عجیب هم نیست، اینجا ایران است و ما همه جوگیر که میشویم طور دیگری حرف میزنیم و عمل میکنیم و حتی زندگی میکنیم. مسئولان وزارت ارشاد هم خلق خدا هستند و فرقی نیست بین آنها و ما و دیگران. اما حتما فرقی هست میان آنها و مسئولان وزارت فرهنگ ترکیه پنج سال پیش درست در همین روزها، یعنی حوالی آذر و دی 1386 هشتصدمین سالگرد تولد مولانا به موضوعی برای رقابت ایران و ترکیه برای حفظ مولانا تبدیل شد. ترکها مزار او را در قونیه در اختیار دارند و همین بهانهای شده است برای طرح ادعای «مولانا ترک است»! ادعایی که با وجود همه خندهداریاش، آنقدر با پافشاری و فعالیت قانونی و غیرقانونی ترکها همراه شد که حالا خیلیها به آن فکر میکنند. این ماجرا از کمی پیش از جشنهای هشتصدمین سالگرد شروع شد؛ وقتی که ترکیه چنان پرقدرت و چنان بابرنامه وارد میدان شد که کمکم رسانهها و اهالی فرهنگ و ادب در ایران صدایشان درآمد که «چرا وزارت فرهنگ و ارشاد کاری نمیکند؟» و وزارت فرهنگ و ارشاد البته کارهایی هم کرد؛ ازجمله برگزاری کنگرهای کموبیش بزرگ در سال 86در تهران، تبریز و خوی اما این فعالیتها عملا در مقایسه با فعالیتهای بسیار گسترده ترکها اصلا به چشم نمیآمد. ترکها با اصرار فراوان مولانا را مولانا محمد رومی مینامند و این اصرار در غرب هم جا افتاده است. دایرهالمعارف اینترنتی ویکیپدیا مولانا را اینطور معرفی میکند: «جلالالدین محمد بلخی که در ایران به مولوی نامور است و در جهان غرب او را با نام رومی میشناسند، از مشهورترین شاعران ایرانیتبار پارسیگوی است.»
حکایت بلخ و روم، حکایت روشنی است: مولانا متولد بلخ یا وخش است؛ متأسفانه باز هم در منطقهای که حالا در 65کیلومتری دوشنبه، پایتخت تاجیکستان قرار دارد. به زبان فارسی شعر گفته و در محدوده ایران آن زمان زیسته است و در نهایت در منطقه آسیای صغیر و زیرمجموعه روم در زمان عثمانیه یا همان ترکیه امروزی به خاک سپرده شده است. حالا نهتنها ترکها مولانای ما را به نام خودشان سند زدهاند و آثارش را به زبانهای مختلف ترجمه میکنند و فعالیتهای بسیار گستردهای را برای اثبات رومی بودن مولانا از شش تا هفت سال پیش آغاز کردهاند بلکه حتی بیبرنامگی عجیب مسئولان ما به مرور سبب شد تاجیکها هم یادشان بیفتد که بلخ در خاک آنها قرار گرفته است و میتوانند صاحب مولانا باشند!
اما ماجرا به همین جا ختم نشد؛ همین رویکرد بیتوجهی و بیتفاوتی مسئولان ما به مرور به همسایگان دوروبر که زمانی بخشی از ایران بزرگ بودهاند هم این نکته را یادآوری کرد که میتوانند فرهنگ و هویتشان را با بزرگان ایران افزایش دهند. نتیجه اینکه افغانها یاد ابنسینا افتادند و این ماجرا ادامه یافت.
حالا پنج سال از ماجرای جشنهای ترکیه و تدارک بسیار گستردهای که معلوم بود از چند سال قبل برنامهریزی شده گذشته است. دیگر حتی ایرانیها هم مولانا را محمد رومی میگویند و ترجمه آثار جلالالدین به زبانهای مختلف در دست همه بزرگان و سفرا و سران کشورهای گوناگون است؛ ترجمهای که محمد رومی را بهعنوان شاعری ترک که مزارش در قونیه ترکیه قرار دارد معرفی میکند. ترکها حتی آنطور که میگویند (گناهش به گردن راوی) تعداد اشعار ترکی مولانا را افزایش دادهاند! بد نیست بدانیم که مولوی تنها حدود هزار بیت عربی و کمتر از 50 بیت به زبان ترکی-یونانی دارد. در مقابل، ایرانیها پنج سال پیش در این روزها چند روزی چند کلمه حرفی زدند و کنگرهای برگزار کردند و بعد همهچیز به فراموشی سپرده شد؛ درحالیکه ترکیه همچنان مشغول است. آنها مشغول ترجمه مثنوی معنوی به 22زبان هستند و به تازگی نسخه روسی آن را به بازار فرستادهاند. جالب اینکه آنها که ظاهرا جشنهای هشتصدمین سالگرد تولد مولانا خیلی به مذاقشان خوش نشسته است، این بار به سراغ هفتصدوسیونهمین سال درگذشتش رفتهاند!