دنیای صنعتی سرمایهداری وقتی از اخلاق کسبوکار دور میشود برایش مهم نیست که سرنوشت این نیروهای کار ارزانقیمت چه میشود؛ مهم این است که نیرویی با تمام قوا تا آخرین نفس و با کمترین دستمزد در خدمت صنایع باشد. برای صاحبان سوداگر کارگاههای بزرگ و کوچک چه اهمیتی دارد که کودکی هفتساله، گرسنه، با پای برهنه خشتها را به دوش می کشد و در آرزوی بازی با عروسکش صبح تا شب پای کوره آجرپزی عمرش را سپری میکند؟ برای آنکه به سود فرش ابریشم میاندیشد چه اهمیتی دارد که پسربچه 9سالهای گره به گره باید فرش ببافد و هر روزصبح، سپیدهنزده بنشیند پای دار قالی و همه آنچه از روز نصیبش میشود پرتو نوری است که از شیشههای کدر کارگاه قالیبافی بر زمین سرد میتابد؟
سالهاست که کودکان با مزدهای اندکشان چرخ صنایع را به حرکت درمیآورند و هنوز هیچ قانونی نتوانسته بر این مشکل غلبه کند و کودکان همچنان قربانیان خاموش محصولاتی هستند که مایه فخر و مباهات بزرگسالان است. در ایران هم حضور کودکان در کارگاهها از دیرباز رایج بوده؛ چه زمانی که کودکان پابهپای بزرگترهایشان در مزرعه کار میکردند یا گوسفندان را به چرا میبردند تا در اقتصاد خانواده نقش داشته باشند و چه حالا که در شهرهای بزرگ و کوچک وقتی فقر یقه خانواده را میچسبد نخستینراه، فرستادن کودکان به دنبال کسب درآمد است.
این روزها در مراکز حمایتی کودکان کار و خیابان هر روز میتوان کودکانی را دید که صبح به امید یافتن شغل از خانه بیرون رفتهاند اما بیآنکه ممر درآمدی پیدا کنند بار بیکاری را به دوش میکشند. این روزها کودکان کاری که توانستهاند کار پیدا کنند میتوانند به کودکان کار بیکار فخر بفروشند؛ آخر بازار کار کودکان هم رقابتی شده و هر روز گروهی از آنها مایوس و سرخورده تا شب در خیابانها میچرخند بیآنکه لقمه نانی داشته باشند. این کودکان گرچه جثهشان ریز و سن شناسنامهایشان تکرقمی است اما هرگز «کودکی» نکردهاند. آنها هرگز سر از رمزوراز کودکی درنیاوردهاند؛ انگار بزرگ زاده شدهاند و وظیفه دارند تا ابد بزرگ بمانند چراکه کودکی مخصوص کسانی است که از حمایت فرد یا افرادی برخوردار باشند؛ کسی یا کسانی که حمایتشان کنند تا صبحها بروند مدرسه و بعدازظهرها درس بخوانند و روال زندگی را ادامه دهند.
کودکان کار تنها، غمگین و خموش، خشمهایشان را جمع میکنند و آرزو میکنند روزی به اندازهای بزرگ و قوی بشوند که بتوانند تقاص کودکی دردآورشان را از دنیا بگیرند؛ آرزویی که گاهی در ابتدای نوجوانی آنها را راهی زندان و تا پایان عمر بدل به یک تبهکار میکند. دنیای سرمایهداری دور از اخلاق راهی جز این برای کودکان کار باقی نمیگذارد. شاید برای رفع این بیاخلاقی نیاز به حمایت و دخالت دولت باشد. کودکان کار نیروهای کار ارزانی هستند که مدام بازتولید میشوند و فقر، نخستین حلقه از زنجیره بازتولید آنهاست.