این را میتوان از اولین و مهمترین پیامدهای استراتژی جدید بوش دانست. استراتژی که اعلام کننده احیای دوران جنگ سرد، و دست و پا زدنی برای تحقق آرزوهای بربادرفته است.
آقای رئیس جمهور کاری بس بزرگ کرده است: رستاخیز یک مرده. مردهای که نیستیاش پس از حادثه 11 سپتامبر، موجبات شادمانی را فراهم آورد، و سیاستمداران آمریکایی را به انداختن طرحی نو برای خاورمیانه وادار کرد. پس از حادثه نامشعوف 11 سپتامبر، سیاست ثبات به کناری رفت و به دنبالش سیاست حمایت از دولتهای محافظهکار و غیر دموکراتیک عرب مورد توجه قرار گرفت.
همه چیز در تغییر بود و پویایی و دنیامیسم در همه جا دیده میشد.
خاورمیانه به ناگهان تغییر چهره داد. طالبان از رخسار نگونبخت خاورمیانه رخت بر بست، و جایش را جمهوری اسلامی افغانستان گرفت.
و بعدش نوبت به عراق رسید و رژیم صدام و سخنرانی رئیس جمهور که صدام برو به جهنم، دنیا بدون تو امنتر است. همان طور که بوش میخواست دیکتاتور به جهنم رفت؛ و جایش را حکومتی دموکراتیک براساس، الگوی هر یک نفر- یک رأی گرفت. اینها باعث برکات زیادی برای برخی کشورها؛ و عامل تباهی و فساد برای بازیگران دیگر بود.
شاید دولتهای محافظهکار حق داشتند که بر طبل حفظ وضع موجود بکوبند؛ و دولتهای غیردموکراتیک نیز حق داشتند که دگرگونه شرایطی را طلب کنند. اینچنین بود که دولتهای محافظهکار و همانها که دین دنیایی را جستوجو میکردند و دولتشان را هم بر همین بنیاد استوار کرده بودند، به یکباره برای تعادل و حفظ موازنه و کند کردن سرعت ودامنه تغییرات روبه سوی رادیکالترین گروههای مذهبی آوردند؛ تا اینها آتشی را در عراق و افغانستان بر پا کنند که مبدعان تغییر در آن بسوزند و یا اگر اینچنین نشد، بازی همه یا هیچ، تعیین کننده معادلات آینده باشد.
اما چقدر زود این دولتهای محافظهکار، میانهرو شدند! شاید بهتر است بگوییم که چه زود هنگام آمریکا با سیاست تغییر خداحافظی کرد، و دوباره در عرصه ثبات و امنیت شروع به تاخت و تاز کرد.
چرا اینچنین شد؟
پس از سقوط دیکتاتوری صدام در عراق، تنها دو بازیگر تغییر را دوست داشتند؛ البته شاید با برداشتهای متفاوت از رفتارهای معشوق خود، این معشوق در واقع نسیم تغییر در خاورمیانه بود. ولی تفاوتها هر چقدر هم زیاد بود اجماع بر سر تغییر میتوانست آن دو را به منافع مشترک برساند.
حکومت شیعی در عراق هم خواسته آمریکا بود و هم ایران. آمریکا اگرچه شیعیان را یار قدیمی گرمابه و گلستان نمیدانست، ولی هرچه بود آنها را به عنوان دوستان خود برای مقابله با سنیهای افراطی تلقی کرده بود. ایران نیز شیعیان را برادران خود میدانست و اتفاقاً با آنها رفیق گرمابه و گلستان هم بود.
آمریکا وحشتزده از فروپاشی سیستم امنیت داخلی، پس از حادثه 11 سپتامبر، روبه سوی شیعیان و میانهروهای منطقه آورد تا شاید سنیها، سلفیون و محافظهکاران را مهار کند. اینگونه نه سیخ میسوخت و نه کباب. از همین رو بود که آمریکا از حامیان سرسخت دولتهای شیعه علاوی، جعفری و مالکی بود، و در مقابل به دولتهای مبارک و امیر عبدالله نهیب میزد که دموکراسی را رعایت کنید واز عراق الگو بگیرد.
دولتهای عرب منطقه، به طور طبیعی سیاست آمریکا را ممد حیات و مفرح ذات ندانستند، و با تمام قوا پای به میدان گذاشتند و آتش را پراکندند؛ تا شاید با لمس گرمای آن آمریکا به خود آید و دوباره از آنها حمایت کند.
سرانجام اینچنین هم شد؛ ولی این نتیجه با آن مقدمه مهیا نشد، بلکه فقط یک شکاف چنین پیامدی را حاصل کرد.
در بین دو قدرت خواهان تغییر در یک بستر تاریخی کشدار، دیوار بلند بیاعتمادی شکل گرفته بود که اتفاقاً همین دولتهای عربی دائماً به پی های آن سرکشی میکردند، تا نکند دیوار فرو ریزد و آنها در زیر آوارههای آن له شوند. دولتهای عرب آنچنان از این شکاف استفاده کردند که فقط پس از 3 سال توانستند آمریکا را به این جا برسانند که ما دولتهای میانهرویی هستیم، نه دولتهای محافظهکار و مستوجب تغییر.
خداحافظی با دموکراسی
جای دموکراسی در استراتژی جدید بوش خالی بود. این بار نه صحبت از الگوی دموکراسی در قلب خاورمیانه بود و نه بحثی از انتخابات.
در یکجا هم که رئیسجمهور آمریکا به انتخابات اشاره کرد، متعلق به سال 2005 بود که خواست با ذکر مصائب پس از آن یاد و خاطرهاش را بد یمن کند. از انصاف هم نگذریم، تلاشش با موفقیت همراه شد. در استراتژی جدید، هر آنچه گفته شد، همه از جنگ بود، اما این بار نه جنگ برای تغییر، بلکه جنگ برای ثبات و بازگشت به گذشته، آنچنان که محافظهکاران عرب منطقه دوست داشتند.
ظاهراً آمریکا ماجرای «یک نفر- یک رأی» را فراموش کرد، گویا اساساً هیچ صحبتی در گذشته از آن نشده بود که حال هم ضرورت به بیان دگرباره آن باشد. به طور قطع شیعیان عراق باید از این خداحافظی بیمراسم و پایکوبی نگران باشند. این نگرانی وقتی بیشتر میشود که آقای بوش در سخنرانی خود بارها دولتهای عربستان، مصر و اردن را دولتهای میانهرو خواند.
ظاهراً ایشان آن نظریه معروف در روابط بینالملل را از یاد برده بودند که سیاست خارجی ادامه سیاست داخلی است و اینکه از دل نظامهای دیکتاتوری که با پلیس امنیت قدرت را در داخل به پیش میرانند، میانهروی بیرون نمیآید.
به هر حال فرقی نمیکند، چه این قضیه را به پای فراموشی بوش بگذاریم و چه به پای تغییر برداشتهای وی، ناقوس خطر برای شیعیان عراق به صدا درآمده است. صدایش هم آنقدر دلخراش است که میتوان آن را در عراق که هیچ حتی در پایتخت آمریکا، واشنگتن، نیز شنید.
سناتور ریچارد لوگار : «ایران با داشتن یک متحد شیعی در عراق چالشی جدی برای مصر، اردن، عربستان و دیگر دولتهای عرب منطقه خواهد بود.»
جانبداری یکطرفه
محافظهکاران عرب، بوش را جادو کردهاند.
اگر به جادو و جنبل هم معتقد نباشید، با سخنرانی بوش دیگر به آن اعتقاد پیدا میکنید.
«شکست آمریکا در عراق منجر به سقوط دولتهای میانهروی عرب در منطقه میشود.»
«استفاده از منابع دیپلماتیک مثل مصر، عربستان، اردن و کشورهای عربی حاشیه خلیجفارس برای حل بحران عراق.»
«عراق ناامن و مأمن افراطیها تهدیدی برای دولتهای میانهروی عرب و متحدان ما در منطقه خواهد بود.»
اینها تکههایی از پازل استراتژی جدید بوش است. اگر بوش جادو نشده بود لااقل به حمایتهای مالی و لجستیکی کشورهای عربی از شورشیان سنی، و حتی القاعده عراق، توجه میکرد.
اگر بوش جادو نشده بود، لااقل به فتوای صادر شده از سوی علمای وهابی نگاهی میانداخت؛ تا ببیند چگونه توجیهات ایدئولوژیک و شرعی برای کشتار غیرنظامیان در عراق فراهم می شود.
اگر بوش جادو نشده بود، سعی میکرد طرفهای دعوا را در عراق به تفاهم برساند، نه اینکه با خط زدن برخی از نام ها تصور کند از نقش و نفوذ آنها کاسته است. اگر بوش جادو نشده بود، به این روشنی و صراحت در اعلام یک استراتژی برای مدیریت بحران، حداقل 3 بار، دولتهای عرب را میانهرو نمیخواند، دولتهایی که خود دست در آتش دارند.
اینها، همه نشانههایی است که میتوان با توجه به آنها به این نکته رسید که بوش در استراتژی جدید خود، یکی را بر دیگری ترجیح داده است. این معنایی جز این ندارد که بوش به صورت یکجانبه از سنیها و دولتهای عرب منطقه جانبداری کرده است.
ظاهراً رئیس جمهور آمریکا از آتش عراق بدش نمیآید. اگر غیر از این بود، با بنزین به سراغ این آتش نمیآمد.
گزارش بیکر- همیلتون
شاید اگر بیکر و همیلتون میدانستند که بوش اینچنین به توصیههای آنها گوش میکند! هیچ وقت به فکر رفتن به عراق و نوشتن گزارش نمیافتادند. بوش در بیتوجهی به توصیههای بیکر- همیلتون به شدت از خود مایه گذاشته است. اگر بیکر- همیلتون در گزارش خود به کنگره خواستار تغییر استراتژی از حوزه نظامی به سیاسی، راه انداختن دیپلماسی منطقهای، خروج تدریجی نیروهای آمریکایی از عراق و مذاکره آمریکا با ایران و سوریه بودند، بوش یکجا به تمامی توصیههای آنها پشت کرد و حتی به قول جوزف بایدن رئیس کمیته روابط خارجی سنای آمریکا، نه تنها به تشدید جنگ در عراق کمک کرد بلکه سطح تهدیدات و تنشها نسبت به ایران و سوریه را نیز ارتقاء داد.
شکی نیست که استقرار ناوهای جنگی و موشکهای ضد هوایی پاتریوت در منطقه، سطح تهدیدات را از حوزه امنیتی به سطح نظامی کشانده است. البته وقتی با این قضیه در آمریکا مخالفتهای گستردهای میشود و نخبگان و سیاستمداران از آن به عنوان یک اشتباه تراژدیک نام میبرند، خود به خود میتوان این نتیجه را هم پیش کشید که آمریکا اگر میخواست براساس منافعش عمل کند، باید تصمیم دیگری میگرفت؛ ولی این در شرایطی رخ میدهد که دولتهای عرب و شکاف بزرگ میان بازیگران اصلی عراق اجازه آن را بدهند.
تراژدی به جای استراتژی
بوش به هیچ یک از واقعیتهای عراق ومنطقه توجه نکرده است. اساساً اصل موضوع بحران عراق برای رئیس جمهور آمریکا همچنان حل نشده باقی مانده است.
در چنین مواقعی استراتژی، دیگر کارکرد خود را ایفا نمیکند، بلکه کارکرد تراژدیک به خود میگیرد تا مشکلات در لابهلای افسونها و افسانههای تراژیک مدفون شود.
امیدواری
استراتژی بوش، با وجود به صدا درآوردن ناقوسها علیه شیعیان و ایران، یک نقطه امید هم بر جای میگذارد.
از مجموع 20 هزار سرباز تازه نفس که به عراق خواهند رفت، 4 هزار نفر به شهر شورشزده الانبار میروند؛ تا با افراطیون سنی مقابله کنند.
این تنها دریچه امید در استراتژی بوش است که البته میتواند مثل یک تکه یخ خیلی زود ناپدید شود.
برخی شیعیان میانهروی عراق هم به خوبی تهدیدات را درک کردهاند و هم تنها روزنه امید را.
پس برای اینکه دولت مالکی بماند یا حداقل موقعیت شیعیان در عراق تثبیت شود، سعی میکنند به یک هدف نائل شوند، و آن کاهش نفوذ و تأثیرگذاری دولتهای عربی بر سیاست خارجی آمریکا است.
ولی این کار نیاز به مقدماتی دارد؛ مقدماتی که شاهزاده بندر بن سلطان سعی کرد در سفر به واشنگتن مانع از فراهم شدن آن شود. او تاکنون موفق بوده است، ولی شاید نوبت به شیعیان عراق هم برسد.
تاریخ انتشار: ۲۰ بهمن ۱۳۸۵ - ۱۲:۵۰
هادی خسروشاهین: اگر وضع بر همین منوال بماند، شاید تا چند ماه دیگر دولت نوری مالکی را نبینیم.