از جمله است همزمانی مرگ استاد دکتر محمدامین ریاحی با سالروز بزرگداشت حکیمابوالقاسم فردوسی. مردی که تمامی عمرش را بر سر تحقیق و پژوهش در زمینه فردوسی بزرگ گذاشت، و بهترین پژوهشها درباره شاهنامه و فردوسی به نام او سند خورده است و کتاب فردوسی او (انتشارات طرح نو) از جمله شاخصترین آثار درباره زندگی و آثار و دیدگاه فردوسیاست ،درست در روزی جان به جانآفرین تسلیم کرد که مردم ایران آن روز را به نام حکیم توس گرامیمیدارند.
اینها اما آن چیزی نیست که نهاد جان آدمیان را با این گونهافراد پیوند میزند،بلکه زیست انسانی و انسان بودن مرحوم ریاحی و زندگی این فقیرشهر سربالاطلب است (به تعبیر مولوی) که آدمی را مدام از فردوسی به سوی او از او به سوی حکیم توس میکشاند.
اکنون یک سال از درگذشت استاد محمد امین ریاحی میگذرد. روزی که جمعی از اهل فرهنگ و ادب در قطعه نامآوران گرد آمده بودند تا به پیشنمازی محمود دعایی بر سفر ابدیاش نماز بخوانند. هنوز زنگ صدای جناب دعایی در گوشم طنینانداز است که میگفت: من روسیاه و این جمع فرهیخته به حقیقت جویی و شایستگی و مناعت طبع این مرد گواهی میدهیم.
سید محمود دعایی که از صبح همان روز درگذشت و تشییع پیکر استاد، در محل بیمارستان مهر حاضر شده بود، در بهشت زهرا بر پیکر وی نماز خواند و برایش دعا کرد و با سوز اندوهی عجیب میگفت:.
«خدایا به ما توفیق بده آرمان و راه این مرد را ادامه دهیم. این مرد را با تمامی مناعت و احسانی که داشت، بردباری و شکبیایی که دربرابر ناملایمات نشان داد، بیامرز و با اولیاء محشورش کن» [نماز دعایی بر پیکر ریاحی]
شیخ مطبوعات میدانست بر پیکر چه کسی نماز میخواند و میدانست که چه چهرهای روی در نقاب خاک کشیده است. به همین دلیل روزنامهاش نخستین روزنامهای بود که خبر درگذشت آن زندهیاد را درج کرد و خود از ابتدای صبح به بهشت زهرا آمد تا از نفوذ معنویاش برای هرچه روانتر کردن کفن ودفن رفیق دیرنیش استفاده کند، که به حق کارساز بود.[گزارش تصویری از تشییع پیکر دکتر ریاحی]
اکنون یک سال از آن روز گذشته است و دکترمحمد امین ریاحی در میان ما نیست، اما سلوک و رفتار و صبر و شکیباییاش بر ستم و شتمی که در این ایام بر ویرفت و او دم برنیاورد، و به کار تحقیق ونگارش پرداخت و حتی کتابخانه شخصیاش را هم فروخت تا دست نیاز تنها پیش بینیاز مطلق دراز کند ونه بندگانش، با ماست.
به یاد این پیر بزرگ و یکسالگی درگذشتش و خدماتی که به فرهنگ وادب این مرز و بوم کرد کلاه از سر برمیداریم و این شعر فردوسی را زمزمه میکنیم که:
تو گر دادگر باشی و پاک رای
به آیین بیایی به دیگر سرای