پس اصل اول، لزوم تحصیل علم، اصل دوم، برنامه علوم تحصیلی که چی بخوانیم و اصل سوم، چهجور بخوانیم. یک راهی را دیگران پیشنهاد میدادند، یک راهی را هم انبیاء آوردند.
انبیاء در قبال راه دیگران، راه نیاوردند. انبیاء اولا آن ناهموار دیگران را هموار کردند، ثانیاً یک راه درستی را هم نشان دادند. دو تا کار کردند. آن راه رسمی که همه جا بود، این است «که من فقد حساً، فقد فقد علماً». یا «من فقد حساً، فقد علما»ً. اگر کسی یک حسی را از دست داد، علم ناشی از آن حس را از دست میدهد. در یک حسی قوی بود، علم حاصل از آن حس قوی است. مثلا کسی در باصره ضعیف بود، در رنگشناسی ضعیف است؛ در سامعه ضعیف بود، در آهنگشناسی ضعیف است. این راهی است که دیگران طی کردند.
انبیاء آمدند، گفتند این راه را ما قبول داریم و خدای سبحان امضاء کرده است، بهدلیل اینکه فرمود «و جعل لکم السمع والابصار»(1). این راهها هم هست. اما همین راه که اتوبان نیست؛ دستانداز دارد، ناصاف است.
ما هم راه را برای شما صاف میکنیم، هم یک راه دقیقتر و عمیقتری را به شما نشان میدهیم؛ تا حال اگر میگفتید: «من فقد حساً، فقد فقد علماً». الان بگویید «من فقد تقوی، فقد فقد علماً». اگر کسی طهارتی را از دست داد، تقوایی را از دست داد، راه علمی را از دست میدهد. این حرفها، حرفهای نویی است که انبیاء آوردند. فرمود: «اتقواالله و یعلمکمالله»(2). گرچه این «یعلمکمالله»، جواب امر نیست تا مجزوم باشد اما سیاق نشان دهد که بین تقوا و فراگیری علم، پیوند ناگسستنی است.
همان «انماالعلم ثلاثه»، آن با این «اتقواالله و یعلمکمالله» جور درمیآید. آنی که در سوره مبارکه انفال است، این است: «ان تتقواالله یجعل لکم فرقاناً»(3). در خیلی از موارد است انسان یا بازی میخورد، یا بازی میدهد. کار بر او مشتبه میشود، بعد از یک مدتی میگوید: چرا من مشورت نکردم، فکر نکردم؟! خوب کسی که بازی میخورد یا بازی میدهد، برای اینکه فرقان ندارد! فرق بین حق و باطل نمیگذارد، فرق بین دنیا و آخرت نمیگذارد. فرق بین زشت و زیبا نمیگذارد، فرق بین صدق و کذب نمیگذارد، فرق بین خیر و شر نمیگذارد.
این میخواهد با استخاره مسئله را حل کند! خب حالا شما قبل از اینکه استخاره بکنید، آدم خوبی باش، راهنمایی ات میکنند. این دیگر وعده قرآن است که خلاف برنمی دارد؛ «ان تتقواالله یجعل لکم فرقاناً». اگر هم یک وقتی کسی رفت، یک تصمیم بگیرد، یک کاری را انجام بدهد، ناخودآگاه میبیند ذات اقدساله جلویش را میگیرد.
هر کاری هم میخواهد انجام بدهد، خدا جلویش را میگیرد. نمیگذارد این فرد به هدر بیفتد. هیچ ممکن نیست! «ألیسالله بکاف عبده». خدا غریق رحمت کند نواب صفوی را.
اعلامیههایی که میداد، بالایش نوشته بود: «الیسالله بکاف عبده». خب نمیگذارد خدا که کسی به دام بیفتد! چون وقتی که آدم خودش را به او بسپرد، او وکیل خوبی است! فرمود: خودت را به من بسپار. این توکل معنایش همین است. اگر کسی خدا را وکیل گرفته، یعنی توکل کرده؛ معاذالله خدای سبحان او را رها میکند؟! هرگز! فرمود: «ان تتقواالله یجعل لکم فرقاناً». آن وقت این یک اصل کلی میشود که «من فقد تقوی فقد علماً».
آن علمی که به درد بخورد، او را فروغ بدهد، با انبیاء محشور بکند، او را وارث انبیاء بکند، آن را از دست میدهد. ممکن است چیزهایی حفظ بکند، بعد سرانجام به آن مبتلا بشود؛ «و منکم من یرد الی ارذل العمر لکیلا یعلم من بعد علم شیئاً»(4)؛ در اواخر عمر، همه از یادش برود؛ این خطر است.
(1) نحل/ 78 (2) بقره/282(3) انفال/29 (4) حج5