اما «تا صبح»، در نوع خودش استثنا بود. همینطوری هم که کانالها را میچرخاندی، درگیرت میکرد.
در نگاه اول، انتخاب مکانها و صحنهها، خاص است؛ کاری که در بقیة سریالهایی از این دست، برایش وقت نمیگذارند و سرهمبندی و دمدستی میشود. داروخانه، انبار، رستوران، خانة قدیمی احمد و زهرا و خانواده و حتی آن کبابی روبهروی داروخانه، طبیعیاند؛ هم به زمان داستان نزدیکاند و هم دوست داشتنیاند و آدم را خسته نمیکنند.
معمولا برای این نوع سریالها، جایی را پیدا میکنند خاکستری و غمگین. انگار آن موقع، از اول تا آخرش آه و غم و زاری بوده و گرفتاری. شاید کمتر کسی متوجه تفاوت اشیای معمولی خانه از آن روز تا امروز باشد، اما دقت خوب سازندگان این مجموعه – حتی به اشیای ریز و جزئی در اطراف صحنهها – داستان را در زمان خودش باورپذیرتر کرده بود. ماجرا، پرحادثه و پرکشش بود و ضربهها حتی گاهی زیاده از حد میشدند.
نوع مبارزات، در سطح کلیشهای مبارزات بهمن هر سال، که فقط شعار مینویسند و کوکتل درست میکنند، نبود؛ بلکه بخشی از فعالیتهای چریکی و مبارزات جدی آن سالها را نشان میداد. سهم دخترها در عملیاتهای پنهانی و چریکی آن سالها هم که در این چند ساله خیلی نادیده گرفته شده بود، در این داستان، به واقعیت کمی نزدیک میشد.
یکی دیگر از تفاوتهای این داستان با بقیة داستانهایی که تا الان برای انقلاب ساختهاند، حضور واقعی آدمهای غیرسیاسی در داستان بود؛ آدمهای غیرسیاسیای که بد نیستند و فقط دارند زندگی روزمرهشان را میکنند و حالا حتی اگر پایش بیفتد، ناگهان جوهرهای نشان میدهند که دیگران را نیز حیرتزده میکند.
ریتم «تا صبح» گاهی خیلی تند میشد؛ آنقدر تند که نمیگذاشت روی شخصیتها درنگ کنی یا حتی با کسی یا واقعهای درست ارتباط برقرار کنی. ولی با وجود اینجور ضعفها و کاستیهایش، روی هم رفته «تا صبح»، گام بلندی بود. شاید بهمنهای بعدی، سریالها از این هم جلوتر بروند و روی این سنگ اول خوب، بنای خوبتری بالا رود.
دوست دارم منفی بازی کنم
امین زندگانی35 ساله را این روزها در نقش سیاوش تا صبح میبینیم. با اینکه این نقش مثل نقشهای قبلی او مثبت است، اما او تلاش میکند تا اینبار نقش مثبت متفاوتی بازی کند؛ زندگانی با کولهباری از تجربه در کارهای تئاتری و تلویزیونی مثل معصومیت از دست رفته، پایان نمایش و....، تجربه جدیدی در تا صبح دارد.
- این دفعه هم نقش مثبت بهتان دادهاند.
از یک میلیون نفر، 750 هزار نفر مثبت هستند. اما هیچ کدامشان شبیه هم نیستند. با یک تغییر کوچولو میشود نقش مثبت را هم متفاوت بازی کرد. من قبول دارم که به عنوان بازیگر مثبت شناخته شدهام، اما سعی کردهام متفاوت بازی کنم.
اما دست و پای بازیگر مثبت نسبت به منفی بسته است. او باید قواعدی را رعایت کند.
امیدوارم این قواعدی که برای نقشهای مثبت، ثابت باقیمانده برداشته شود تا کار راحتتر شود. ضمن اینکه تفاوت در بازی به توان من هم ربط دارد. مثلاً در «پایان نمایش» من یک جوان معمولی بودم، اما اینجا پسر تیمسارم که چیزهای منفی هم دارد، مثل غروری که از پدرش یاد گرفته است. همینها تفاوت ایجاد میکند.
- تا حالا اصلا نقش منفی بازی کردهاید؟
یک کار نود دقیقهای بود به اسم «یک اتفاق ساده». منفی نبود، خاکستری بود. ببینید، مشکل ما این است که برای نقش منفی دنبال آنهایی میروند که ظاهرشان بدجنس باشد، اما واقعیت این نیست. کلاهبردارهایی که گوشة زندان هستند، چون ظاهر مثبت و رفتار خوبی داشتهاند، توانستهاند مردم را گول بزنند. دزدهایی را که میگیرند ببینید، قیافهشان منفی و بدجنس نیست، معمولیاند.
- اگر نقش منفی پیشنهاد شود چطور از پسش برمیآیید؟
دوست دارم نقش منفی را طوری بازی کنم که شما به خاطر اعمالم بفهمید من بدم، نه به خاطر ظاهر یا گریم. حق به جانب بازی میکنم. محکم و قوی. در دادگاهها ببینید چطور متهمها حق به جانب، حرف میزنند.
- نقش سیاوش چطور بهتان پیشنهاد شد؟
من آخرین نفری بودم که قرارداد بستم. آن اوایل پیش از تولید با من تماس گرفتند، چون در تئاتر «زیرگذر سقاخانه» بازی میکردم، جواب منفی دادم. اما بعد گفتند میتوانی، هم سر این کار بیایی و هم به تئاترت برسی.
- این کار که خیلی فشرده فیلمبرداری شد، چطور لطمهای نزد؟
اقرار میکنم آرامش سرکارهای قبلی را نداشتم. چند بار استرس و تنش آمد سراغم. نمیخواستم به دو کار لطمه بخورد، اما امین پشت صحنه تا صبح، این دفعه مقداری استرس داشت.
- تا صبح با دو کارگردان و دو گروه ساخته شد، با این اتفاق نادر چطوری کنار آمدید؟
به هر حال دو نوع و روش کارگردانی متفاوت وجود داشت؛ جوانمرد با تجربه و کلاسیک بود، آهنگر اکتیو و چیزهای جدید میخواست. همه، مقداری منعطف عمل کردیم، اما خب انرژی مضاعفی از هر دو گروه گرفته شد. علیالخصوص ما بازیگرها که از جایی با نوع تصویربرداری و کار، به جای جدیدی میآمدیم.
- خودتان که زمان انقلاب را درک نکردهاید، چطور با نقشی مربوط به 30 سال قبل هماهنگ شدید؟
زمان انقلاب، اول دبستان بودم. چیزهایی یادم هست. ضمن اینکه ما هر سال در دهة فجر، سریالها و فیلمهای دهة 60 را میبینیم و مرور خاطرات و آن حوادث میشود.
- راستی چرا مردم، با شما در همة نقشها همذات پنداری میکنند؟
لطف خداست. من توان بازیگری خاصی ندارم. سعی میکنم صمیمی بازی کنم، چیزی را به رخ نکشم. چیزی را به جز لطف خدا به عنوان ابزار قدرت ندارم.
- با این دید مثبت مردمی، چرا در سینما کار نکردهاید و در تلویزیون هم کم کارید؟
دلیلش را نمیدانم، اما سعی میکنم کارم را در تلویزیون، همیشه با دقت انتخاب کنم، چون من در آینده باید به خودم پاسخ بدهم. برای پول، کار نمیکنم.
- اما برای زندگی کردن، به پول احتیاج است.
منظورم بازی در نقش متفاوت نیست، من براساس تواناییهایم نقشها را انتخاب میکنم. چند روز پیش کاری به من پیشنهاد شد که خیلی هم دوست داشتم، اما آنقدر شبیه کارهای قبلیام بود و موقعیت و فضا مشابه بود که اصلا نمیشد چیز جدیدی رو کرد، بنابراین رد کردم. ضمن اینکه نمیتوانم منتظر بمانم تا پروژهای مثل «معصومیت از دست رفته»، بیاید سراغم. به کم قناعت میکنم، اما نقش خوب بازی میکنم.
تلویزیون، صمیمیتر است
عسل بدیعی در اولین تجربه تلویزیونیاش در یک سریال انقلابی، نقش اول را بازی کرده، آن هم میان بازیگرهای معروف. او حرفهای جالبی را از تجربهاش در تلویزیون میزند.
- این اولین کار تلویزیونی شماست. چه فرقی با سینما دارد؟
متوجه شدم در سریالها چون زمان ساخت طولانی است، بازیگر فرصت بیشتری میخواهد تا به نقش نزدیک شود و تداوم حسیاش را حفظ کند و بتواند قطرهچکانی، نقش را روایت کند. زمان برای کامل کردن شخصیت در سریالها خیلی زیاد است، اما کل ماجرا در سینما در دو ساعت تمام میشود.
- اما از شانس شما، این کار آنقدر فشرده بود که دو گروه با دو کارگردان همزمان کار میکردند.
اگر قرار بود «تا صبح» به صورت ایدهآل ساخته شود، 6تا7 ماه زمان میخواست، اما کار 5/3 ماهه انجام شد. در ضمن اگر زمان مناسب داشتیم، باید در پیش تولید، همة بازیگرها با هم فیلمنامه را روخوانی میکردیم. این دو مورد از مواردی بود که باعث شد تا «تاصبح» کاملا ایدهآل نباشد.
- کار با دو کارگردان چطور بود؟
به هر حال، اختلاف نظرهایی بود. اما هر دو کارگردان منعطف بودند. وگرنه خیلی بیشتر از اینها ضربه میخوردیم. اما بعضی جاها حفظ حالت حس و لباس را خود بازیگرها تأکید میکردند. آنهایی هم که در هر دو فاز کار میکردند، زمان فعالیتشان زیاد بود.
12 ساعت با یکی و 8ساعت با دیگری، که خستگی مفرط ایجاد میکند. در سینما کار ایدهآل ، 8 تا 12ساعت است که شرایط شادابتر است. ماجرای فشار در «تاصبح» به توان دو بود. البته با این شرایط سخت این نتیجه خوب، بعید بود.
- حالا که با تلویزیون، مردم عادی هم شما را شناختهاند، چه حسی دارید؟
هنوز حس نکردهام که بین مردم شناخته شدهام. این مسأله شناخت مردم، یک مسأله شخصی است و تأثیری روی کار بازیگر ندارد. به هر حال، سینما را قشر خاصی میروند، اما تلویزیون فرصت میدهد تا مردم بازیگر را بشناسند. مردم راحت در خانه مینشینند و برنامههای تلویزیون مهمان آنها میشود. این صمیمیت، توجه و عاطفه مردم را بیشتر میکند.
- حال و هوای «تا صبح» برای 30 سال قبل است. چطور با حال و هوای انقلاب آشنا شدید؟
با این که من متولد سال 56 هستم، اما این دلیل نمیشود با فضا آشنا نباشم. ما از بدو تولد تا حالا درگیر مسائل انقلاب بودهایم، از دبستان تا دانشگاه و بقیه جاها. البته چون نقش مستانه ریزهکاری زیادی داشت، کارگردانها کمک کردند. ضمن این که من دوستی داشتم که شرایطاش شبیه مستانه بود. با او حرف زدم. دختر سرهنگ زمان شاه بود، که به مبارز انقلابی تبدیل شد.
- مستانه چه ریزهکاریهایی داشت؟
سعی کردم مستانه را از حالت شکلات و لوس، به مستانة محکم و استوار تبدیل کنم. اما خب چهارچوب تلویزیون با سینما فرق دارد. سینما به واسطة وسعت پردهاش، کوچکترین تغییر در صورت بازیگر در آن معلوم است، اما در تلویزیون اکثر نماها باز است و حرکات دیده نمیشود. ضمناً چون در تلویزیون، معمولاً تصاویر بستهای از خانمها نشان نمیدهند، نمیشود روی انتقال حس از راه چشم و صورت حساب کرد. بازی در تلویزیون باید بیرونی باشد.
- پیشنهادهای بعدیتان هم نقشهایی مثل مستانه است؟
نه، اولین پیشنهادم یک زن مقتدر و شکل گرفته است که با مستانه فرق داشت. خیلی خوشحال شدم. ضمن این که معتقدم با صبر انتخاب کردن، بهتر است. من چون قانع هستم، ترجیح میدهم نقش خوب انتخاب کنم.
مصائب بازگشت به انقلاب
جوان انقلابی در حالی که سوار پرایدش است و دارد از تونل رسالت رد میشود. ناگهان اساماسی به موبایلش میرسد: «Savakiha Donbaletan dar ro». صحنة بعدی، همان جوان را میبینیم که پشت لپتاپاش نشسته و دارد اعلامیهای را Send to all میکند.
شاید اینکه چنین تصاویری را در سریال یا فیلمی مربوط به انقلاب ببینیم، غیرعادی باشد. اما کمکم دارد فاصلة ما از زمان انقلاب بیشتر میشود و تغییرات روز به روز همه جا را تغییر میدهد و فیلمسازها با همة تلاششان سوتیهای تمشکخوری میدهند؛ مثل «از نفس افتاده» که برج میلاد، مرقد امام، بزرگراه یادگار امام(ره) در نماهای باز آن به وضوح دیده میشد. مشکل از کجاست؟
«ساختن فیلم مربوط به دهة 40 و 50 خیلی سخته. حتی در دهة 60 هم سخته. چون همه چی عوض شده. ما هر سال میخواهیم برای انقلاب کار کنیم، اما هیچوقت بهاش فکر نشده.» نجم، مدیر تولید تا صبح، این نظر را راجع به سریالسازی انقلابی دارد: «ما مشقت زیادی داریم. سر دوربین برگردد، علمک گاز و پراید و پژو میآید در تصویر. کجا برویم که پراید و علمک نباشد؟ چه کار کنیم؟ پیدا کردن جواب برای این سؤالها، زمان زیادی میگیرد.»
اما بافت جنوبی شهر تهران و بخشهای زیادی از شهرستانها تغییر زیادی نکرده و میتواند مثل همیشه جواب بدهد. نژاد ایمانی طراح صحنة تا صبح ، حرف جالبی میزند: « آن فضاها آن موقع نو بود، الان دیگر کهنه شده. تازه فعالیتهای عمرانی که برای بهبود وضعیت زندگی مردم انجام شده مثل تیرهای برق و علمک گاز، برای ما مشکل ایجاد کرده است.
ما الان کار غیر استودیویی در بافت زنده شهر میکنیم. مزاحم مردم هستیم. ماشینهای جدید را از کوچه جمع میکنیم. مواظب مردم هستیم که با قیافه امروزی رد نشوند.» اینکه چه کار میشود کرد را دیگر همه میدانند.
17سال از جنگ گذشته و ما در جنوب تهران شهرک سینمایی دفاع مقدس داریم، اما 30 سال از انقلاب گذشته و خبری از ساخت شهرک انقلاب نیست. هرچند انگار برای تا صبح، شهرک کوچکی توسط خود گروه ساخته شده، آن هم در گوشهای از محوطه و ساختمان کارخانة قدیمی چیتسازی، جاهایی مثل داروخانه و کبابخانه. اما مشکل اینجوری برطرف نمیشود.
«یک سری فضاها، خیلی مهم بوده که الان تغییر کرده. مثلا میدان انقلاب که همه چیزش به هم ریخته یا جلوی مجلس که الان نمیشود کار کرد. ما اگر بخواهیم شهرکی بسازیم، باید از الگوهای پیشرفته استفاده کنیم؛ یک شهرک سیال با دکورهای مختلف تا بعد از چند کار، همه چیزش لو نرود. همین شهرک غزالی، آنقدر از همه جایش فیلم گرفتهاند که همهاش تکراری شده و جای جدید ندارد.»
خودروهای فرسوده را جمع نکنید
طرح جمعآوری خودروهای فرسوده که عمرشان از سی سال میگذرد، طرح خیلی خوبی است. اما وقتی این طرح عملی شود، دست سریالسازهای انقلابی برای کرایه یا خرید این ماشینها بسته میشود. دو سال دیگر که انقلاب، 30ساله میشود، دیگر هیچ ماشینی با قدمت سال57 نمیماند.
«خودروهای فرسوده را الان میتوانند به جای اینکه اسقاط کنند، مجانی بدهند به ما. اینها را میشود آرشیو کرد. اجاره داد و بازدهی مالی ایجاد کرد. همین الان در شهرک غزالی، از کرایة تک تک اجزای دکورها پول میگیرند.» البته این دید اقتصادی نسبت به قضیه، دید نجم مدیر تولید است.
نژاد ایمانی جور دیگری به قضیه نگاه میکند: «ما به هر چی که بدهند رضایت میدهیم. یک سری چیزها آن موقع بود که الان دیدنش افسانه است، مثل ایمپالای نقرهای.»
اما مشکل فقط خودرو نیست. لباس، لوازم و چیزهای جانبی مربوط به زمان انقلاب، الان دیگر زیاد استفاده نمیشود. نژاد ایمانی معتقد است هیچ آرشیو درست و حسابیای هم در این زمینه وجود ندارد: «آرشیوهایی هم که هستند محدودند و تعرفهها هم بالاست.
مثلا پیراهن یقه خرگوشی که 5 هزار تومان است، کرایة پنج ماهش از فلان آرشیو، 5 هزار تومان میشود. برای همین، پروژهها خودشان برای خودشان آرشیو درست میکنند. فقط هم لباس نیست. الان تلویزیون مبلة قدیم که روشن شود، بعید است دیگر باشد. رنگ وسایل خانههای آن موقع، رنگهای شارپ مثل آبی و مغزپستهای بود. مثل الان اینقدر رنگهای دودی زیاد نبود.»
همه میخواهند تمشک بدهند
«ما با علی حاتمی وقتی زمان قاجار را کار میکردیم، اگر روی سر کسی کلاه بوقیشکل میگذاشتیم، کسی ایراد نمیگرفت. چون کسی از آن زمان نبود که مانده باشد.
اما الان اگر یک اشتباه کنی، چون خیلیها دوران انقلاب بودهاند و آلبومهایشان را دارند، سریع ایراد میگیرند.» نجم با این حرف، اعتراف میکند که خیلیها منتظر گافکارهای انقلابیاند تا مزرعه تمشک راه بیندازند. اما بابائی، گریمور تا صبح، به نکتة جدیدی در کارها اشاره میکند: « ما آلبومهای خانوادگی را دیدهایم، اما یک سری تیپها مثل تیپ چپی.
سبیل کلفت یا روسری شبیه روسری منافقین را تلویزیون اجازه نمیدهد. ضمن اینکه بازیگرها الان همزمان در چند کار بازی میکنند و نمیشود زیاد بهشان دست زد. گریمشان را زیاد تغییر داد. این، دست ما را میبندد. ما نمیتوانیم مو کوتاه کنیم. میتوانیم ریش بگذاریم.
تازه بعضیها به لاتکس حساسیت دارند و یک سری هم نمیتوانند چند ساعت زیردست ما در اتاق گریم بمانند.» مطمئن باشید اگر هیچ اتفاقی در شهرکسازی سینمایی برای انقلاب و جمعآوری آرشیو مناسب نیفتد، 20 سال دیگر در سریالها و فیلمهای انقلابیمان از تصاویری که اول مطلب گفتیم، فت و فراوان دیده خواهد شد.