تاریخ انتشار: ۲۶ فروردین ۱۳۸۶ - ۱۹:۱۹

سیداحمدمیراحسان: پرسش سینمای دینی امروز، دیری است از الگوی کلاسیک نسبت میان سینما و دین و مباحث کهنه شده گذشته پیروی نمی‌کند.

اما در میان ما هنوز سئوال‌هایی مانند: فیلم دینی از نظر تئوریک چگونه فیلمی است؟ آیا وجود مضمون، شخصیت و یا قهرمان دینی، فیلم دینی به وجود می‌آورد؟ و آیا این زبان و ساختار ویژه است که فیلمی را شایسته عنوان «سینمای دینی» می‌کند؟ تر و تازه به نظر می‌رسد. این مقاله با ارجاع به تجربه‌ها ی ایرانی و جهانی در باب سینما به پرسش های فوق پاسخ می‌دهد.

پیش از پرداختن به پرسش‌های رایج در فضای مطبوعاتی ما، لازم است اندکی با منظر تازه‌تر در پرسش از سینمای دینی امروز آشنا شویم. این پرسش‌های نو محصول کاربرد الهیات جدید در سینماست. اما باید پرسید الهیات جدید و نیز کاربرد جدید آن در سینما به چه معناست.

باید دقت کنیم که در این جا فاصله‌ای وجود دارد که منبعث از تاثیر علوم مدرن بر مباحث بنیادین و الهیات سنتی است؛ مباحثی که مستقیماً تحت تاثیر زبان‌شناسی نوین، نشانه‌شناسی و معناشناسی و نیز هرمنوتیک جدید شکل گرفته است و در عین حال با علوم مجرّدی نظیر منطق جدید ارتباط بسیار نزدیکی دارد.

این دیدگاه جدید، فهم دینی را به پیشگاه مدرنیته عرضه می‌دارد و قرآن را با عقل مدرن محک می‌زند. تحولات حاضر در حوزه تلقی مدرن از دین و در مسیر تغییر و تحول نگرش‌های نو و نگاه مدرن قابل فهم است.

احیای پرسش از مذهب در سینما در جهان مدرن، تنها به اعتبار واردشدن در این مباحث است؛ چیزی که گاه از نظر کلیسای کاتولیک، قابل تحریم و نفی به نظر رسیده است؛ نظیر «آخرین وسوسه مسیح» اسکورسیزی که می‌کوشد با تأویل اومانیستی و یا ساحت شکنی قداست، تصویر تازه‌ای از عیسی بن مریم(ع) ارائه دهد.

سینمای دینی در گفتمان‌های نو، نه لزوماً در زبان سنگین مواعظ برپرده و نه در سخن انتزاعی خاص بر منابر، بلکه در صورت‌های محسوس و رخدادهای زندگی قابل تعریف است. نیاز به الهیات تصویر، همان نکته‌ای است که در رویکردهای نقد فیلم [دینی] بدان اشاره می‌شود.

نیاز به توسعه و ارتقای نظام‌مندتر فرهنگ تصویری در الهیات در اینجا به ویژگی‌های ساختاری و زیبایی شناختی مربوط می‌شود. دست یافتن به حس تعالی در سینما در این جا می‌تواند از طریق یک نور خاص در لحظه مناسبی از تجربه زندگی یا آوا و موسیقی و گفتگو و حرکت به ما انتقال یابد.

نیز روایت‌گریِ هوشمندانه، استعاره‌ها و کنایه‌های فیلمیک و تصویری، و روایتی که با دستگاه و زبان و نمادهای یک فرهنگ مذهبی خاص (مثلاً فرهنگ شیعی) ارتباط دارد، می‌تواند مایه مکاشفه مخاطب شود و در فضایی نو ما را با مفاهیم ماورایی مواجه کند. من به «تولد یک پروانه» راعی و «فرشتگان مریم» ویم وندرس اشاره می‌کنم.

نکته نوی مهم دیگر در ادراک فیلم دینی، همان نکته‌ای است که در نگره مخاطب‌گرا شکل می‌گیرد. از این منظر ما نباید از «فهم فیلم دینی» حرف بزنیم. بهتر است از «فهم دینی فیلم» صحبت کنیم. «جان.ر. می» موکداً از تفسیر دینی فیلم به این اعتبار سخن می‌گوید که دینی بودن فیلم‌ها را نه فیلمنامه‌نویس و کارگردان، بلکه مخاطب و منتقد فیلم تعیین می‌کند.

او می‌گوید: «عبارت «تفسیر دینی فیلم» دقیقاً به این دلیل موجه است که هم بر عمل تفسیر تأکید می‌ورزد و هم به همان اندازه منشأ غیر مذهبی فیلم را به عنوان صورتی هنری در سده فناوری حفظ می‌کند.»

البته ما می‌توانیم درباره این که منشأ فیلم مذهبی است یا غیرمذهبی بحث کنیم. اگر از منظر مدرنیت به پدیده فیلم بنگریم، آن را نقطه‌ای از تحول تکنولوژیک جامعه مدرن و محصول اختراعات و اکتشافات بسیار می‌یابیم و مشخص است که این، فرآیندی غیرمذهبی بوده است.

اما اگر با دیدگاهی الهی نگاه کنیم، ظاهر شدن اسماء و صورت‌گری و سرریز تصویر از غیب‌الغیوب معمایی ذات و از کتم عدم پا به عرصه وجود نهادن اشیاء و جهان، خود نخستین فیلم است و تصاویر رویاها، تصاویر شهود، تصاویر ذهنی، تصاویر برزخی، تصاویر درون آب، تصاویر عالم مثال و تصاویر غار افلاطونی، تجربه‌هایی بشری از تصویر است که سر چشمه‌های تصویر سینمایی است.

تصویر ساخته و پرداخته فیلمیک به دست انسان در ادامه این تجربه آفرینشی و الهی قرار دارد. بدین ترتیب نمی‌توان فیلم را ذاتاً غیرمذهبی دانست. از نظر وجودی، پیوستگی تصاویر آفریده شده در سینما با تصاویر هستی بخشی اسماء الهی بر پرده وجود، مسجّل خواهد بود.

***

اکنون که شمایی از گفتمان‌های تازه درباره تفسیر دینی فیلم یا تفسیر فیلم دینی را در غرب مرور کردیم، به خود بازگردیم. باید بگویم وضعیت ما در ایران، حتی در قلمرو مباحث تئوریک، اندکی متفاوت است: زمانی که ما از سینمای دینی سخن به میان می‌آوریم، فوراً اذهان ما متوجه سیاست‌هایی می‌شوند که در دوران حاکمیت ربع قرنی آن، مدام گفتگوی سینمای دینی در کانون گفتگوهای سینمایی قرار داشته است. باید بگویم این امر از سویی خود به خود به ضرر پژوهش عمیق درباره این موضوع است.

چه حکومت‌ها حکومت‌های مطلوب و موافق مطالبات مردم خود باشند (بهترین حالت) و چه مخالف خواست مردم باشند (بدترین حالت)، در هر دو حالت، هنر دلخواه حکومت و دستوری، مطبوع طبع آفرینش‌گران اصیل همه رشته‌ها و از جمله سینما نیست.

زمانی که نظامی رسمی، به مقتضای نیازهای ایدئولوژیک خود، به رشد گل خانه‌ای نوعی سینما به نام «سینمای دینی» می‌پردازد که با تمایلات مدیران و مسئولان هم‌نواست بدیهی است که در برداشتی روشنفکرانه در این نوع سینما تردید خواهد شد. دومین نکته منفی، متعلق به چالش ماهویِ مدرنیت و سنّت است.

سینما هنر مدرن و تکنولوژیک است. منتقدان سینما غالباً پرورش یافتگان نگاه مدرن به جهان هستند و به هیچ وجه با سنت تفسیر الهیاتی همدلی ندارند. از منظر لیبرالی و مدرن، تحمیل دین بر سینما گونه‌ای تحمیل ایدئولوژیک است که سینما ذاتاً با آن هماوایی نمی‌کند. مهمتر از همه این که ترکیبی به نام «سینمای دینی»، ترکیبی جعلی است.

دین متعلق به جهان ما قبل مدرن است که پیشنهادهای اخلاقی و رفتار و معتقدات مبرهن و تخطی‌ناپذیری را عرضه می‌دارد، و سینما هنر- صنعت مدرنی است که به عصر تکنولوژی و نگرش مدرن وابسته است و نمی‌تواند در خدمت دین قرار گیرد.

«سینمای دینی» دور از ذهن‌تر و مجعول‌تر از«فیزیک هسته‌ای دینی»، یا«سرمایه‌داری دینی » است. البته در مقابل مدرن‌ها، دسته‌ای از بنیادگرایان هم باور دارند که سینما ذاتاً پیام‌آور مدرنیته و نه تنها یک ابزار، بلکه عصاره عصر جدید است. در نظر این گروه، تکنولوژی خنثی نیست و سایه خود را بر همه جا می‌گسترد و جمع دین و سینما ناممکن است و سینما دین را از معنایش تهی می‌کند.

این، فشرده نگرش‌هایی است که معتقدند سینمای دینی مفهومی نادرست است و باید از آن چشم پوشید. اگر از کنش‌ها و واکنش‌های سیاسی بر حذر باشیم، و نیز اگر ارتباط ما با زبان از حوزه مباحث تجریدی و جدال‌های سفسطه‌آمیز فراتر رود، در آن صورت می‌توانیم توافق کنیم مجموعه اصطلاحاتی که بر استعلا، تعالی، تجربه باطنی، امرقدسی، معنویت و دین در سینما اشاره می‌کنند، در پی آنند که بپرسند آیا امر متعال، که ما را از مناسبات دنیایی و مادی به تجربه روحی عالی تر متوجه می‌کند، در سینما ممکن است یا نه؟

درست در همین جا می‌توان از ماهیت فرمی/ محتوایی و چگونگی تحقق و امکان این تجربه متعال در جهان تصویر متحرک سخن گفت و سپس پرسید: آیا انواع فیلم‌هایی که زندگی انبیا و اولیا و ماجراهای دینی را مستمسک قرارداده‌اند، فیلم‌هایی دینی به شمار می‌آیند، بدون آن که در فضای سرگرم‌کننده‌شان اثری از تجربه معنوی و تقدس و متعال، امکان تولد یافته باشد؟ هریک از این محورها، یعنی ماهیت هنر مدرن و تکنولوژیک و نسبت آن با دین و مرزهایی که فیلم اصیل دینی را از آثار سرگرم‌کننده و فاقد حس تعالی جدا می‌کند، می‌تواند موضوع یک مقاله جداگانه باشد.

اما همچنان به نظر من پرسش امکان حضور حقیقی دین در سینما، پرسشی مقدماتی است که در گام نخست می‌توان به آن پرداخت.

من مایلم سؤالاتی را که در زمینه مورد بحث سال‌هاست مطرح است، پیش بکشم:

۱. وجوه ارتباط دین با سینما چیست؟ سینمای دینی یعنی چه؟
۲. آیا سینما با ذات دین هم خوانی دارد و همنشینی این دو ممکن است؟
۳. آیا دین و هنر و سینما می‌توانند مکمل یکدیگر باشند یا مکمل بودن بی معنی است؟
۴. آیا ژانرهای سینمایی می‌توانند دینی شوند (مثل ژانر جنایی، وسترن، ملودرام عاشقانه)
۵. آیا می‌توان از کمک دین به سینما و کمک سینما به دین سخن راند؟
۶. آیا سینمای دینی، سینمای پیام است؟
۷. آیا سینمای دینی، ضدسینمای سرگرم کننده است؟
۸. آیا همگان می‌توانند مخاطب سینمای دینی باشند یا مخاطبان آن در جهان مدرن محدودند؟
۹. آیا جاذبه‌های موجود سینما می‌تواند در خدمت سینمای دینی قرار گیرد؟ جاذبه‌های ویژه سینمای دینی کدام‌اند؟

پرسش‌هایی که بعد از این پرسش‌ها در ذهن نقش می‌بندد، آن است که آیا بدون آنکه فیلمنامه نویس، کارگردان، بازیگر و... و خلاصه عوامل فیلم، خود، غرق تجربه دینی باشند، می‌توانند اثر دینی بیافرینند؟ آیا هنرمند بی‌اعتقاد به دین قادر است سینمایی بیافریند که دینی لقب گیرد، اگرچه خود دین یا مظاهر دینی و یا حتی زندگی پیامبری موضوع اثر باشد؟

همچنین ما با برخی ممنوعیت‌های فقهی روبروییم. اگر سینما هنر مدرنی است که اخلاق و روابط و ماجراهای خاص خود را دنبال می‌کند، در آن صورت تکلیف حلال و حرام دینی و فقهی در سینما چه می‌شود؟ تکلیف مرد و زنی که همسر یکدیگر نیستند، اما نقش زن و شوهر را ایفا می‌کنند چیست؟ باورپذیری نقش، مستلزم رفتار، تصویر بازیگرانه و روابطی است که فقه آن را نمی‌پذیرد. در این صورت آیا راه حلی وجود دارد؟

پاسخ منفی به این پرسش‌ها در اساس مبتنی است بر عدم پذیرش تفسیر دینی از سینما. از این منظر بر واقعیت نسبت میان سینما و مدرنیته تأکید می‌شود. واقعیت این است که سینما جزئی از جهان مدرن است.

تاروپود وجود، ساختار و هستی معنوی و فکری و اخلاقی فیلم، روابط تولیدی و اقتصادی آن، همه و همه، با جهان نو درآمیخته است. چنین پدیده‌ای بر جامعه‌ای با علایق مادی و معنوی ماقبل مدرن فرود می‌آید. همین امر سبب می‌شود بدون درک ماهوی از این پدیده سعی کنیم با زبان و چشم و فرهنگِ شدیداً آغشته به سنت، آن را با جهان خود آشتی دهیم. چنین دوپارگیِ سینما و فرهنگ سنتی ما حقیقتی انکارناپذیر است. چنین تلاشی منجر به بحرانی شدت یابنده شده است.

ما تلاش می‌کنیم با زبان ماوراء‌الطبیعه، عرفان و زبان مطنطن حکمت کهن از سینما سخن بگوییم، بدون آن که متوجه فاصله این دو باشیم. می‌کوشیم دین و اسطوره شناسی مدرن را، در پیوند با هم، شالوده بحث سینمای دینی قرار دهیم، بدون آنکه بدانیم اسطوره شناسی مدرن تنها به تفسیری عرفی از دین و بالاتر از آن، به تفسیری مدرن از دین می‌پردازد و عمیقاً با ژرف ساخت‌های الهیات سنتی در تعارض است؛ زیرا اساساً اسطوره شناسی جدید، به اسطوره‌های دینی همچون محصولات خیال، تجربه و نیازهای ذهن بشری می‌نگرد.

با همه اینها، مایلم علناً بگویم ناممکن دانستن نسبت سینما و دین و بازتاب تجربه دینی، معنوی، قدسی و ... در سینما، بیش از آنکه یک واقعیت تجربه شده باشد یک پیش داوری روشنفکرانه است؛ زیرا به نظر من، دین دیدگاه خاص برای دیدن جهان و هستی به انسان ارائه می‌دهد. انسانی که دارای این دیدگاه است، وقتی فیلمی می‌سازد، اثر او سرشار از نگاهی دینی خواهد بود. واقعیت به همین اندازه عریان و زنده است.

حقیقت آن است که ما می‌توانیم به یک درخت، به کودک و به رابطه‌ای ظالمانه، با دیدی اسلامی بنگریم. انسان دارای ایمان اسلامی وقتی فیلم می‌سازد، نمی‌تواند خود را از این نگاه منفک کند. پس سینما ضمن آن که یک پیام است، در عین حال این پیام مدرنیته می‌تواند مورد بازاندیشی قرار گیرد و در متنی دیگر به آفرینش نو بدل شود که ذاتاً مشحون از نگاه الوهی است.

بررسی فیلم هم، همان طور که براساس پوزیتیویسم، فرمالیسم، اومانیسم و رویکردهای روانشناسانه و جامعه‌شناسانه می‌تواند صورت گیرد، می‌تواند با رویکرد دینی همراه باشد. با همه تمایز وضعیت ما و غرب، اولین برخورد دین با سینما در جهان مسیحی آمیخته با تصویر منفی دین از فیلم بود. سینمای غرب اما از آغاز تلاش کرد داستان‌های انجیلی را به موضوع‌های جذابی برای فیلم‌های سینمایی بدل سازد.

با رویکرد سینما به مضامین دینی، دو گروه اصلی فیلم‌های سینمایی شکل گرفت: دسته‌ای از آثار، مضمون‌های مربوط به قهرمانان کتاب مقدس (داوود و سلیمان، موسی و عیسی- ع-) را برای ساختن آثاری جذاب و پر از کشمکش و قواعد داستان پردازی‌هالیوودی به کار گرفتند.

پاره‌ای از این آثار از سوی کلیسا مورد انتقاد تند قرار گرفت و به‌رغم پرفروش بودن فیلم‌هایی چون «ده فرمان»، همواره عدم رعایت قواعد و اخلاق دینی در تصاویر آن مورد بحث باقی ماند. در هرحال نمی‌توان پنهان کرد که تصویر زندگی مستقیم پیامبران در سینمای غرب هم بسیار با سابقه است و هم دارای تنوع.

سابقه از این جهت که به دهه دوم قرن بیستم باز می‌گردد و هنوز آثاری همچون «ده فرمان» دیده می‌شود و طرفدارانی در جهان دارد. از نظر تنوع باید گفت که در سینمای ناظر بر زندگی پیامبران، هم پازولینی مارکسیست فیلم ساخته (انجیل به روایت متی) و هم «گیبسون» که تازه‌ترین اثر او در گونه سینمای مذهبی (مصائب مسیح) از منظر یک مسیحی ارتدوکس به پیامبر خدا می‌نگرد.

و هم« اسکور سیزی »که از منظر اومانیسم، پرسش‌ها و تردیدهای یک«انسان- پیامبر» را تصویر کرده و هم یک اثر‌هالیوودی (شاه و شاهان) به زندگی پیامبر نگریسته و هم نوعی رمانتیسم پایبند به کتاب مقدس (زفیرلی) در این عرصه تجربه شده است.

در سینمای غرب، زندگی اولیاء‌الله و عارفان مسیحی (نظیر فرانچسکو آسیزی) بارها روایت سینمایی شده است. همچنین کشیشان کلیسا از سوژه‌های مورد علاقه سینماگران بوده‌اند.

آثاری چون فیلم صامت «سرخ» (سیدنی الکات ۱۹۱۷)، از آخور تا صلیب (الکات- گونتیر) گوژپشت نتردام، ابله، غزال‌های خیابانی، حرف سرخ (ویکتور مشریستروم)، پل سن لوئیس (چارلز برابین) صدف و کشیش (ژرمن پولاک)، مصائب ژاندارک (درایر)، کشیش در میان مردان (وان دایک)، در شهر پسرها (توردگ)، فرشتگان با صورت‌های کثیف (کورتیس)، کلام (درایر)، کشیش آوازخوان، راه خود را می‌روم (مک کاری)، رم شهر بی‌دفاع (روسلینی)، کلیدهای پادشاهی (استال)، سمفونی پاستورال (ژان دلانوا)، آقای ونسان (موریس کلوش) و مردی برای تمام فصول ..... و انبوهی از آثار دیگر سینمای اروپا و‌هالیوود را باید نام برد که در آنها یک شخصیت روحانی مسیحی، یک کشیش یا اسقف، کانون ماجراهای فیلم است.

بسیاری از این آثار با دیدگاهی اومانیستی به مقام دینی نگریسته، آن را در کشاکش بحران‌های انسانی به نمایش نهاده‌اند. پاره‌ای از بهترین آثار نظیر آثار «برسون» و «درایر» سرشار از یک روح متعال و ماوراءالطبیعی و تجربه قدسی‌اند که علیه نگره اومانیستی قد عَلَم کرده‌اند.

***

اکنون به جای هر جدل تئوریک بی‌حاصل، متوجه شده‌ایم که در عمل هم بخش مهمی از سینمای سرگرم‌کننده و هم سینمای هنرورانه و خلاق و اندیشگون، درگیر پرسش مذهب بوده، از زندگی پیامبران و اولیاء‌الله و تا انسان‌های معمولی برای ساختن روایتی جذاب استفاده کرده‌ است.

همچنین با مرور این آثار می‌توان دانست که مضامین مذهبی، خودبخود، آثاری با نیروی انتقال تجربه قدسی به وجود نمی‌آورند، و آثار اصیل دینی نیازمند حس و حال و تجربه‌اند. در آثاری نظیر «آینه»، «ایثار»، «سولاریس»، «استاکر» و «ده فرمان» ما از حسی ماوراءالطبیعی سرشار می‌شویم، درحالی که از دیدن آثار مذهبی «سیسیل ب دو میل» جز نشاط و سرگرمی حاصل از اغوای تصویر چیزی نصیب ما نمی‌شود.

 ***

به نظرم این تجربه، پیشینه خوبی برای شناخت پرسش‌های سینمای دینی میان ماست. پیش از انقلاب آثاری در زمرة فیلم فارسی به موضوعات دینی روی کردند؛ فیلم‌هایی نظیر «شب‌نشینی در جهنم». در آن دوران آثاری با پیام‌های اخلاقی که برخاسته از جهان‌بینی دینی درباره درست و نادرست رفتار انسان و گناه و عقوبت و پاداش و خوش فرجامی بود ساخته می‌شدند که، نظیر همان سینمای تجاری‌هالیوودی، مقصود فیلم نه به وجود آوردن تجربه‌ای متعال و لذت تجربه‌ای قدسی، بلکه تاثیر و سرگرمی بود. در آن سال‌ها بسیار نادر بودند آثاری چون «چشمه» یا «گاو» که با نگرشی مذهبی یا عرفانی به موقعیت انسان براساس موازین زیبایی شناختی، بنگرند.

سینمای دینی بعد از انقلاب به مسئله مهم نظام اسلامی بدل شد و فراز و نشیب‌های بسیاری را پشت سر گذاشت. دیدگاه‌های ظاهرنگر، از سینماگران تقاضا داشت که بدون توجه به واقعیت حس و نگاه و شعور و باور کارگردانان و نویسندگان، آثاری مبلّغ دین بسازند، و با صوری‌ترین نشانه‌ها چون نماز و تسبیح و ریش بر آثار مبتذل خود مهر دینی بزنند. چنین سیاستی به شدت به ضرر سینمای دینی تمام شد.

اما در این میان آفرینش گرانی که دارای تجربه عینی و زیسته شده دینی بودند، آثاری به وجود آوردند که سرشار از والایی و نگاه ماورایی بود: دیده‌بان، مهاجر، از کرخه تا راین، خاک سبز، عروسی خوبان، لیلی با من است، مارمولک، روز واقعه، مزرعه پدری، کیمیا، سرزمین خورشید، جزیره مینو و بوی پیراهن یوسف، از جمله این آثارند.

آثاری که دارای روحی معنوی و موثرند (نظیر: خانه دوست کجاست، بادکنک سفید و زیر درختان زیتون) نیز در گروه سینمای رویکردگرای ایران، گونه‌ای نو از سینمای متعال را تصویر کرده‌اند.

با توجه به واقعیت‌های موجود می‌توان گفت که سینمای معنوی، سینمایی است که چالش‌های انسانی را در حوزه روحی، فردی، اجتماعی، با دیدگاهی استعلایی و به زبان زیبایی شناسانه و با ساختار مناسب، آن چنان بیان می‌کند که در ما حسی از تعالی خواهی به وجود می‌آورد.

در اینجا چه روحیه ملایم سینماگری چون «اوزو»، چه روحیه سینماگری چون «برسون»، و چه روحیه پرسشگر و بحران‌زده سینمایی شبیه سینمای «برگمن» و چه روحیه تا حدی اکسپرسیونیستی سینمای «درایر»، هریک، به گونه‌ای ما را متوجه پرسش قدسی می‌نمایند؛ همان گونه که در ایران سینمای آوانسیان، حاتمی، مهرجویی و حاتمی‌کیا ما را در معرض پرسش، تردید و یا اعتلای ژرف تجربه دینی قرار می‌دهند.