شُلُمْپْریها (نام یکی از میوههای جزیره که شبیه شاتوت است) رسید! چهقدر هم خوشمزه بودند. باورت نمیشود. هر وقت که یکی از شُلُمْپْریها را میخوردم و چشمهایم را میبستم، میتوانستم به راحتی تصور کنم که در جزیره خودمان هستم و صدای موج دریا را میشنیدم و حتی میتوانستم تو و گِرانتیلیلیا (تمساح خانگی خانواده) را کنار خودم تصور کنم! نمیدانی چهقدر خوشحالم کردی!
بگذریم. میخواهم زودتر برایت یک رسم باحال دیگر این شهریها را بگویم تا من هم تو را خوشحال کنم. میدانم که نمیدانی تعطیلات چیست، پس برایت میگویم. ببین، اینجا در شهر مردم همیشه سر کار یا مدرسه نمیروند؛ چون بعضی روزها تعطیل هستند. اینجا هر هفته یک روز حتماً تعطیل است؛ اما به جز این روز، باز هم روزهای زیادی در طول سال تعطیل است. این تعطیلیها گاهی اوقات در کنار هم میآیند و گاهی اوقات چند روز تعطیل میشود.
صبر کن، اینجایش تازه دارد بامزه میشود. وقتی تعطیلیها بیش از یک روز شود، یعنی دو روز یا سه روز یا بیشتر، مردم این شهر و شهرستانها جایشان را عوض میکنند! آخر مردم این شهر منتظر نشستهاند تا همین اتفاق بیفتد و چند روز تعطیل شوند، آن وقت است که چمدانهایشان را میبندند و به همراه اهالی خانه به دل جاده میزنند. یکی میرود شمال، آن یکی میرود شمال، اتفاقاً آن یکی هم میرود شمال، تازه آن یکی هم میرود شمال، اما یکی هم این وسطها میرود اصفهان! نمیدانم این شمال چه دارد که این شهر ندارد اما اینجا از هر 10 نفر، 9 نفر میروند شمال! تازه آن یکی هم از ترافیک میترسد، وگرنه آن هم میرود شمال! باید من هم یک روز بروم ببینم این شمال چهجور جایی است.
داشتم میگفتم که همه شهریها از اینجا میروند تا به قول خودشان هوایی تازه کنند. اما داستان در شهرستانها برعکس است. چون تعطیلی فقط مال پایتخت نیست و شامل حال شهرستانیها هم میشود، شهرستانیها هم برای اینکه هوایی تازه کنند به جاده میزنند و به پایتخت میآیند تا یکی، دو روزی با خانواده خوش باشند! دیدی گفتم وقتی تعطیلی میرسد مردم این شهر و شهرستانها جایشان را عوض میکنند! همین است دیگر! تازه جالبش اینجاست که بعضی از این مسافرها که چندان به محیط زیست اهمیت نمیدهند، زبالههایشان را از شهر به شهرستان میبرند و بعضی هم از شهرستان به شهر!
تازه اینجا که خوب است، تعطیلاتش خیلی هم زیاد نیست. اوس بیوک میگفت شنیده که در جایی به نام بولیوی در سال 200 روز تعطیلی رسمی دارند! راست و دروغش با
اوس بیوک، ولی ببین آنجا دیگر چه کار میکنند!
قربانت، جرقه