اکنون میکوشیم تا به برخی از وجوه مثبتی که در آرای مولوی وجود دارد و از این حیث میتواند برای بشر امروز، کماکان قابل استفاده باشد، به صورت تیتروار اشاره کنیم.
ایده جهانوطنی: مولوی بدون تردید در زمره معدود اندیشمندان جهانوطنی در کل تاریخ فرهنگ و اندیشه ایرانی است و درنتیجه جزو متساهلترین متفکران ایرانی هم به حساب میآید که به شدت ضد هرگونه تعصب و جمود فکری و فرهنگی است.
پس زبان همدلی خود، خوشتر است
همدلی از همزبانی بهتر است
ضد مطلقگرایی: در ادامه آن ذهنیت روادار و آن رویکرد نسبینگر نسبت به درک ما از حقیقت (نه الزاما خود حقیقت) است که مولوی نه به خوب و بد مطلق در جهان معتقد است و نه صاحبان طریقتهای فکری گوناگون را به صورت کلی نفی میکند. مولانا بسیاری از اختلافها را عَرَضی و ناشی از اختلاف مسیرها، راهها و روشهای آنها میداند نه اختلاف در اصل حقیقتجویی آنان:
اختلاف خلق از نام اوفتاد
چون به معنا رفت آرام اوفتاد
عدم قطعیت: مولوی در زمره انسانهای رها و فارغ از چارچوبهای مشخص فکری و عقیدتی است، نه اینکه اصول شریعت را پاسداری نکند ولی در عین حال بهگونهای به عدم قطعیت، سیالیت و تضاد معتقد است. این بیان وی که هیچ چیز در جهان شکل ثابت و دائمی ندارد، ازجمله خود آدمی، ما را به یاد دیدگاه معروف هراکلیتوس و بسیاری از پسامدرنهای امروزی میاندازد. این نکته را در غزلهای شمس بهصورت مشهودتری میبینیم که بیانگر وجه شیدایی و رهایی اوست.
گهی سنگم، گهی آهن، زمانی آتشم جمله
گهی میزان بیسنگم، گهی هم سنگ و میزانم
فلسفه امید و شادی: مولوی در زمره شعرا و متفکران طرفدار فلسفه امید و شادی است و از این حیث به جد وامدار شعرای سبک خراسانی مانند رودکی، منوچهری، فرخی و فردوسی است. اگر شعر شاعرانی چون ناصرخسرو، مسعود سعد و بیشتر شاعران دوره سبک عراقی به بعد را نماد غماندیشی و مرگاندیشی بدانیم، شعر مولوی در زمره شعرهای امیدبخش و شادیاندیش است.
چنان کز غم دل دانا گریزد
دوچندان غم ز پیش ما گریزد
گفتوگو محوری: مولوی به تعبیر باختین در زمره ادیبان معتقد به چندصدایی است. او در بسیاری از مواقع چارچوبهای حکایتی خود را در مثنوی بهصورت گفتوگوهای دونفره و چندنفره آورده و در خیلی مواقع خود نتیجهگیری نکرده و آن را به خواننده خود، محول کرده است. این امر، بهویژه در دوران قدیم خیلی نادر و در زمره استثناها در ادبیات و فرهنگ ما به شمار میرود. مولانا در مواقع بسیاری حق را متعلق به افراد گوناگون میداند نه یک فرد مشخص.
تلفیق عرفان و هزل: مولانا معتقد به دنیاگریزی و حذف مسائل مرتبط با زندگی عادی و متعارف نیست. بهعبارتی میشود گفت که اندیشه او در بسیاری از مواقع تلفیق جالبی از مسائل مادی و معنوی است و دایره این تلفیق تا آنجاست که شاید برای نخستینبار موفق میشود حتی هزل را از آن حالت رکاکت و تندی صرف خارج سازد و به آن خصلت تعلیمی و آموزشی بدهد.
هزل تعلیم است آن را جد شنو
تو مشو بر ظاهر هزلش گرو