر مي كرد دروازه باني كه در اين سال ها هميشه به سختي گل خورده از كنار دروازه حريف گل بخورد؟

خوش شانس هفته
ابراهيم ميرزاپور
002883.jpg
يكي از روزنامه هاي ورزشي نوشته نام ميرزاپور وارد كتاب ركوردهاي فوتبال ايران شده است.
بگذريم كه اصلاً چنين كتابي و چنين ركوردهايي وجود دارد يا نه، اما خب آدم بايد خيلي خوش شانس باشد كه شوت مستقيمش از كنار دروازه وارد دروازه حريف شود و بعد تيمش، با همين يك گل به يك قدمي صدرنشيني ليگ برسد. ابراهيم ميرزاپور خوش شانس ترين چهره اين هفته است.

«بيل را بكش: جلد دوم»
002895.jpg
از امروز روي پرده سينماهاي آمريكاي شمالي رفته، حماسه سامورايي كوئنتين تارانتينو نابغه دهه نود هاليوود كه قسمت اولش چندي پيش در جشنواره فيلم فجر خودمان به نمايش درآمد، عكس نمايي از جلد تازه (!) فيلم تارانتينو است.

لانگ شات
بهمن فرمان آرا
با نوستالژي سال هاي رفته
002889.jpg

صبا شادور
قرار است بهمن فرمان آرا تازه ترين فيلمش را در شيراز كليد بزند. فيلمي كه پس از يك سال خبرهاي ضد و نقيض و نام هاي متفاوت، سرانجام عنوان «يك بوس كوچولو» را پيدا كرده و تا چند هفته آينده مقابل دوربين مي رود. اين سومين فيلم فرمان آرا پس از بازگشت از سفري طولاني مدت به ايران است. فيلمي  در پس دو تجربه به نام هاي «بوي كافور، عطر ياس» و«خانه اي روي آب» ...
از آغاز تا سكوت ...
اولين حضور بهمن فرمان آرا در عرصه سينما به سال ۱۳۵۱ برمي گردد. به فيلم خانه قمرخانم كه بازسازي يك سريال عامه پسند تلويزيوني به همين نام بود كه با استقبال نه چندان خوب منتقدان و روشنفكران آن دوره نيز روبه رو شد. اما دو سال بعد از ساخت اين سريال، شازده احتجاب بر پرده رفت. فيلمي كه پس از ساخت در سال ۱۳۵۳ با گذر زمان به عنوان يكي از آثار برگزيده تاريخ سينماي ايران شناخته شد. فرمان آرا دليل دلبستگي خود به اين داستان را جدا از سينمايي بودنش، حرف هايي مي داند كه حرف هاي دل خودش بوده كه او را از دل كتاب گلشيري تحت تاثير قرار داده است. فرمان آرا دليل زمان شكني داستان در كتاب را تنها مشكل فيلم دانسته كه او باز هم با توجه به مسئله زمان از حال به گذشته و برعكس آن، تا حدودي توانسته اين امر را براي تماشاگر به تصوير بكشد. گرچه با توجه به اين كه در آن دوره سينماي ايران، سينمايي عمدتاً تجاري بود، ولي اين فيلم هم مخاطب عام را راضي كرد و هم توانست بار ديگر منتقدان را به نوشتن وا دارد. تا اين كه سومين جشنواره جهاني فيلم تهران، جايزه بزرگ مجسمه زرين بز بالدار بهترين فيلم را به او تقديم كرد. شايد شازده احتجاب را بتوان دنباله روي دوره توفاني فيلم هايي چون اسرار گنج دره جني، گاو، پستچي، آرامش در حضور ديگران، رگبار و قيصر دانست. موج نوي سينمايي كه ابتذال حاكم بر فيلمفارسي ها را كنار زد.
«سايه هاي بلند باد» گامي  به جلو در عرصه سينما بود كه فرمان آرا به نقل از كيارستمي  مي گويد: «تو مثل كساني هستي كه پنج سال ترك تحصيل كرده باشند و حالا در كلاس ششم قبول شوند.» فرمان آرا بر خلاف نظر منتقدان درباره سايه هاي باد، همچنان اين فيلم را دوست دارد. فرمان آرا تجربه هايي در زمينه فيلم هاي كوتاه مستند نيز با نام هاي «تهران كهنه و نو»، «تهران و نوروز» و «خاويار» در سال ۱۳۴۰ را در كارنامه خود دارد.
سكوتي كه شكسته شد ...
بعد از بيست و دو سال با چهره فردي به نام بهمن فرجامي  آشنا مي شويم. شخصيتي كه ابتدا در تبليغات و پوسترهاي فيلم بوي كافور عطر ياس، عكس خود بهمن فرمان آرا را با روباني مشكي به نام خود دارد. هنوز نمي دانيم كه آيا اين فيلم سرگذشت خود فرمان آرا است يا نه؟ شايد فرمان آرا در دوراني به سينماي ايران برگشته كه سياست نيز توانسته نقش خود را در اين عرصه پيدا كند و او هم به دنبال تجربه فيلم سياسي به ايران آمده ... و يا نه، با ديدن ولي ا... شيراندامي  تمام اين حرف ها تبديل به يك نوستالژي مي شود كه تماشاگر را به ياد شازده احتجاب بيست سال قبل مي اندازد و ممكن است كه هر كدام از اين سئوال ها در ذهن فرمان آرا، فرم و قالب خاصي گرفته كه با به تصوير كشيدنش، دوباره به سينما برگردد ... فيلم از ريتمي كند پيروي مي كند كه فضايي سرد و سياه را در ذهن تماشاگران به وجود مي آورد حتي اسم فيلم - بوي كافور عطر ياس - حاوي تضادي آشكار است. بوي كافور با معنايي خاص و عطر ياس هم همين طور. همانند سياهي و سپيدي كه نمي توانيم آن دو را با هم حس كنيم.
ادامه از ستون قبل
بهمن فرمان آرا قبل از ساخت اين فيلم يازده طرح را به وزارت ارشاد داده بود كه هر كدام بنا به دلايلي رد شده بودند، تا اين كه با اين طرح موافقت شد و او با انتخاب درست بازيگران فيلم، توانست آنچه را كه از اين داستان مي خواهد به دست آورد.
شايد حضور رويا نونهالي با بازي كوتاه اما قابل تحسينش در همان اپيزود اول، يا بازي خوب كيانيان به عنوان فردي فرصت طلب كه در جامعه نابسامان پس از انقلاب براي خود سودهايي برده و شانس او در اين گذر زمان باعث شده كه تا به حال روزگار خوبي را سپري كند و يا بازي گرم حسين كسبيان، بيش از هر چيز اين فيلم را تبديل به يك داستان روان و قابل باور از يك كارگردان مي كند كه تصميم دارد داستان مرگ خود را بسازد. پس همه چيز دست به دست هم داده تا بوي كافور عطر ياس در همان خانه دوست قديمي، «گلشيري» به كاري مطلوب برسد و بتواند هشت سيمرغ بلورين از جشنواره فيلم فجر و البته جايزه ويژه هيات داوران جشنواره مونترال را به دست آورد.
كلاف هاي سردر گم ...
002892.jpg

پس از ساخت و اكران فيلم بوي كافور عطر ياس، فرمان آرا توانست دوستداران زيادي را به سمت خود جلب كند و شايد عده اي به انتظار دومين فيلم پس از انقلاب فرمان آرا روزشماري مي كردند. اما متاسفانه خبرهاي پيش توليد فيلم تازه، دوستداران او را بيشتر نااميد كرد تا اميدوار. اتحاديه تهيه كنندگان و توزيع فيلم ايران در همان زمان پيش توليد به فرمان آرا مجوز تهيه كنندگي ندادند. فرمان آرا خود ساخت فيلم را با گروهي از حرفه اي ترين عوامل سينما آغاز كرد و فيلمبرداري در شرايطي پيش رفت كه اتحاديه همه همكاران فرمان آرا را تهديد به تحريم كرد.
خانه اي روي آب براي آدم هايي كه همه حوادث روزگار را سرنوشت و تقدير مي دانند، آنقدر قابل هضم و درك است كه شايد ديگر توضيحي براي بيان هر سكانس نداشته باشد. وقتي در سكانس پاياني فيلم، تمام آن گلوله هاي رنگي به صورت تار عنكبوت اطراف دكتر سپيد بخت را فرا مي گيرد، زمين با پارچه هاي سفيد همچون كفن، آينده دكتر سپيد بخت را نشان مي دهد كه چگونه مرگ را نظاره مي كند. همان طور كه در آغاز در حال و هوايي فراواقعي زير كردن يك فرشته را مي بينيم، پايان را هم مي توانيم همان طور فراواقعي تصور كنيم. گرچه با توجه به نظر منتقدان فرشته ابتدايي فيلم با آن پسرك حافظ قرآن شايد القا كننده فضاي ديني خاصي باشد كه كم كم در نماهاي بعدي به صورت كليشه به سراغ تماشاگر مي آيند.
شايد وجه مشترك فيلم هاي بهمن فرمان آرا وجود افرادي است كه از نظر رفاهي و مالي هيچ گونه مشكلي ندارند يا به تعبيري ديگر، خوشي زير دلشان زده است. اما دكتر سپيدبخت با تمام فسادها و خوشگذراني هايي كه دارد بالاخره در ديالوگي مي گويد: «هميشه فكر مي كردم دكتر خوبي هستم اما حالا فهميدم دكتر خوبي هم نيستم». او هر روز بيشتر به اين حرفش مي رسد و شايد هيچ بازيگري چون رضا كيانيان نمي توانست نقش آدمي  را بازي كند كه تا آخر دنيا رفته و تمام خوشي ها را تجربه كرده است. گريم و اضافه وزن كيانيان، توانسته او را به نقش اش نزديك تر كند و سرانجام اين كه بهمن فرمان آرا بعد از بازي آن وكيل بوي كافور عطر ياس، بازيگر مناسب فيلم هايش را شناخته است.
خانه اي روي آب استعاره اي از همان زخم چركين دست دكتر است كه در انتها درمان مي شود. با تمام اين صحبت ها، فيلم روايتي كاملاً واضح و روشن دارد كه هر تماشاگري مي تواند آن را ببيند و احتياجي به دوباره ديدن و باز كردن كلاف هاي سردرگمي  كه در انتهاي فيلم همان تقدير را رقم مي زند، نيست.

چهره ها
ايران
هفته
جهان
پنجره
داستان
پرونده
سينما
ديدار
حوادث
ماشين
ورزش
هنر
|  ايران  |  هفته   |  جهان  |  پنجره  |  داستان  |  چهره ها  |  پرونده  |  سينما  |
|  ديدار  |  حوادث   |  ماشين   |  ورزش  |  هنر  |
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   شناسنامه   |   چاپ صفحه   |