ایران مردمی دارد که سراغ هر کدامشان بروی خاطره دارند از انقلاب اسلامی ، از میدان انقلاب، از رفتن شاه، از روزی که امام خمینی آمد و خیابانها شلوغ شد؛ آدمهایی که با سوال من، ناگهان برمیگردند به قدیم، جوان میشوند، نوجوان میشوند، کودک میشوند و ناگهان خاطره باز میشوند... بعد همهشان یک جمله میگویند: «معلوم است، همه میرفتیم تظاهرات.»
آدمها خاطره دارند... خانمی نگاهم میکند و میگوید: من کودک بودم اما یادم است که مادرم همیشه میرفت تظاهرات، مادر من حتی کفش تظاهرات داشت. وقتی میخواست برود تظاهرات آن کفشها را به پا میکرد تا راحتتر راه برود. بعد یادش میآید، چیزهای دیگری یادش میآید که آرزو داشته روی در خانهشان شعار بنویسند اما روی در بقیه خانهها شعار بوده اما روی در خانه آنها نه... و او به آرزویش نرسیده.
ایران یک میدان انقلاب دارد،که اغلب تجمعها به آنجا ختم میشده و در آن سالها چه خوب بوده که اعلامیههای امام خمینی هم در این میدان پخش میشده.
آقای «ح» از آن دست نوجوانها بوده که مدام اعلامیه پخش میکرده. او میگوید: «آن موقعها اگر اعلامیهای به دستمان میرسید 5 تا 5 تا کاربن میگذاشتیم و اینطور آنها را تکثیر میکردیم و میبردیم و لای کتابهای کتابفروشیها و کتابخانهها میگذاشتیم.»
میگوید: «حتی ما از چاپ دستی هم استفاده میکردیم بدون اینکه بدانیم این کار «چاپ سیلک» نام دارد. با چوب یک چارچوب درست کرده بودیم و پارچه رویش کشیده بودیم و یک دستگاه اختراع کرده بودیم.»
عکس: کاوه زندهیاد گلستان
بعد دوباره یاد خاطره بعدیاش میافتد که یک بار رفته بوده مسجد، همان موقعها که 16 ساله بوده و تعجب میکرده که چهطور آدمها اینطور علنی در بارهشاه حرف میزنند. بعد ادامه میدهد که:
« به ما اعلامیه دادند. دم در که رسیدیم مامورها ایستاده بودند، از ترس اینکه اعلامیه را نگیرند آن را تا کردم و گذاشتم توی دهنم، یادم است که آن کاغذ چه مزه تلخی داشت.»
میدان انقلاب شهید داده است، در 13 آبان57، در 16 آذر57 و سن و سال شهیدانش کم بوده است.
گروه سرود کلاستان برای روزهای دهه فجر آماده شده است؟
هنوز آماده نیستید! خیلیها در سال 57 آماده بودند. همسن و سال شما بودند، حتی توی فرودگاه برای بازگشت امام سرود خواندند.
بعضی از نوجوانان آن موقع حتی یادشان هست که میرفتند توی صف نان و نفت؛ پیتهای نفتی میبردند و ساعتها در سرما میایستادند.
* چرا آن موقع این قدر صف بود؟
الف. م، 45 ساله: ایران را تحریم کردند و ما تا مدتها با دفترچههایی مخصوص از مسجدها خوراکی میگرفتیم.
* راست است که آن موقعها زمستان واقعاً سرد بوده؟
- بله
* یخ نمیزدید؟
- جو یک جوری بود که دیگر هیچکس به چیزی جز خبر پیروزی انقلاب اسلامی فکر نمیکرد. هیچکس سرما را آن روزها نمیفهمید.
* مثل اینکه مدرسهها تعطیل شده بود و همه خوشحال بودند؟ توی آن مدت نوجوانها چه کار میکردند؟
- حفظ کردن سرودهای انقلابی و رفتن به تظاهرات، همین.
انقلاب سرود دارد. یادتان می آید؟ نصف بیشترش را حفظ هستید: «خمینی ای امام/ خمینی ای امام/ ای مجاهد ای مظهر شرف/ ای گذشته زجان/ در ره هدف» یا «بوی گل سوسن و یاسمن آمد» یا حتی «آمده موسم فتح ایمان»
دیگر چه؟
«آب زنید راه را/ حین که نگار میرسد؟
آنها را تمرین کردهاید برای امسال ؟
ایران یک عالم نوجوان دارد. نوجوانهای 30 سال پیش که نوجوانیشان شبیه ما نبود.
ایران آدمهایی دارد که الان اگر 43 ساله باشند نوجوانیشان با ما فرق دارد. آنها نه کلاس درسشان شبیه ماست، نه سرود خواندهاند شبیه ما، آنها چند ماه تمام هر روز دستهایشان را مشت کرده اند. حالا بشمارید که این نوجوانها چند نفرند.
که چند نفرشان دیگر نیستند، که از خون چند نفرشان لاله دمیده...
حساب کنید و بعد بگویید که خاطره شما از بهمن ماه چیست؟