در آن زمان، حالوتس در پاسخ به سؤال فرمانده نیروی هوایی در مورد احساسات آن خلبان در لحظهای که این جنابت هولناک را مرتکب میشد گفت: «خلبان در آن لحظه در ناحیه بال پشتی هواپیما احساس لرزش میکند.» فقط همین. حالوتس در آن زمان نه تنها استعفا نداد و به خاطر ارتکاب آن جنایت و موارد مشابه مورد بازخواست قرار نگرفت، بلکه این اقدامات و اظهارات مانع از رسیدن او به ریاست ستاد ارتش نیز نشد.
اکنون استعفای او به این خاطر نیست که جنگید و قتل عام کرد و یا همه را به جنگ تشویق کرد؛ بلکه به این خاطر است که وی به اندازه کافی قتل عام نکرد و خوب نجنگید، و یا این که سربازان خود را در جنگ در معرض کشتار قرار داد. به دلیل وجود ذهنیت حاکم پس از جنگ 1967، وی باید جنگ سی و سه روزه را بدون از دست دادن هیچ سربازی به پایان میرساند. کشتارهای دسته جمعی در شهرها و روستاهای لبنان، مانند فاجعه قانا، منجر به استعفای او نشد، بلکه به دلیل این که این کشتارها باعث تضعیف مقاومت قهرمانانه مردم لبنان نشد، از مقام خود استعفا داد.
کمترین شک و تردیدی به خود راه نمیدادم که سرانجام حالوتس قربانی خواهد شد؛ و این مطلب را هنگامی که هیاهوی سیاسی در مورد کمیته تحقیق جنگ 33 روزه، به اوج رسید عنوان کردم. همانند گذشته مقامات نظامی اسرائیل که همیشه موظفند پیروزی به ارمغان بیاورند به آسانی قربانی شدند. منتقدان اسرائیلی، پس از پایان جنگ، از ساختار تصمیمگیری و سیاستگذاری که به سهولت و به بهانه واهی اجازه شروع جنگ را صادر نمود، انتقاد نکردند. همچنین از ذهنیت نژادپرستانهای که پیروزی بر حزبالله را آسان تصور میکرد، و از تمایلات آمریکا جهت نابودی مقاومت به عنوان یک نیروی سیاسی مهم در لبنان، انتقادی صورت نگرفت.
حالوتس به این دلیل استعفا نمود که هیأت حاکمه در اسرائیل همچنان به سیاست سرکوب و استمرار آن اعتقاد دارد؛ و مقامات نظامی را که اصول سرکوب را به خوبی اعمال نمیکنند، مورد بازخواست قرار میدهد. این استعفا تغییری در این خطمشی نیست؛ بلکه اصرار ورزیدن بر آن است، این استعفا اعتراف به مسئولیت مقامات نظامی در شکست مدیریت سرکوب، و نه شکست نظریه سرکوب است. ولی نکته مهم در این میان، عدم پیگیری و مؤاخذه سیاستگذاران و تصمیمگیرندگان اصلی به دلیل شروع جنگ، بدون در دست داشتن دلایل کافی است. اقدامات غیر انساندوستانه، و جنایاتی مانند دخالت در صحنه سیاسی لبنان برای نابودی حزبالله و همچنین شکست مذاکرات با سوریه و برآوردهای اشتباه در تعیین قدرت حزبالله، در این مدت به هیچوجه مورد انتقاد قرار نگرفتند.
هر دو جناح چپ و راست اسرائیل، در تشویق به آغاز جنگ با لبنان و همچنین خوشبینی نسبت به نتایج آن، با هم مشارکت داشتند. آنها پس از شکست در جنگ، کوششهای خود را بر رسیدن به اهداف مورد نظر کمیته تحقیق، در مورد علل این ناکامی بزرگ، متمرکز کردند؛ چون هر دو جناح در مورد تقویت و استحکام اندیشه پیروزی همیشگی اشتراک نظر دارند. دان حالوتس به این دلیل استعفا داد و یا شاید برکنار شد که نتوانست به آن پیروزی همیشگی برسد، موفقیتی که هر دو جناح چپ و راست آن را به هواداران خود وعده داده بودند. حالوتس متهم است که نقش نیروی زمینی را نادیده گرفته و در وقت مناسب آن را وارد میدان جنگ نکرده و در واقع بدون آمادگی لازم قدم به عرضه کارزار نهاده است.
در همان هفتهای که حالوتس استعفا داد، در یک دادگاه نظامی فراموش شده حکمی صادر شد که نشانگر ذهنیت حاکم بر دستگاه نظامی و تلاش بیش از حد هیأت حاکمه اسرائیل برای حفظ این ذهنیت بود. منظور عدم خدشه وارد ساختن به سیاست سرکوب به واسطه امتناع ورزیدن از مجازات سربازانی بود که فلسطینیها را به قتل رساندهاند. در 15 ژانویه سال جاری میلادی اعلام شد که دادگاه نظامی برای سربازان اسرائیلی که چهار کودک فلسطینی را کشته و پنج تن دیگر را مجروح کرده بودند، هیچ مجازاتی در نظر نگرفته است. روزنامههای اسرائیلی اظهارات یک مقام نظامی را درج کرده بودند که گفته بود انجام این محاکمه یک افتخار بزرگ برای اسرائیل محسوب میشود. در 21/6/2002 حدود ساعت 11:30 صبح، در اوج حمله اسرائیلیها به جنین، ارتش رژیم صهیونیستی اعلام کرد که ساکنان این شهر برای خرید مایحتاج خود، برای ساعاتی اجازه خروج از منزل را دارند. «یوسف ابوعزیز» به سه فرزند خود، یعنی دوقلوهای 13 ساله، جمیل و احمد، و برادرشان طارق اجازه داد که برای خریدن خوراکی به مغازه مجاور خانه بروند. در بازگشت یک فیلمبردار از روی پشت بام صحنه جنایت را فیلمبرداری نمود. در فیلم، سه پسر سوار بر دوچرخه ظاهر میشوند. زنی که با فریاد کلمات غیرواضحی را بر زبان میآورد و آنها را از تانکی که در پشت سرشان است برحذر میدارد. تانکاز آن سوی خیابان میآید. بچهها شتابان فرار میکنند و ناگهان صدای انفجار مهیبی به گوش میرسد. پس از آن اجساد به خاک و خون کشیده شده بچهها، دوچرخههای شکسته شده و شکلات و بستنی پخش شده نمایان میشود. شبکه تلویزیونی بی.بی.سی اقدام به پخش این فیلم نمود و خانواده این سه کودک ضمن شکایت خواستار بازگشایی پرونده این حادثه برای تحقیقات بیشتر شد.
روز 10/8/2003، لایحه اتهام بر ضد ستوان «ل» فرمانده گردان تانکهایی که مسبب این حادثه بودند ارائه شد. پس از آن در 18/3/2004 لایحه اتهام دیگری بر ضد سرگرد«ش»، فرماندهای که فرمان آتش را صادر کرده بود تهیه گردید. اما حکومت اسرائیل در مورد سرتیپ «موشه تمیر» تصمیم گرفت که وی تنها در یک کمیسیون انضباطی حاضر شود. پس از آن روزنامه هاآرتص اعلام کرد که فرمانده بازنشسته نیروی دریایی یعنی ژنرال «یدیدیا یاعاری» نسبت به اتهامات وارد شده، بیگناه شناخته شد.
دستگاه نظامی اسرائیل در 7/1/2007 به وکیل خانواده قربانیان اطلاع داد که با توجه به دشوار بودن اثبات مسئولیت متهمان در کشتار این کودکان، با آنها به یک توافق رسیده و دادگاه نظامی هم این توافق را تأیید کرده است. بر اساس این توافق، اتهامات وارد شده به متهمان تغییر پیدا کرد. بنابر این، دادگاه برای سرگرد «ش» فرمانده گردان تانک، حبس تعلیقی و برای ستون «ل» تنزل درجه و حبس تعلیقی در نظر گرفت.
همان گونه که در بقیه قضایای مشابه در اسرائیل مشاهده کردیم، جناح چپ بر ضد این جنایت دست به اعتراض زد و رسانههای گروهی به ویژه با در دست بودن تصاویر این جنایت، به موضوع دامن میزنند. جناح راست نیز دچار آشفتگی و سردرگمی است. پس از آن کمیته تحقیق و دادگاه تشکیل میگردد، و سپس زمان به سرعت سپری میشود. همه اینها به وسیلهای برای خلق هیجان در رسانههای گروهی تبدیل میشوند و سپس موضوع از صفحه اول روزنامهها و عنوان اصلی برنامههای خبری تلویزیونی به سطری در یکی از صفحات داخلی روزنامهها تنزل پیدا میکند. اما پافشاری بر سیاست سرکوب همچنان استمرار مییابد تا سربازان اسرائیلی در آینده در مورد شلیک به سوی فلسطینیها، شک و تردید به خود راه ندهند.
همان روزنامهای که از جنایت هر شخصیت لیبرال سخت برآشفته میشود، و از بقیه جنایتها چشمپوشی میکند و تبرئه متهمان را نادیده میگیرد؛ همان روزنامهای که خواستار جنگ بر ضد لبنان شد و پس از پایان جنگ نیز از کسانی که در جنگ شکست را پذیرا شدند به تعریف و تمجید پرداخت؛ این بار در 15 ژانویه صفحه اول خود را به این خبر اختصاص داده بود که توافقی اولیه بین اسرائیل و سوریه صورت گرفته است. همان ذهنیتی که بر لابی مطبوعاتی اسرائیل در تحریک حمله به لبنان و انتشار پیشبینیها و اخبار خوشبینانه در مورد قدرت مقاومت و اوضاع داخلی لبنان حاکم بود، دان حالوتس را به سبب ناکامی در رسیدن به اهداف مورد نظر خود، و نه به دلیل جنایات و اقدامات نژادپرستانه او، مورد انتقاد شدید مطبوعاتی قرار داد، به انتشار اخبار جنایت قتل کودکان در جنین دست زد و تبرئه متهمان از مسئولیت اقدامات جنایتکارانه ارتش اسرائیل در قتل فلسطینیها را از دستور کار خود خارج نمود. همان ذهنیتی که بر گسترش جبهه جنگ تأکید میکرد به نحوی که سوریه را هم شامل شود، اکنون به انتشار خبرهای موهوم در مورد امکان رسیدن به معاهده صلح با سوریه، بدون در نظر گرفتن نتایج واقعی مذاکرات صورت گرفته، دست میزند.
در گذشته هیأتهای مذاکره کننده سوریه و اسرائیل در مذاکرات علنی به توافقنامهای مفصل دست یافتند که امضای آن طرح رابین و سپس طرح سیاسی باراک را به تعویق انداخت. کسانی که در یک موافقتنامهای مفصل و علنی به توافقاتی در مورد عقبنشینی به مرزهای چهارم ژوئن و ایجاد توازن در مناطق عاری از سلاح دست یافته بودند، به گفتگوهای سری به برای رسیدن به توافقات جزیی و غیررسمی کشیده نمیشوند.
همان کسانی که بر محال بودن امکان دستیابی به توافقنامهای با عرفات بر اساس شروط کلینتون تأکید میکردند، و سپس امیدهایشان در کمپدیوید بر باد رفت، و به همین دلیل عرفات را مورد انتقادات شدید قرار دادند، اکنون به انتشار اخبار غیرواقعی در مورد توافق با سوریه برای رسیدن به یک معاهده صلح، آن هم بر اساس شروط اسرائیل، اقدام نمودند.
انتشار خبر توافق با سوریه در روزنامه هاآرتص در 15 ژانویه 2007، تنها یک پیشدستی مطبوعاتی به حساب میآید. نه مضمون خبر و نه اهمیت آن، هیاهوهای به وجود آمده بر سر گفتگوهای غیررسمی اسرائیل با یک سوری آمریکاییتبار- حتی اگر با اطلاع حکومت سوریه انجام گرفته باشد- را توجیه نمیکند.(ما نمیدانیم که این توافق با آگاهی سوریها صورت گرفته است یا خیر؟ فقط میدانیم که با موافقت آنها انجام نشده است.) چیزی که این هیاهوی مطبوعاتی را توجیه مینماید، تمایل این اشخاص، در روزنامه هاآرتص جهت تحت تأثیر قرار دادن سیاست خارجی حکومت اسرائیل است.
این اشخاص قبلاً طرح گسترش دایره جنگ را داده بودند، به طوری که سوریه را هم دربرگیرد. پس از شکست تئوری آنها در رویارویی با مقاومت مردم لبنان، با اصرار زیاد سعی کردند که مذاکرات با سوریه را در برنامههای کاری حکومت جای دهند. بدون شک آنها در پی این هستند که انعقاد معاهده صلح با سوریه را بر اساس شروط اسرائیل به پیش ببرند، چون سوریه پس از ترور حریری و عقبنشینی تحت فشارهای بینالمللی زیادی قرار گرفته است و آنها میخواهند از این وضعیت سوریه نهایت استفاده را ببرند. آنان برای پیشبرد این طرح پافشاری زیادی میکنند؛ چون نقشههای آنان با موضعگیریهای امریکا در مورد مذاکرات با سوریه همخوانی ندارد؛ بنابر این تلاش مینمایند که به شیوه پیمان اسلو، با انجام مذاکرات سری آمریکا را در مقابل عمل انجام شده قرار دهند و افکار عمومی اسرائیل را با خود همراه سازند. اما تجربه ثابت کرده است که این روش بر افکار عمومی اسرائیل تأثیرگذار نخواهد بود.
سوریها با مذاکرات سری و غیرعلنی موافقت نخواهند کرد؛ چون آنها از مذاکرات علنی نتایج خوبی گرفتهاند. عقبنشینی از مذاکرات علنی به معنای عقبنشینی کامل است، بنابر این سوریه دلیلی برای عقبنشینی نمیبیند. سوریها میدانند که اسرائیل شرایط صلح با سوریه را درک کرده است و حتی نیازی به مذاکره در این مورد نیست. ادامه این فرآیند منوط به یک تصمیمگیری سیاسی از سوی اسرائیل است که مذاکرات سری آن را تأمین نمیکند، بلکه یک تفاهم اسرائیلی- آمریکایی، و در این میان تمایل اسرائیل برای رسیدن به صلح، مهمترین مسأله است. هر گونه کوششی برای راضی نمودن اسرائیل به صلح باعث میشود که آنها همانند پیمان اسلو امتیازات فراوانی را مطالبه کنند و سوریها بهتر از هر کس دیگر از این امر آگاهند.
اسرائیل در تعامل با سوریه دو گزینه پیش روی خود دارد. گزینه اول، انجام مذاکرات است که در این میان یا باید راهکارهای صلح ارائه شده توسط اعراب را بپذیرد و یا این که به توافقات انجام شده با سوریه در دو مرحله قبل باز گردد و آنها را قبول نماید. اما گزینه دوم به مذاکرات سری منتهی نمیشود، بلکه اتخاذ سیاست تنشزایی و در تنگنا قراردادن سوریه میباشد که در این صورت، حکومت سوریه نیز گزینه مقاومت را انتخاب خواهد نمود.