کنار هم ایستادن چهار فیلمساز برجستهای که در دهه 70 کار فیلمسازی را آغاز کردند و سینما را تحتالشعاع حضور خود قرار دادند، یادآور آن عکس معروف مربوط به اواخر دهه هفتاد هم بود.
برگزارکنندگان اسکار وقتی رفقای خوب اسکورسیزی را روی سن آوردند، در واقع قصد داشتند مراسم دلجویی از مارتین بزرگ را تکمیل کنند.لوکاس، اسپیلبرگ و کاپولا سالها پیش از اسکورسیزی مجسمه طلایی را دریافت کرده بودند.
در حالی که در این سالها سینما دوستان بیشتر از هر کس دیگری از دیدن آثار اسکورسیزی به وجد آمدهاند. با این همه ماجرای بی مهری اعضای آکادمی به فیلمهای اسکورسیزی را همه می دانستند.
به همین خاطر و در حالی که از مدتها قبل از «جدا افتاده» به عنوان بخت اصلی اسکار 2007 نام برده میشد، عدهای اعتقاد داشتند که آکادمی در حضور ایستوود، جایزه را به اسکورسیزی نخواهد داد. درست مثل دو سال پیش که «عزیز میلیون دلاری» ایستوود به «هوانورد» اسکورسیزی ترجیح داده شد.هر چند در نهایت آکادمی سنت شکنی کرد تا تاریخ تکرار نشود.
نویسنده روزنامه لسآنجلس تایمز معتقد است اسکورسیزی بیشتر به این خاطر تا امروز اسکار نگرفته بود که فیلمهای وفادار به قواعد ژانر میساخت در حالی که در اغلب موارد آکادمی آثار اجتماعی روز را ترجیح داده است .
بیشک اکثر علاقهمندان جدی سینما از اهدای جایزه اسکار به مارتین اسکورسیزی و فیلم «جدا افتاده» راضی بودند، چرا که این استاد سینما پس از سه دهه ناکامی به آنچه استحقاقش را داشت، رسید. اما با فروکش کردن هیاهوی اسکار، یک سؤال هم در ذهن همگان نقش میبندد؛ 30 سال بعد «جدا افتاده» را چگونه ارزیابی میکنیم و آیا این جایگاهی مشابه «لورنس عربستان» و «بانوی زیبای من» در تاریخ سینما خواهد داشت؟
اگر فیلم «جدا افتاده» در مراسم یکشنبه شب، اسکار بهترین فیلم را دریافت کرد، صرفاً به دلیل بهتر بودنش نبود بلکه بیشتر به این خاطر مورد توجه قرار گرفت که اثری تریلر بود. فیلمهایی که در قالب ژانرهایی چون کمدی، وسترن و یا تریلر جای میگیرند، عمدتاً آثاری غیروابسته به زمان تلقی میشوند و در مقابل فیلمهای اجتماعی، آثاری تاریخ مصرفدار و متأثر از شرایط روز هستند. برای مثال اگر فیلم «بابل» برنده جایزه بهترین فیلم شده بود، نمیتوانست برای نسل بعدی مفهوم چندانی داشته باشد چرا که بازگوکننده شرایط زندگی پس از حادثه 11سپتامبر بود.
هیچکس بهتر از مارتین اسکورسیزی با این دیدگاه تاریخی با سینما آشنا نیست چرا که او از وفادارترین کارگردانان به ژانرهای اصلی سینما است. او در گفتوگویی به صراحت اعلام کرده بود که «جدا افتاده» در واقع نوعی ادای دین به فیلمهای گنگستری دهه30 استودیو وارنر در دوران طلایی سینماست.
همان فیلمهایی که در زمان خودش مورد بیتوجهی داوران آکادمی اسکار قرار گرفت.سرنوشت اسکورسیزی در چند دهه فیلمسازی، بهترین مدرک برای بیتوجهی و حتی انزجار آکادمی از فیلمهای وفادار به ژانر است؛ انزجاری که باعث شد اسکورسیزی با فیلمهایی چون گاو خشمگین و یا رفقای خوب، قافیه را در اسکار به فیلمهای « با گرگها میرقصد» و « آدمهای عادی» ببازد.
دیوید تامسون تاریخنگار سینما در این زمینه میگوید: فیلمهای وفادار به ژانر با وجود گذشت زمان، جذابیت دارند و زمانی که یک کارگردان خوب، فیلم خوبی را عرضه کند، شانس ماندگاری آن به مراتب بیشتر است. از این رو فیلمی مثل کازابلانکا به مراتب بهتر از فیلمهایی چون «خارج از آفریقا» و یا «با گرگها میرقصد» است.
دیوید فریمن فیلمنامهنویس پرسابقه در این زمینه میگوید: اکثر اوقات آکادمی به اشتباه به روز بودن موضوع فیلمها را مهمتر از ماندگاری آنها تلقی میکند و در نتیجه نمیتواند کاندیداها را در جایگاه تاریخیشان در نظر بگیرد. از بهترین وسترنهای جان فورد تا کمدیهای برادران مارکس و یا برجستهترین فیلمهای هیچکاک (پنجره عقبی، بدنام، سرگیجه) هیچکدام حتی در بین نامزدان اسکار هم قرار نگرفتند و در عوض فیلمی از هیچکاک که اسکار بهترین فیلم را دریافت کرد، «ربکا» بود که به خاطر بازی جوان فونتین و سرلارنس اولیویه مورد توجه قرار گرفت ولی در جایی که از فیلم «روانی» هیچکاک همیشه در بین فیلمهای برجسته تاریخ سینما یاد میشود، در هیچ فهرستی، نام «ربکا» حتی در بین 10فیلم برتر هیچکاک نیز دیده نمیشود.
شاید به این دلیل که فیلمها هر چهقدر احساساتیتر و آمیخته با جدیت و مضامین روز باشند، سقوطشان در گذر زمان شدیدتر است. برای مثال فیلم Going my way از لئومککاری، اسکار بهترین فیلم را در سال 1945 دریافت کرد، اما امروز فیلمی بیارزش محسوب میشود. در مقابل جمعی از بازندگان آن سال، «غرامت مضاعف» (بیلی وایلدر)، «داشتن و نداشتن» (هاوارد هاکز)، همگی آثار کلاسیک شخصیتمحوری هستند که برخی از دیالوگهای آنها هنوز در اذهان باقی مانده است.
این ماجرا در سال1952 هم تکرار شد و تعدادی از بهترین فیلمهای تاریخ سینما چون خم رودخانه، افریکن کویین و آواز در باران در اسکار نادیده گرفته شدند تا جایزه بهترین فیلم به« بزرگترین نمایش روی زمین» اهدا شود که امروز فیلمی غیرقابل تماشاست.
در واقع یکی از بهترین راههای خشمگین کردن علاقهمندان حرفهای سینما، یادآوری جوایز اسکار است چون از نگاه آنها غیرممکن است که با حضور فیلمی چون «همشهری کین»، جایزه اسکار به «چقدر دره من سرسبز بود» برسد و یا فیلم «جویندگان» به خاطر «دور دنیا در 80روز» نادیده گرفته شود.
دیوید تامپسون در ادامه میگوید: داوران اسکار در اکثر موارد دچار سطحینگری بودهاند چون قطعاً در فیلمهایی چون «بعضیها داغشو دوست دارند» و یا «جویندگان» ایدههای تازهتری نسبت به تعداد زیادی از برندگان خوششانس اسکار وجود دارد.
در دهه30 که آمریکا با شرایط وخیم اقتصادی دست به گریبان بود، بهترین توصیف برای زندگی را میتوان در کمدیهایی چون «زندگی آسان» و «قرن بیستم» و «گامفری مرد من» دید، اما هیچکدام از این فیلمها در اسکار موفق نبودند.
به همین ترتیب شرایط سخت اجتماعی پس از جنگ دوم جهانی آمریکا در نوارهای درخشان این دوران چون «وحشت در خیابان» و «شب و شهر» هویداست ولی این فیلمها هم جایی در اسکار نداشتند. در سال 1955 فیلم «شورش بیدلیل» که اولین فیلم مهم در زمینه فرهنگ جوان مطرح میشود، نادیده گرفته شد و اسکار به فیلم «مارتی» رسید.
یک دهه بعد در اوج جنگ سرد نیز فیلمهای «بانی و کلاید» و «فارغالتحصیل» در مقابل فیلمی سیاسی چون «در گرمای شب» ناکام بودند.تامپسون در نهایت معتقد است، سینما نباید خیلی درگیر موضوعات و شرایط روز شود. فیلمهای وفادار به ژانر آثاری هستند که هرگز قدیمی نمیشوند و همیشه با ما هستند.
منبع: لسآنجلس تایمز/ 26فوریه 2007