افشین زرگر*: دولت – ملت سازی جریانی است که هنوز با قوت در برخی نقاط جهان در جریان بوده و البته آثار و تبعات خشونت‌باری نیز در پی دارد.

 هنوز بسیاری از واحدهای سیاسی جنوب، که نام دولت را یدک می کشند، نتوانسته اند به‌طور کامل روند دولت-ملت‌سازی را طی کرده و به این دلیل هنوز منشاء بسیاری از ناآرامی ها در سطح جهان را باید در همین واحد های کشوری شدیداً شکننده و مستعد بی ثباتی جستجو نمود. از وستفالیا تاکنون، روند دولت – ملت سازی بی شک مهم‌ترین فرایند در مسیر تشکیل هویت های کلان در سطح جهان بوده است؛ و بدین‌گونه این هویت شکل یافته(دولت-ملت) توانسته است تمامی هویت های دیگر را تحت‌الشعاع قرار داده و به اشکال مختلف آنها را در درون خود جذب نماید. اروپا کانون این روند بوده و به‌تدریج نظام دولت محور اروپایی و نظم مبتنی بر آن از آنجا به تمامی نقاط دیگر جهان سرایت نموده است. در واقع نظم دولت محور، که ابتدا در اروپا زاده شد، به تدریج به تمامی نقاط دیگر سرایت نموده و نظمی بین المللی شکل یافته؛ نظمی که در آن رفتار هر یک از بازیگران شکل قاعده مندی به خود می گیرد. البته در قالب همین نظم وستفالیایی دولت محور، انبوهی از تعارضات و تخاصمات شکل یافته است و «این کشور مستقل، این لویتان غول آسا که دلش مثل سنگ مستحکم است، در روی زمین سروری ندارد، بدون خوف آفریده شده است، به همه چیز با نخوت می نگرد»، خود بنا بر همان ماهیت و سرشت اساسی خود یعنی «تشنه قدرت بودن» و اعمال زور بر دیگران (به‌ویژه بر بازیگران ضعیف‌تر) موجب بروز جنگ ها و منازعات متعددی شده است. منازعاتی که درآن جان و مال انسان‌های بی‌گناه بی‌شماری پایمال گشته است.اگر از دیدگاه‌ها و نظرات مختلف در مورد علل بروز جنگ و درگیری در میان کشورها (و نیزدردرون کشورها) بگذریم، بسیاری بر این عقیده اند که منشاء اصلی ناآرامی‌ها و بی‌ثباتی‌ها در سطح جهان حاصل عدم طی روند دولت – ملت‌سازی در بسیاری از نقاط جهان  در حال توسعه یا جنوب است. وجود کشورهای به شدت ضعیف، و از هر نظر بی‌ثبات، خود بهترین زمینه را برای دست اندازی دولت‌های قدرتمند و رقابت‌های بین‌المللی آنها فراهم نموده، و از این منظر این مناطق تبدیل به عرصه منازعات بین المللی شده اند. این وضعیت را هنوز هم می توان به وضوح در بسیاری از نقاط جهان از آفریقا گرفته تا آسیا و به‌ویژه در خاورمیانه مشاهده کرد. عدم طی فرایند دولت – ملت سازی و عدم دستیابی به مختصاتی همچون «وجود نهادهای دموکراتیک و قانونی، حکومت کارآمد، مرزهای جغرافیایی مشخص و انحصار به کار بردن زور در داخل مرزها» ویژگی بارز بسیاری از کشورهای جهان سوم است . این وضعیت موجب شده است که اکثر این کشورها خود در تامین امنیت داخلی با هزاران مشکل دست به گریبان بوده، بر سر تعیین مرزهای خود با همسایگانشان درگیر منازعات مکرر و مزمن بوده؛ و حتی از آن مهم‌تر به‌دلیل عدم دستیابی به هویت ملی منسجم و مستحکم با جدایی‌طلبی‌های قومی بسیاری مواجه باشند، که نتیجه‌ای جزاین ندارد که منشاء بسیاری از بی‌ثباتی‌ها و ناآرامی‌های منطقه‌ای و بین‌المللی گردند. حداقل در حال حاضر می‌توان به چند نمونه بارز اشاره کرد که در صدر اخبار مناطق ناآرام و بی ثبات جهان قرار دارند: افغانستان، عراق، سومالی، سودان، بنگلادش، لبنان و... همه از جمله کشورهایی هستند که نتوانسته اند در مسیر دولت – ملت‌سازی موفقیت چندانی را کسب نمایند؛ ولذا منشا ناآرامی و بی‌ثباتی منطقه‌ای و بین‌المللی شده‌اند.  اگر از نمونه‌های فوق و انبوهی از سایر کشورهایی که به نسبت دارای سابقه دیرینه‌تری بوده و حداقل بسیاری از آنها از دوره استعمار زدایی و به‌ویژه از دوره پس ازجنگ جهانی دوم گام در این روند گذاشته اند، بگذریم این مشکل برای کشورهای تازه استقلال یافته در طول دهه پایانی قرن بیستم بسیار پیچیده‌تر و عمیق‌تر نیز می‌نماید. با فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی در سال 1991 و سربرآوردن 15 جمهوری مستقل (البته برای بسیاری شبه مستقل صحیح‌تر است) از بطن این امپراتوری وسیع و برای مدت‌ها پرابهت، و نیز فروپاشی کشور یوگسلاوی و تکه تکه شدن آن به چند کشور جدید، واحدهای جدیدی سربرآوردند که اکثر مردمان ساکن آنها اولین بار بود که زیستن به نام ملتی مجزا و در چهارچوب سرزمینی که به نام آنها تعلق گرفته بود را تجربه می کردند. این ملت‌ها گام در مسیری گذاشتند که اگرچه به آرزوی دیرینه خود یعنی تشکیل کشوری مجزا و مستقل نایل گشتند، کشوری که می توانستند با غرور پرچم ملی‌شان را در آن برافرازند و سرود میهنی سر دهند، ولی بسیاری از آنها از همان بدو تاسیس با انبوهی از مسائل و مشکلات به‌ویژه در قالب امنیتی مواجه گشتند و حتی برخی درگیر منازعات داخلی (همچون تاجیکستان) یا درگیر مخاصمات مسلحانه با دیگر همسایگان شدند. همه اینها به این دلیل بود که این کشورها هنوز در راه دستیابی به انسجام و هویت ملی، تاسیس نهادهای حکومتی مستحکم، تعیین مرزهای ملی خود با هزاران مشکل مواجه بوده و درواقع تازه اولین گام را در مسیر دولت – ملت‌سازی برداشته بودند، تاسیس کشوری مجزا آرزویی بزرگ بود که عملی شده بود؛ ولی از فردای این واقعه برای آنها اموری مهم‌تر پیش آمده بود: تثبیت استقلال، تعیین مرزهای هویتی و سرزمینی، اعمال حاکمیت بر تمام سرزمین و جمعیت خود، استقرار نهادهای دموکراتیک و قانونی، که همه در طی مراحل فرایند دولت – ملت‌سازی و یا بهتر است گفته شود پیشرفت فراوان در این مسیر عملی می‌گردد.
از جمله این کشورهای جوان که شاید جمعاً با همه این مسائل و مشکلات پس از استقلال و طی روند دولت – ملت سازی روبرو بوده است، جمهوری گرجستان می باشد. این جمهوری خوش آب و هوا و توریستی قفقاز در دوره پس از استقلال با انبوهی از مسائل و مشکلات دست به گریبان بوده و از همان آغاز به‌واسطه بروز برخی مسائل به‌ویژه جدایی‌طلبی برخی قومیت‌ها و عدم توان در اعمال حاکمیت بر برخی نواحی و استقرار کامل نیروهای امنیتی و نظامی در کل مرزهای سرزمین‌اش، هزینه‌های زیادی را متحمل گشته و علی رغم گذشت حدود 17 سال از استقلال اش کماکان به‌عنوان یکی از جمهوری های شدیداً مستعد ناآرامی، تنش و بی‌ثباتی معروف است. بدون شک مهم‌ترین دلیل این امر را باید در عدم حل مسأله اوستیای جنوبی و نیز آبخازیا جستجو کرد، دو منطقه قومی که شدیداً حکومت مرکزی تفلیس را در دوره پس از استقلال به چالش کشیده و تا حدود زیادی موجب تداوم حضور روسیه در خاک سرزمینی گرجستان و فشار بر دولت مرکزی آن شده‌اند. اوستیای جنوبی و آبخازیا و عدم توان گرجستان در اعمال حاکمیت تام و تمام بر این نواحی، زخمی عمیق، و هنوز سرباز، برای این جمهوری و دولتمردان آن می‌باشد؛ و بدون شک یکی از مهم‌ترین موانع پیش روی فرایند دولت – ملت سازی در گرجستان این دو مساله می‌باشد. در اینجا به بررسی تحولات جدید در مورد یکی از آنها (که بی‌شک مهمترین مساله برای گرجستان است) یعنی اوستیای جنوبی می پردازیم. در دو سه ماه اخیر تحولاتی در منطقه اوستیای جنوبی به‌وقوع پیوسته است که بی شک پیگیری و تحلیل آنها از اهمیت زیادی برخوردار است.

مساله اوستیای جنوبی
منازعه منجمد ولی کماکان در جریان
اوستیای‌ جنوبیSouth Ossetia (درزبان اوستیایی: Xussar Iryston؛ در زبان گرجی: Samkhret Oseti؛ درزبان روسی: Yuzhnaya Osetiya) جمهوری خود خوانده ای است که در درون مرزهای شناخته شده بین المللی گرجستان(قسمت شمالی) و در دامنه‌های‌ جنوبی‌ رشته‌ کوه‌های‌ قفقاز بزرگ (مرکزی) قرار دارد. اوستیای جنوبی، قلمروی‌ 3900 کیلومتر مربعی‌ را دربرمی‌گیرد که‌ حدود 4/5 درصد از کل‌ قلمرو گرجستان‌ را شامل‌ می‌شود و از شرق، غرب و جنوب توسط نواحی گرجستان محصور است. براساس‌ برخی‌ تخمین‌ها‌، جمعیت‌ آن‌ حدود 70000 نفر( و بر اساس برخی آمارها تا صد هزار نفر) است که‌ اکثریت‌ آن اوستیایی‌ و حدود 30 -40 در صد گرجی هستند که اکثراً در جنوب اوستیای جنوبی ساکن هستند. . مرکز آن‌ شهر تسخین‌ والیTskhinvali  است‌ در منتها الیه جنوبی این جمهوری خودخوانده قرار دارد.اوستیای‌ جنوبی‌ توسط‌ کوه‌های‌ قفقاز بزرگ‌ از جمهوری‌ خودمختار اوستیای‌ شمالی‌ که‌ با آن‌پیوندهای‌ فرهنگی‌ - قومی‌ دارد جدا می‌شود و مهم‌ترین واصلی‌ترین راه ارتباطی بین این دو منطقه تونل روکی  Roki Tunnel با طول 3660 متر است که از اهمیت استراتژیک بالایی برخوردار بوده و عملاً توسط حکومت اوستیای جنوبی اداره می شود.
از لحاظ ریشه های قومی اوستیایی  ها از ریشه ایرانی‌ بوده و اخلاف‌ آلان‌ها  Alanianوسکاهایی Scythian هستند که‌ در قرون‌ وسطی‌ به‌ قفقازمهاجرت‌ کردند. در کلیه منابع آنها را به همین ریشه ایرانی‌شان می‌شناسند. ارتباط‌ این‌ قوم‌ با اقوام‌ سکایی‌ در سده‌های‌ هشتم‌ و هفتم‌ پیش‌ از میلاد و اقوام‌ سرمت‌ در سده‌چهارم‌ تا سده‌ نخست‌ پیش‌ از میلاد و به‌ویژه‌ رابطه‌ نزدیک‌ و چه‌ بسا یکی‌ بودن‌ آنها با آلان‌ها در سده ‌نخست‌ میلادی‌، جای‌ تردید باقی‌ نمی‌گذارد. گروهی‌ از محققان‌ آلان‌ها و اوست‌ها را یکی‌ شمرده‌اند،زیرا آلان‌ها نیز از سده‌های‌ دور خود را «ایرون‌» می‌نامیدند. زبان آنها نیز به‌ گروه‌ شمال‌ شرقی‌ از گروه‌ زبان‌های‌ ایرانی‌ تعلق‌ دارد. زبان‌ اوستیایی‌ از توسعه‌ زبان‌ آلان‌ که‌ یکی‌ از زبان‌های‌ قبایل‌ ایرانی‌ سکایی‌ سرمتی‌ است‌، به‌ وجودآمده‌ است‌. این‌ زبان‌ دارای‌ دو گویش‌ اصلی‌ ایرون‌ و دیگور است‌.  در مجموع اوستیایی ها در منطقه‌ قفقازمرکزی‌ در دو سوی‌ سلسله‌ جبال‌ قفقاز بزرگ‌ سکونت‌ دارند. بخشی‌ در جمهوری‌ خودمختاراوستیای‌ شمالی‌ در ترکیب‌ فدراسیون‌ روسیه‌ قرار دارند و بخشی‌ نیز در اوستیای‌ جنوبی‌ در ترکیب‌ گرجستان‌ قرار دارند. البته‌ عده‌ای‌ از آنها نیز در دو جمهوری‌ خودمختار کاباردا - بالکار، ناحیه‌استاورپل‌ و جمهوری‌ خودمختار قره‌‌چای‌ - چرکس‌ سکنی‌ دارند. اوست‌ها از نظر مذهب‌ به‌ دو بخش‌ تقسیم‌ شده‌اند مسلمانان‌ بیشتر در اوستی‌ شمالی‌ و مسیحی‌ بیشتر در گرجستان‌. از کل‌ جمعیت‌ اوستیایی ها، اکثریت‌ آنها (بیش از 60 در صد) مسیحی‌ارتدوکس‌ می‌باشند. مردمان این جمهوری ارتباطات نزدیکی با روسیه داشته و بسیاری از آنها دارای پاسپورت روسی (که شرط شرکت در رفراندوم برای استقلال2006 نیز بود) بوده و از روبل روسیه استفاده نموده و در کنار پرچم سه رنگ سفید، قرمز و زرد خود، پرچم روسیه را نیز قرار می‌دهند. اوستیای جنوبی از لحاظ قومی سرزمین نسبتاً یکپارچه ای است که در درون خاک گرجستان قرار داشته و  همواره حکومت مرکزی گرجستان را چه در دوره اتحاد جماهیر شوروی و چه پس از آن به چالش کشیده است. همین امر موجب گشت که ما بین دو طرف از سال 1989 یعنی تضعیف اتحاد جماهیر شوروی اختلافات شدت گیرد و نهایتاً به درگیری نظامی در اویل دهه 1990 منجر شود.
آنچه امروزه به نام مسأله اوستیای جنوبی معروف است، حاصل منازعه ای است که در طول سال‌های 1991- 1992 مابین نیروهای گرجی و مبارزین اوستیایی آغاز شد و در سال 1992 با مداخله روسیه به آتش بس انجامید. همان‌گونه که مشخص است این منازعه اگر چه در سال 1992 از نظر برخوردهای خشونتبار متوقف گشته ولی هنوز به‌دلیل عدم حل اختلافات تداوم دارد. منازعه اوستیا منازعه ای مسکوت مانده یا منجمد شده است که هر آن احتمال آغاز دوباره درگیری ها وجود دارد، همان‌گونه که در سال 2004 روند به سویی حرکت نمود که همه خبر از احتمال آغاز مجدد نزاع بین دو طرف می‌دادند. منازعه‌ای که می‌توانست موجب مداخله روسیه و حتی سایر قدرت‌های فرامنطقه‌ای شود. در ماه‌های اخیر نیز وضعیت این منطقه بنا بر برخی تحولات و اتفاقات چندان مطلوب نیست. این منازعه‌ای است مزمن که گذشت زمان نه تنها موجب حل آن نشده است که به‌نظر می‌رسد بر شدت اختلافات افزوده است. همان‌گونه که گفته شد آغاز برخورد دو طرف به سالیان پایانی حیات اتحاد جماهیر شوروی باز می‌گردد. همچون بسیاری از نقاط دیگر این امپراتوری شدیداً چند ملیتی و چند قومی، تحت‌ تاثیر خیزش‌ مطالبات‌ قومی‌ در سرتاسر سرزمین‌های پیرامونی روسیه‌، اوستیایی‌ها نیز به تکاپو برای اعلام هویت مستقل و بارز خود افتاده و خواسته‌هایی‌ را مطرح‌ کردند که‌ آنها را دربرابرگرجی‌ها قرارداد. اوستیایی‌ها که‌ درنتیجه برنامه‌های‌ تقسیمات‌ اداری‌ - سیاسی‌ در دوره‌ شوروی‌ سابق‌ به‌ دو قسمت ‌تقسیم‌ شده‌اند (قسمتی‌ در اوستیای‌ شمالی‌ و قسمتی‌ در اوستیای‌ جنوبی‌) همواره‌ خواهان‌ اتحادبوده‌اند. در اواخر دهه‌ 80 اوستیایی‌های‌ ساکن گرجستان‌ (ناحیه‌ تسخین‌ والی‌ و حوالی آن) خواسته‌های ‌خود را باشدت‌ بیشتری‌ دنبال‌ نموده و در تلاش‌ برای‌ رسیدن‌ به‌ آرزوی‌ خود یعنی‌ «وحدت‌» بااوستیای‌ شمالی‌،در قفقاز منازعه‌ دیگری‌ را پدید آوردند. نتیجه این منازعه کشته شدن صدها نفر و آواره شدن هزاران نفر بود؛ و البته برای اوستیایی ها دستیابی به استقلال دو فاکتو و برای گرجستان، جدا شدن (ولو موقتی و غیر قابل پذیرش جامعه بین المللی) این منطقه و استقرار نیروهای حافظ صلح روسی در آن و عملاً عدم توان آن کشور در اعمال حاکمیت بر جزئی از خاک خود است. در این دوره نسبتاً طولانی اوستیایی‌ها بر خواسته‌های خود مکرراً پایفشاری کرده و در این راه سه همه‌پرسی مهم را برگزار کرده‌اند. حکومت گرجستان نیز به هر طریق ممکن سعی نموده است که دوباره حاکمیت خود را بر این ناحیه اعمال نماید، امری که هنوز ممکن نگردیده است و چه بسا با اتفاقات اخیر آن خواسته برای گرجی‌ها بسیار غیرممکن‌تر گردد.
و اما تحولات اخیر در اوستیای جنوبی بسیار مهم و قابل توجه است. اینکه گفته می شود وارد عصر همه‌پرسی‌های شگرف و تاثیرگذار شده‌ایم، حرف چندان عجیب و غریبی نیست. البته همه‌پرسی‌هایی که در طول بیش یک دهه اخیر تحقق یافته‌اند، اهداف مختلفی را دنبال نموده اند، از همه‌پرسی برای پذیرش پول واحد در سطح یک قاره و قانون اساسی اتحادیه همگراشده(در سطح اروپا)، تا اعلام خود مختاری بیشتر(همه‌پرسی در کاتالونیا، واقع در اسپانیا) یا تجزیه کامل و تشکیل دولتی کاملاً مستقل(مونته نگرو از صربستان). جوامع مختلف سعی در رقم زدن سرنوشت خود به‌دست خود داشته‌اند؛ و این بار در جمهوری اوستیای جنوبی (به‌طور دوفاکتو و غیر‌قابل پذیرش توسط جامعه بین‌المللی) مردم در تاریخ 12 نوامبر 2006 بر سر صندوق های رای حاضر شدند تا بر تصمیم خود مبنی بر استقلال و جدایی از گرجستان پافشاری نمایند. ولی این همه‌پرسی از هر نظر قابل توجه و بررسی است به‌ویژه به‌خاطر اینکه هم‌زمان دو همه‌پرسی با دو سئوال مختلف و دو نتیجه متفاوت در این منطقه بر گزار شد. البته به‌طور هم‌زمان انتخابات ریاست جمهوری نیز در این تاریخ برگزار و اوستیایی‌ها در کنار همه‌پرسی برای تعیین سرنوشت خود اقدام به برگزیدن ریاست جمهوری مورد نظر خود نیز نمودند، البته بنا بر همان دو انتخابات برگزار شده در نهایت در پایان شمارش آرا دو نفر خود را به‌عنوان رئیس جمهور منتخب اوستیای جنوبی معرفی کردند.
استقلال طلبان اوستیایی که تقریباً بر بیشتر نواحی اوستیای جنوبی تسلط دارند، از ماه‌ها پیش خود را آماده برگزاری این همه‌پرسی که در واقع می‌توانست تایید مجددی باشد بر همه‌پرسی 19 ژانویه 1992 که در طی آن اکثریت شرکت‌کنندگان (حدود 97 درصد) به استقلال اوستیای جنوبی و اتحاد با اوستیای شمالی نظر موافق دادند. در سال 1992 گرجی‌های ساکن اوستیای جنوبی همه‌پرسی را تحریم نموده و حکومت گرجستان نیز تنها با عدم به رسمیت شناختن آن و اعلام این که این رفراندوم نقض آشکار حاکمیت گرجستان است، واکنش نشان داد، واکنشی که نتیجه چندانی نداشت و عملاً اوستیای جنوبی جدا و خارج از حاکمیت گرجستان در مسیر تعیین سرنوشت خود حرکت نمود، ولو این که استقلال اش به هیچ وجه مورد پذیرش جامعه بین المللی قرار نگیرد. در سال 2001 نیز انتخاباتی مشابه در اوستیای جنوبی انجام شد و باز اوستیایی ها بر عزم خود برای جدایی از گرجستان پافشاری نمودند. اما این بار به نظر می‌رسد که در همه‌پرسی اخیر دولت گرجستان تنها به واکنش صرفاً کلامی و رد همه‌پرسی قناعت ننموده و با حمایت و به نوعی سازماندهی یک انتخابات موازی سعی در خنثی نمودن اقدام استقلال طلبان اوستیایی کرده است.
در همه‌پرسی اول و اصلی که توسط جمهوری خود خوانده اوستیای جنوبی به مرکزیت سیاسی تسخینوالی  برگزار گردید، و همه‌پرسی برای استقلال نامیده می شود این سؤال از رای دهندگان پرسیده شد که «آیا باید اوستیای جنوبی وضعیت کنونی خود یعنی دولت مستقل بطور دوفاکتو را حفظ  نماید؟» همچنین رأی‌دهندگان اوستیایی بایستی از بین چهار کاندیدای ریاست جمهوری یکی را بر‌می‌گزیدند . مهم‌ترین کاندیدای ریاست جمهوری نیز کسی نبود جز ادوارد کوکویتی Eduard Kokoity ، رئیس‌جمهور قبلی اوستیای جنوبی که به شدت بر استقلال کامل اوستیای جنوبی، اتحاد آن با اوستیای شمالی و در گام آخر پیوستن به روسیه تاکید دارد. طبق اعلام رئیس کمیته انتخابات مستقر در تسخینوالی، بلا پلیفا Bella Pliyeva   مشارکت در انتخابات حدود 95 درصد بوده است.  طبق آمار اعلام شده در 13 نوامبر بیش از 99 درصد شرکت‌کنندگان به سؤال خواسته شده در همه‌پرسی برای استقلال رای آری داده و بدین‌گونه مجدداً بر جدایی اوستیای جنوبی از گرجستان تاکید نمودند. از بین چهار کاندیدای ریاست جمهوری یعنی ادوارد کوکویتی(رئیس جمهور قبلی اوستیای جنوبی)، اولگ گابودزه Oleg Gabodze(مشاور سابق رئیس حکومت اوستیای جنوبی)، اینال پوخایف Inal Pukhayev( رئیس اجرایی منطقه تسخینوالی)، لئونید تبیلوفLeonid Tbilov (سفیر ویژه برای گفتگوها در مورد حل و فصل منازعه اوستیا- گرجستان)، ادوارد کوکویتی توانست مجدداً با 95 درصد آراء به این پست انتخاب شود. کوکویتی که بنا بر اعلام دولت خودخوانده اوستیای جنوبی یک روز قبل از انتخابات 11 نوامبر مورد حمله تروریستی قرار گرفته بود(گرجستان متهم به این اقدام شد؛ البته تفلیس این اتهام را رد نمود)، به‌جز تلاش برای استقلال اوستیای جنوبی و مورد پذیرش قرار دادن آن در نزد جامعه بین المللی، وعده هایی از جمله افزایش حقوق و ساخت خط لوله گاز از روسیه به اوستیای جنوبی داده که می‌تواند موجب استقلال کامل اوستیای جنوبی از نظر انرژی به گرجستان گردد، و البته پیوندهای آن را با روسیه بیش از پیش افزایش دهد. در مورد این همه‌پرسی برای استقلال، باید گفت که طبق گفته مقامات اوستیایی یک تیم 34 نفره از ناظران بین‌المللی، مرکب از کشورهای مختلف از جمله آلمان، اتریش، لهستان، سوئد،روسیه، اسپانیا، اردن ،اوکراین،ونزوئلا و  جمهوری های به رسمیت شناخته نشده آبخازیا و ماوراء دنیستر،ناگورنو قره باغ و دیگر کشورها، بر 78 محل رأی‌گیری نظارت نمودند. پس از اعلام نتایج انتخابات در خیابان های تسخینوالی و سایر نواحی استقلال طلبان به جشن و پایکوبی پرداختند و شاید از این طریق بیش از پیش بر خشم دولتمداران تفلیس افزودند.
از سوی دیگر در انتخابات دوم  که توسط مخالفین کوکویتی و البته با حمایت گرجی‌های ساکن اوستیای جنوبی و خود حکومت گرجستان برگزار شد، وضعیت طور دیگری رقم خورد. کمیسیون انتخابات بدوی در منطقه تحت کنترل گرجستان (که به منطقه منازعهConflict Zone نیزمعروف است) در روستای اردوی Eredvi مستقر گردیده و از شهروندان خواست تا در همه‌پرسی به سؤال دیگری پاسخ دهند.  سؤال این همه‌پرسی بدوی این بود: «آیا با از سرگیری گفتگوها با گرجستان برای تشکیل اتحادی فدرال موافق هستید؟» این همه‌پرسی که توسط مخالفین حکومت تسخینوالی یعنی اتحادیه نجات اوستیای جنوبی The Salvation Union of South Ossetia (تاسیس در اکتبر 2006) برگزار شد، در واقع به شدت خواهان حل و فصل منازعه از طریق گفتگو با گرجستان بوده و به نوعی خواهان بازگشت اوستیای جنوبی به گرجستان است. این گروه توسط دیمیتری ساناکویفDimitry Sanakoyev وزیر دفاع و نخست وزیر سابق حکومت جدایی‌طلب اوستیا رهبری می‌شد، یعنی کسی که خود کاندیدای اصلی ریاست جمهوری در انتخابات جایگزین بود. در این انتخابات دوم نیز به‌جزء دیمیتری ساناکویف، سه نفر دیگر یعنی گوگی چیگویفGogi Chigoyev، تیموراز دیراگویفTeimuraz Djeragoyev ، و تامار چارایفاTamar Charayeva کاندید بودند. طبق اعلام کمیسیون انتخابات بدوی که ریاست آن را اوروزماگ کارکوسف Uruzmag Karkusov بر عهده داشت(که در 13 نوامبر منزلش طعمه آتش شد، و وی کوکویتی را متهم نمود که دستور این اقدام را داده است)، بالغ بر 42 هزار نفر هم از مناطق اوستیای نشین(جاواو تسخینوالی) و گرجی نشین(اردوی، تاماراشنی  Tamarasheni و روستاهای دیگر) در این انتخابات شرکت کردند، که البته به شدت توسط حکومت تسخینوالی رد شد و اعلام شد که هیچ صندوق رأیی به نواحی اوستیایی‌نشین نیامده است. مقامات انتخابات بدوی، در 16 نوامبر نتایج را این‌گونه اعلام نمودند ، 94 درصد از شرکت‌کنندگان در رأی‌گیری به از سرگیری گفتگوها با گرجستان نظر موافق داده و ساناکویف با 88 درصد آراء به ریاست جمهوری حکومت جایگزین انتخاب شده است. 
مواضع و دیدگاه‌های مختلف
دولت دوفاکتوی مستقل اوستیای جنوبی  و مخالفین: بدون تردید استقلال طلبان اوستیایی با برگزاری این همه‌پرسی بیش از پیش بر عزم خود برای جدایی کامل از گرجستان تاکید نمودند. ایرینا گاگلویفاIrina Gagloyeva، رئیس کمیته اطلاع رسانی و مطبوعات  و سخنگوی دولت اوستیای جنوبی در 11 نوامبر؛ یعنی یک روز قبل از انتخابات، بر این امر کاملاً صحه گذاشت. او گفت: «این حق ماست که بگوییم نمی خواهیم با گرجستان باشیم.» البته مقامات مختلف اوستیای جنوبی(دولت هنوز مورد عدم شناسایی و پذیرش بین المللی) با شور و شوق فراوان آینده ای را ترسیم می نمایند که خبر از اتحاد با اوستیای شمالی و نهایتاً پیوستن به روسیه می‌دهد. بدون شک هدف و آرمان اساسی استقلال طلبان فراتر از اعلام جدایی از گرجستان است، بلکه آنها در پی آرزوی دیرینه یعنی اتحاد با اوستیای شمالی هستند. کوکویتی نیز در بیان علت برگزاری مجدد همه‌پرسی که قبلاً در سال 1992 رای به استقلال این منطقه داده است، می گوید، «ما اکنون نسل جدیدی داریم. شهروندان جمهوری اوستیای جنوبی کسانی که آن وقت فقط سه یا چهار سال داشتند باید فرصتی برای رأی دادن برای تعیین سرنوشت خود داشته باشند." او این انتخابات را شکل بسیار بالای دموکراسی قلمداد کرده و از غرب به‌دلیل اعمال استانداردهای دوگانه انتقاد می کند. دکتر روسلان بازارف Ruslan Bzarov  قائم‌مقام پژوهشگاه تاریخ و باستان شناسی جمهوری اوستیا-آلانیا خبر از آرمان والاتری برای اوستیایی‌ها می‌دهد، او این رفراندوم را تلاشی برای زندگی زیر لوای یک دولت واقعاً دموکراتیک تعریف می‌کند، امری که وزیر امور خارجه دولت دوفاکتوی اوستیای جنوبی نیز آنرا نشانه بارز دموکراسی در این جمهوری می خواند. سفیر اوستیای جنوبی دیمیتری مدویف Dmitry Medoyev  نیز بابیان این که دیگر هیچ‌گاه اوستیای جنوبی بخشی از گرجستان نخواهد شد ، تنهار راه ممکن برای حل و فصل منازعه را شناسایی استقلال اوستیای جنوبی از سوی گرجستان می داند، امری که به‌نظر می‌رسد گرجستان هیچ‌گاه به آن تن در‌نمی‌دهد.
 در مقابل مخالفین کوکویتی و طرفداران گرجستان با برپایی همه‌پرسی موازی و انتخاب رئیس جمهوری دیگر برای خود اهداف دیگری را در نظر دارند. این انتخابات بدوی همان‌گونه که گفته شد با حمایت پشت پرده گرجستان و در نواحی عمدتاً گرجی‌نشین در منطقه مورد منازعه و تحت کنترل حکومت گرجستان صورت گرفت. ساناکویف پس از انداختن رأی خود در صندوق رأیی در روستای آخالگوری Akhalgori بر این امر تاکید نمود که «ما نیاز داریم که با همدیگر زندگی کنیم.» در واقع او و مخالفین کوکویتی که پیرامون او و در قالب اتحادیه نجات اوستیای جنوبی جمع شده اند، بنا بر اعلام خودشان راهی جز آشتی با گرجستان و مذاکره با حکومت تفلیس برای تشکیل اتحادیه ای فدرال را دنبال نمی کنند، راهی که استقلال طلبان اوستیایی آن را خیانت به سال‌ها مبارزه خود تلقی می‌کنند. گرجی‌های ساکن اوستیا نیز با این انتخابات و رأی دادن به ساناکویف، امیدوارند که پس از مدت‌ها بتوانند به آرامش و امنیت دست یافته و برخی نیز به خانه و کاشانه خود در تسخینوالی و سایر مناطق بازگردند.اگر استقلال طلبان با حمایت از کوکویتی و دیدگاه‌های او  صلحی همراه با دست‌یابی به آرمان بزرگ خود را می‌جویند، در مقابل دسته‌ای دیگر از ساکنین اوستیای جنوبی(عمدتاً گرجی‌ها) نیز آرزوی‌های خود را این بار در نظرات و افکار ساناکویف جستجو می‌کنند و آنها نیز به صلحی البته سازگارتر با شرایط خود فکر می کنند. هر دو به صلح فکر می‌کنند؛ ولی صلحی سازگار با شرایط خود، و این یعنی تداوم اختلاف.
حکومت گرجستان: گرجستان رسماً اعلام نمود که هر دو انتخابات نامشروع است، ولی در واقع از اتحادیه نجات اوستیای جنوبی حمایت نمود. ساکاشویلی که به شدت در تلاش برای تثبیت و تحکیم دولت خود است و با مشکلات عدیده‌ای از جمله فشارهای فراوان روسیه، به‌ویژه در مورد صدور گاز به گرجستان و از آن مهم‌تر تهدید امنیتی این کشور از طریق حمایت آشکار از اوستیای جنوبی وآبخازیا روبه‌رو است، همه‌پرسی در اوستیای جنوبی را به شدت رد و تلاش نموده که کشورهای دوست غربی خود را نیز در این راه با خود همراه سازد. ساکاشویلی با اعلام این که او نتایج انتخابات را نخواهد پذیرفت و قدرت‌های غربی نیز آن را نامشروع توصیف می‌نمایند، در واقع دوباره سعی می‌نماید که در مقابل روسیه از وزنه قدرت های غربی برای ایجاد توازن استفاده نماید.
روسیه و دیگر حامیان همه‌پرسی برای استقلال: روسیه که روابطش از دو سال پیش به‌واسطه وقوع انقلاب رز و رویکرد حکومت جدید گرجستان، مبنی بر تحکیم پیوند با غرب و حتی عضویت در ناتو، به شدت وخیم شده و در اوایل پاییز امسال به‌واسطه دستگیری چند افسر روس در گرجستان به اوج بحران رسیده بود، از ماه‌ها پیش حمایت خود را از همه‌پرسی برای استقلال در اوستیای جنوبی به انحاء مختلف اعلام نمود. در 12 سپتامبر 2006 رئیس دومای دولتی روسیه بوریس گریزلوف Boris Grizlov از برگزاری همه‌پرسی در اوستیای جنوبی استقبال و اعلام نمود که نمایندگان پارلمان روسیه روند رای گیری را زیر نظر خواهند گرفت.در 6 دسامبر نیز دوما با صدور دو اعلامیه در حمایت از آبخازیا و اوستیای جنوبی، در مورد دومی به کرملین دستور داد تا زمینه حمایت از همه‌پرسی در این جمهوری را فراهم کند. کرملین اگر چه هنوز خود را پایبند احترام به تمامیت ارضی گرجستان معرفی می کند ولی در مقابل مکرراً با تشبیه اوضاع اوستیای جنوبی به کوزوو از دولت‌های غربی می پرسد که اگر آنها از استقلال کوزوو در مقابل صربستان دفاع می کنند پس چرا حال استقلال خواهی در این‌گونه نواحی بازمانده از اتحاد شوروی را به استهزاء می‌گیرند و آن را رد می‌نمایند. وزیر امور خارجه روسیه ایگور ایوانف نیز در اظهار نظری به گرجستان می‌گوید که نبایستی از این رأی‌گیری احساس ترس نمایند. او می‌گوید: «حق تعیین سرنوشت بخشی از حقوق بین الملل است». البته بی‌شک با بیان این سخن بسیاری این سؤال را خواهند نمود که آقای وزیر امورخارجه روسیه و دیگر مقامات روس چرا حق تعیین سرنوشت را که به راستی بخشی روشن از حقوق بین الملل است را درباره چچن و دیگر نواحی جدایی طلب در فدراسیون روسیه صادق نمی دانند؟  
برخی کشورها و نمایندگان آنها نیز همراه با مسکو از این همه‌پرسی حمایت به عمل آوردند که از جمله می توان به موارد زیر اشاره کرد. در 11 نوامبر 2006، لوییس تاسکونLuis Tascon عضو مجمع ملی ونزوئلا، در کنفرانسی مطبوعاتی در تسخینوالی با بیان این که «آن انسانهایی که آرزوی آزادی دارند، آزاد خواهند شد و انسان های آزاد به اوستیای جنوبی در این راه کمک خواهند کرد» در واقع از همه‌پرسی برای استقلال در اوستیای جنوبی حمایت نمود. او اعلام نمود که نهایتاً ونزوئلا بایستی استقلال اوستیای جنوبی را به رسمیت بشناسد.  در همین روز سرگی فیودوروف عضو پارلمان لاتویا و یکی از ناظران همه‌پرسی برای استقلال اوستیای جنوبی نیز در حمایت از این انتخابات اعلام کرد که" همه انسان‌ها حق تعیین سرنوشت خود را دارند و این را نمی توان نادیده گرفت." آبخازیا نیز که از اوایل دهه 1990 در مسیری مشابه اوستیای جنوبی قرار گرفته است، از این همه‌پرسی حمایت نموده است. پارلمان آبخازیا از نتایج همه‌پرسی و انتخابات ریاست جمهوری در اوستیای جنوبی استقبال نموده و از کلیه نمایندگان پارلمان های جهان خواسته که از آن حمایت و آن را به رسمیت بشناسند، یعنی از خواسته مردم اوستیای جنوبی برای استقلال کشورشان.
غرب و نهادهای غربی: کشورهای غربی خصوصاً ایالات متحده و نیز برخی سازمان‌ها و نهادهای بین المللی از جمله ناتو، شورای اروپا، اتحادیه اروپا، و سازمان امنیت و همکاری اروپا OSCE و... شدیداً این همه‌پرسی را رد و آن را خطرناک توصیف کردند.دبیر کل شورای اروپا(CoE) تری دیویس Terry Davisدر 13 سپتامبر2006 نسبت به این مساله هشدار داد و اعلام نمود که جدایی طلبان اوستیایی با برگزاری این همه‌پرسی وقت خود را هدر می‌دهند زیرا هیچ کسی آن را به رسمیت نخواهد شناخت. تری دیویس در 13 نوامبر یعنی درست یک روز پس از همه‌پرسی نیز شدیداً این همه‌پرسی را رد و آن را «غیرضروری، ناامیدکننده، و غیرمنصفانه» تلقی نمود. همچنین نماینده ویژه اتحادیه اروپا در قفقاز جنوبی نیز، در 13 سپتامبر در مسکو، صراحتاً اعلام کرد که همه‌پرسی هیچ کمکی به حل و فصل منازعه در اوستیای جنوبی نمی کند. در 2 اکتبر 2006 نیز رئیس دوره ای سازمان امنیت و همکاری اروپا، وزیر خارجه بلژیک کارل دیگاشتKarel De Guscht در دیداری که از تفلیس داشت، مقامات اوستیای جنوبی را از این که این رفراندوم نزاع‌بر‌انگیز است بر حذر داشته و اعلام نمود که جامعه بین‌المللی و سازمان امنیت و همکاری اروپا از آن حمایت نخواهد کرد و آن را مانعی پیش روی روند صلح دانست. در تاریخ 11 نوامبر نیز دبیر کل ناتو، جاپ دی هوپ شفرJaap de Hoop Sheffer همه‌پرسی در اوستیای جنوبی/منطقه تسخینوالی گرجستان را رد و آن را شدت دهنده تنش‌ها در منطقه قفقاز جنوبی قلمداد نمود.
نتایج
از تمام مطالب بالا می توان به‌طور مختصر این نتایج را اخذ نمود:
1 - همه‌پرسی برای استقلال در اوستیای جنوبی و نیز برگزاری انتخابات موازی بر پیچیدگی مساله اوستیای جنوبی می افزاید، و می تواند پتانسیل افزایش خشونت در منطقه را بالا ببرد. شاید به خاطر همین باشد که نشریه آمریکایی سیاست خارجی(Foreign Policy) در نظر خواهی از کارشناسان منطقه‌ای و تحلیلگران بین‌المللی، در پیش بینی حوادث مهم سال 2007 ، به مسأله گرجستان و احتمال اوج گیری منازعه در اوستیای جنوبی و احتمال رویارویی گرجستان و روسیه نیز اشاره می‌کند.
2 - ادوراد شواردنادزه در دوره حکومت خود هرگز نتوانست مسائل قومی و جدایی طلبی در این جمهوری را کاملاً بخشکاند و لذا آنها را برای حکومت بعد از خود یعنی برپاکنندگان انقلاب رز به‌جا گذاشت. اگرچه ساکاشویلی به لطف خط لوله BTC توانست تا حدود زیادی با مسأله آجاریا به نحو بهتری کنار آید، ولی مساله اوستیا و آبخازیا آن‌قدر جدی و چالش برانگیز است که حتی این دولتمرد که حمایت غرب را نیز با خود دارد، نتواند آنها را در مسیر حفظ و تحکیم استقلال و یکپارچگی گرجستان حل و فصل نماید. این وضعیت وقتی برای دولت ساکاشویلی مشکل‌تر می نماید که با فشارهای شدید روسیه مواجه بوده و دولتمردان کرملین حتی از این مسائل برای افزایش حجم فشارها بر گرجستان برای بازداشتن آن از دوستی بیشتر با ایالات متحده و سازمان‌های امنیتی و سیاسی غرب به‌ویژه ناتو استفاده می کنند. مساله اوستیا را نمی توان بی ارتباط با الگو و سطح روابط روسیه- گرجستان و نیز گرجستان-غرب مورد بررسی قرارداد.
3 - مساله اوستیا و مواضع مختلفی که در بالا ذکر شد، همه نشان از این دارد که گرجستان چه برای روسیه و چه برا ی غرب از اهمیت استراتژیک بالایی برخوردار است.  اوستیای جنوبی برای روسیه دو نقش را ایفا می‌کند، یکی سپر دفاعی و حائل در برابر غرب در منطقه و جلوگیری از پیشروی ایالات متحده و ناتو در حیات خلوت اش، و دیگری استفاده از آن برای تحت فشار قرار دادن همیشگی گرجستان. گرجستان نیز برای غرب یک سپر حائل در برابر روسیه قلمداد شده، و از طریق این جمهوری، غرب می تواند برای بلند مدت نوعی جبهه دفاعی در یکی از حساس ترین مرزهای فدراسیون روسیه ایجاد کند. همچنین انتقال خط لوله استراتژیک باکو-تفلیس- جیحان همواره موجب می شود که غرب به مسائل گرجستان و امنیت و ثبات این کشور علاقه‌مند بوده، و حتی در صورت بروز جنگ و درگیری اقدام به مداخله نماید. این‌گونه است که مسأله اوستیا بیش از پیش مهم جلوه می کند.
4 -  اگرچه روسیه رسماً همواره خود را متعهد به عدم مداخله در امور داخلی دیگر جمهوری ها و احترام به یکپارچگی آنها معرفی می‌کند، ولی بی شک سیطره جویی روسیه در مناطق پیرامونی خود امری کاملاً هویدا بوده و آشکارا آن را از طرق مختلف از جمله حمایت از برگزاری همه‌پرسی‌هایی مانند اوستیای جنوبی نشان می‌دهد. ولی این امر نیز واقعیتی آشکار است که با فعال شدن نیروهای جدایی‌خواه و هویت های قومی در منطقه قفقاز، احتمال سرایت کردن آن به داخل فدراسیون روسیه و به‌عنوان مثال تقویت نیروهای جدایی خواه در چچن و حتی داغستان و ...  نیز وجود دارد. بدون شک بی‌ثباتی در اوستیای جنوبی می تواند به کل منطقه کشیده شده و این‌گونه حتی منافع روسیه را نیز به خطر بیاندازد.
5 - بی شک با بروز اختلافات داخلی در بین خود اوستیایی ها و کل جمعیت ساکن اوستیای جنوبی، اینک حتی امکان بروز جنگ داخلی ما بین این نیروها و لبنانیزه شدن آن نیز وجود دارد. در چنین وضعیتی ممکن است طرفین از حمایت سایر کشورها نیز برخوردار شوند و نزاعی پردامنه در این منطقه شکل بگیرد. اگر چه گرجستان در مسیر تحکیم روند دولت – ملت‌سازی شدیداً نیازمند اعمال اقتدار حکومت مرکزی در دو منطقه آبخازیا و اوستیا است، ولی بی‌شک هیچ‌گاه از طریق کاربرد خشونت نمی‌تواند به این هدف نائل آید و شاید با توجه به وقوع انقلاب شبه دموکراتیک در این جمهوری و فراهم بودن زمینه برای تشکیل دولتی فدراتیو بتواند در آینده مسائل قومی را در چارچوب سرزمینی خود حل نماید. البته این امر نیز تا حدود زیادی در حال حاضر خطرناک بوده و تنها در صورت بهبود چشمگیر اوضاع اقتصادی و تقویت توان ملی آن گرجستان می‌تواند در این مسیر موفقیت چشمگیری به‌دست آورد.

* دانشجوی دکترای روابط بین‌الملل