البته باید دروغهای مصلحتی و کوچک را هم دروغ به حساب بیاورید زیرا بیشتر توجیهها درباره دروغ گفتن مربوط به همین دروغهای کوچک است. آیین بوشیدو که راه و رسم زندگی شرافتمندانه ساموراییها بود میگوید یک مرد شریف دروغ نمیگوید حتی از بیم اینکه رنج و آزاری به او برسد. متأسفانه در جامعه امروز دروغ گفتن رایج است با وجود اینکه لزوما رنج و آزاری هم در میان نیست. شاید با دروغگویی راحتتر از راستگویی زندگی میکنیم و این به عادتی است که گویا کنار گذاشتن آن دشوار و شاید غیرممکن باشد. رسواییهای ریچارد نیکسون و بیل کلینتون، روسای جمهور قبلی آمریکا بهخاطر جاسوسی و مشکل اخلاقی نبود بلکه به خاطر این بود که دروغ گفته بودند.
مشخص نیست صفت نادرست دروغگویی در کجا ریشه دوانده که این قدر قدرتمند است. محمد صنعتی روانپزشک و دانشیار دانشگاه علوم پزشکی تهران میگوید: متأسفانه در جامعه ما از قدیم شفافیت وجود نداشته است. فرهنگ ما یکی از مشخصاتش رمز و راز است که یکی از معناهایش علاوه بر معانی دیگر پنهانکاری و نگفتن حقیقت یا برملا نکردن حقیقت است. اگر ادبیات ما را بخوانید یا به نگرشهای صوفیانه و عرفانی تاریخ ایران نگاه کنید میبینید پنهانکاری بهعنوان یک ارزش والا شناخته میشود و این باور وجود دارد که حقیقت هیچوقت نمیتواند آشکار شود. فرهنگ ما فرهنگ گریز از واقعیت و فرهنگ اسطورهاندیشی یا افسانه باوری است و مسلما در زندگی روزمره تاثیرگذار است.
این نویسنده و منتقد ادبی میافزاید: هزار سال است گرفتار این مشکل هستیم و هر زمانی که حقیقت و واقعیت را گفتیم مورد خطر و تهدید قرار گرفتهایم پس وقتی واقعیت دردناک و باورناپذیر است به اسطوره رومیآوریم و عادت میکنیم که واقعیت را پنهان کنیم. بنابراین تعجبی ندارد که با دروغ راحتتر هستیم تا با راست. البته همه اینطور نیستند ولی شکل غالب این است که راستگو بیشتر دچار مشکل میشود.
به گفته او دروغگویی ریشهای بسیار قدیمی در تاریخ و فرهنگ ایران دارد ولی آیا تحولات جدید و زندگی در دنیایی با عناصر مدرن نتوانسته باعث تغییر این فرهنگ شود؟ صنعتی میگوید: فرهنگ ما هنوز شفاهی است. در جامعهای که75میلیون نفر جمعیت دارد و 90 درصد آن باسواد هستند تیراژ کتاب 400 یا 1000نسخه است؛ افرادی که سواد خواندن و نوشتن دارند ولی علاقهای به نوشتار ندارند و هنوز در فرهنگ تصویری و شفاهی به سر میبرند. بنابراین امکان یککلاغ، 40 کلاغ داریم و تحریف و شایعهپردازی در آن بیشتر است.
وی میافزاید: بچههای ما وقتی میبینند پدر از مادر و مادر از پدر موضوعی را پنهان میکند و به خاطر آن دروغ میگوید دروغگویی را یاد میگیرند و میبینیم نه فقط مسائل سیاسی بلکه رابطههای بین فردی ما نظیر روابط دوستانه، غالبا بر اساس پنهانکاری است. اگر میخواهیم ثبات جامعه و رابطه دوام پیدا کند باید در آن شفافیت وجود داشته باشد و همه با واقعیت محیط اطرافشان در تماس باشند.
در برخی از فرهنگهای غربی ناپسندبودن دروغ و تاکید بر راستگویی و صراحت را حتی درصورت دلگیرشدن طرف مقابل و ایجاد کدورت میبینیم، که صنعتی در اینباره میگوید: آنان بهدنبال حقیقت و بازگشایی حقیقت هستند در حالی که ما در فضایی که پر از شایعه و دروغ است، نمیتوانیم حقیقت را بگوییم. ظاهرا ما به افرادی که به آنها علاقه داریم بیش از دیگران دروغ میگوییم. در بسیاری از موارد ناراحت کردن افراد برای ما سخت است و به همین دلیل سعی میکنیم با دروغ گفتن از این کار پرهیز کنیم.
یکی از اعضای هیأت علمی دانشگاه علوم پزشکی ایران نیز میگوید: شاید یکی از دلایل دروغگویی عدم اعتمادبهنفس کافی باشد به شکلی که این افراد مجبور میشوند یک تصویر غیرواقعی از خودشان ارائه کنند، امروزه این مسئله به واسطه استفاده از اینترنت بیشتر خودش را نشان میدهد. شاید ریشه این موضوع را باید در سیستم آموزش و پرورش جستوجو کرد. یعنی افراد در سیستم آموزش و پرورش مستقل بار نمیآیند و امکان کسب اعتمادبهنفس و عزتنفس کافی را ندارند. نمونه ساده آن را حتی در دانشگاهها هم میتوان یافت: اینکه دانشجو اقدام به تحقیق و پژوهش نمیکند و صرفا قصد دارد مدرک دانشگاهی بگیرد، عمده این مسائل به فقدان اعتمادبهنفس کافی باز میگردد. محمد کمالی با شرح اینکه وقتی ملاکها اغلب بر ظاهر افراد متمرکز باشد قطعا امکان ارائه یک تصویر غیرواقعی از خود هم فراهم میشود میگوید: اگر ما میتوانستیم در سیستم آموزشیمان به دانشآموزان و جوانان راههای نه گفتن و نمایش خود واقعی را آموزش دهیم دیگر اینگونه مشکلات وجود نداشت. عضو هیأت علمی گروه مددکاران دانشگاه علوم بهزیستی و توانبخشی، ریشه این مسئله را دوران کودکی و ترسهای مرتبط به این دوره و امر و نهی کردنهای والدین، تنبیه و اعمال خشونت آنها میداند.
دکتر غنچه راهب نیز میگوید: عدم صداقت در موارد بسیاری ناشی از ترس است یعنی فرد از برملاشدن حقایق میهراسد و به همین دلیل دروغ میگوید. از سوی دیگر دروغگویی میتواند جنبه یادگیری داشته باشد به گونهای که فرد دروغگفتن را از محیط و افراد پیرامونش میآموزد و به لحاظ این دروغگویی، فرد یا الگوهای مورد نظرش تشویق میشوند. این رفتار بهنحوی از طرف اطرافیان تقویت شده و بهصورت ریشهای نهادینه میشود. وی میافزاید: برای روبهرو شدن با این مسئله بایستی در وهله اول به بافت خانواده توجه کرد و ویژگیها و صفاتی که در خانواده منجر به دروغگویی فرزندان میشود جستوجو کرد که از آن جمله میتوان به ترس از تنبیه، برآورده نشدن نیازهای روانی، عاطفی و فیزیولوژیکی فرد اشاره داشت. از سوی دیگر باید جنبههای یادگیری دروغگویی که در خانوادهها و البته اجتماع رخنه کرده است یافت و به آن پرداخت.
تلاش برای تایید دیگران و دریافت تایید از آنان آن هم بدون تلاش عملی یکی از دلایل اصلی گسترش دروغ در جامعه است که رئیس انجمن مددکاری اجتماعی ایران، درباره آن میگوید: بهطور کلی ما مردمی هستیم که دوست نداریم کسی را از خود برنجانیم، به همین علت و به گمان خودمان آسانترین راه یعنی دروغگویی را در پیش میگیریم. در برخی موارد نیز دروغ میگوییم چون نیاز به اثبات و تایید و ابراز وجود داریم. بسیاری از ما موقعیت شغلی، اجتماعی و خانوادگی خود را در گرو تایید یا نظر دیگران میدانیم بنابراین تلاش میکنیم به هر وسیلهای آنها را برای خود نگه داریم.
دکتر مصطفی اقلیما اضافه میکند: در چنین شرایطی حق را ناحق میکنیم، راست و دروغ را به هم میبافیم و هر مسئله نادرستی را درست جلوه میدهیم و تا زمانی که با افشای دروغ آب از آب تکان نخورد وجدان جمعی جامعه نسبت به آن بیاعتناست و آن را طبیعی فرض میکند. این موضوع در تمامی آسیبهای اجتماعی قابل نشانهگذاری است. بهعنوان مثال در پدیده شوم طلاق، دروغگویی یکی از عوامل پنهان آن است. آموزشهای دوران کودکی نقش مهمی در انتقال صفت دروغگویی به نسل بعد ایفا میکند. روانشناس بالینی و عضو هیأت علمی دانشگاه تهران، درباره ریشههای دروغ میگوید: عادت به دروغگویی از دوران کودکی نشأت میگیرد. کودکان با یادگیری مشاهدهای و الگوبرداری عملی از رفتارهای والدین، مسائل زیادی یاد میگیرند و طبیعی است که شعارهایی مثل «دروغ گفتن کار بدی است» یا «دروغگو دشمن خداست» بدون داشتن صداقت در رفتار با کودک کارساز نیست.
دکتر اکرم پرند هم با شرح اینکه چگونه کودکان دروغ گفتن را یادمیگیرند، میگوید: رفتار مناسب در مقابل کودکان به ویژه از سهسالگی به بعد که کودک به صورت مستقیم الگوبرداری میکند، بسیار مهم است. والدین وظیفه دارند که یک سری مهارتها را به کودکان یاد دهند تا او در آینده نیازی به دروغگویی نداشته باشد. از آن جا که شخصیت فرد در دوران کودکی شکل میگیرد، آموزش مهارتهایی نظیر مهارت حل مسئله، خودآگاهی، توانایی کنترل هیجانات، توانایی بیان و کنترل احساسات و درک احساسات دیگران، به کودک کمک میکند تا بتواند مسائل را به طرز صحیح حل کند. بیشتر کودکان و بزرگسالان زمانی که مهارت حل مسئله نداشته باشند، راحتترین کار یعنی دروغگفتن را انتخاب میکنند تا بتوانند مشکل خود را بهطور مقطعی حل کنند.
وی با بیان این تعریف که دروغ یعنی فرار از حل مسئله به جای روبهرو شدن با آن میگوید: به عبارت دیگر نداشتن مهارت برای رویارویی با مشکل و حل آن، علت اصلی دروغگویی است. در واقع فرد باید بتواند هر جا لازم است «نه» بگوید و درخواست دیگران را به صورت محترمانه رد کند یا اینکه سکوت کند، این کار نوعی مهارت است که اغلب افراد فاقد آن هستند.
جنبه مذهبی دروغگویی نیز بخش دیگری از ناپسندی آن است. یکی از اساتید حوزه و دانشگاه میگوید: از نظر آموزههای اسلامی همه دروغها به هر هدف و انگیزهای که باشد زشت، بد و ناپسند و حتی گناه کبیره و حرام است و مرتکب آن نمیتواند به عناوینی چون هدف و قصد و انگیزه خیر آن را امری خوب و حلال و پسندیده جلوه دهد. بلکه حتی شنوندگان دروغ و کسانی که برای شنیدن دروغ گوشهایشان را تیز میکنند و تمام حواس خود را مصروف شنیدن دروغ میکنند، تهدید به مجازاتهای سخت در دنیا و آخرت میشوند.
اما درباره دروغ مصلحتآمیز چه میتوان گفت؟ حجتالاسلام محمدرضا درانی با اشاره به اینکه برادران حضرت یوسف(ع) نیز به قصد پنهان کردن جرم خود به دروغ متوسل شده بودند، بیان میکند: اسلام و آموزههای آن، دروغی را خوب و حلال ندانسته است بلکه در برخی از موارد به خاطر مصالحی بسیار مهم چون حفظ جان و عرض و آبرو یا مال بسیار زیاد، دروغ را مجاز دانسته است و این جواز درحد ضرورت است و براساس آموزههای اسلامی چیزی که به ضرورت و اضطرار به همان مقدار مجاز دانسته شده، در همان محدوده با شرایط سفت و سخت جایز است. پس جواز دروغ همانند جواز خوردن مرده برای مضطر آن است که باید به مقدار نیاز و با شرایط خاصی انجام گیرد. با این وجود شنیده میشود که برخی موارد در باره دروغ استثنا شده است. وی در این باره میگوید: مواردی که از نظر فقه اسلامی بهعنوان دروغ مصلحتی عنوان میشود موقعیت اضطرار و ناچاری است. اصلاح میان مردم یعنی هرگاه بین دو نفر مسلمان خصومت و نزاعی باشد و انسان با یقین به مؤثر بودن، میتواند با گفتن دروغ، کینه و عداوت را برطرف کرده و صلح و صفا و صمیمیت میان آنها برقرار کند، دوم در زمان خدعه و نیرنگ در جنگ و سوم در وعده به خانواده و همسر. درانی در تشریح موقعیت سوم میگوید: چون بسیاری از اوقات در اثر زیادهطلبی و چشموهمچشمی، تقاضای خانواده فراتر از امکانات مرد و حد توان او است، یا باید با برخورد منفی و رد صریح در برابر خواستههای آنان موضعگیری کند و یا با برخورد امیدوارکننده و وعدههای مصلحتی و غیرجدی تا حدودی آنها را راضی و قانع سازد. اما آنچه نزد عوام متداول است و آن را دروغ مصلحتی مینامند مصلحت شخصی خودشان است.
نظریه دیگری که درباره دروغ مطرح شده است ناامنی را دلیل اصلی آن میداند. یک جامعهشناس و استاد دانشگاه با اشاره به شرایط زندگی مردم ایران در طول تاریخ میگوید: ایرانیان بهدلیل ناامنی دروغ میگویند و از خودشان چندلایه ساختهاند، بین ناامنی و دروغ یک رابطه مستقیمی وجود دارد. مثلا اخیرا زمانی که عنوان میکنند نگران نباشید دلار بالا نمیرود، سریع مردم دلار میخرند چون میدانند دروغ است.
اصغر مهاجری بر عنصر سرمایه اجتماعی نیز تاکید کرده و چنین شرح میدهد که در ایران سرمایه اجتماعی که از سرمایه اقتصادی هم مهمتر است، زیاد نیست بنابراین ایرانیان با هم کار گروهی انجام نمیدهند و در نتیجه عدماعتماد ایجاد میشود. دروغ هم یکی از محصولات این جامعه است. الان رسانهها، صداوسیما و دانشگاه هرکدام چیزی میگویند و آموزش غیررسمی بسیار متفاوت با دولت است و این تضاد دروغ را گسترش میدهد.
یک روانپزشک با شرح اینکه کودکان از سن چهار سالگی شروع به دروغگفتن به نحوی متقاعدکننده میکنند، میگوید: گفتهشده توانایی دروغ گفتن یکی از ویژگیهایی است که انسان را از سایر حیوانات متمایز میکند. کودک یاد میگیرد که دروغ گفتن میتواند موجب اجتناب او از تنبیه شود، حتی پیش از آنکه بتواند دریابد که چرا و بر چه اساسی دروغ چنین نقشی ایفا میکند. کودک گاهی دروغهای شاخدار میگوید زیرا هنوز از چارچوب ذهنی لازم برای آنکه دریابد اظهاراتش باورکردنی است یا نه برخوردار نیست و حتی مفهوم باورپذیری را در نمییابد.
دکتر غلامحسین معتمدی در ادامه میگوید: وقتی میگویند حقیقت تلخ است لابد دروغ مذاق بسیاری را شیرین میکند. هنگامی که دروغ تا اعماق یک جامعه نهادینه شده و قبح آن از میان رفته باشد راستگویی بازاری ندارد و هزینه فردی و اجتماعیاش آن قدر بالاست که همه از راستگفتن امتناع میکنند. فاجعه در آن است که به جای مجازات دروغگویی راستگفتاری و راستکرداری است که مجازاتهای گوناگون را در پی دارد و در نهایت کار به جایی میرسد که دروغ جای حقیقت را میگیرد.
وی درباره دروغ گفتن بیمارگونه چنین شرح میدهد که Pseudologia fantastica, mythomania, psychological lying سه اصطلاحی هستند که توسط روانپزشکان برای توصیف رفتارهای عادتی و اجباری دروغگویی به کار میروند. این کسالت روانی که در زنان و مردان بهطور مساوی دیده میشود بهطور متوسط در 16 سالگی بروز میکند. در برخی موارد بیماران از صدماتی در نظام عصبی مرکزی رنج میبرند. از کاهش فعالیت در برخی مناطق مغزی نیز بهعنوان عاملی در شکلگیری دروغگویی بیمارگونه سخن رانده شده است. تمایل به دروغگویی در این افراد مدتی طولانی تداوم پیدا میکند و در صفات شخصیتی و زمینه خانوادگی آنها نیز ریشه دارد. علاوه بر آن دروغگویی بهعنوان یک نشانه در برخی از اختلالات روانی دیگر مانند مبتلایان به اختلال شخصیت ضد اجتماعی و مرزی و اختلال کردار نیز دیده میشود. تصور دنیایی بدون دروغ به اندازه تصویر جهانی که عدالت بر آن حاکم است بعید و دور از ذهن بهنظر میرسد. دروغ همه جا حضور دارد. دروغ همچنین علامت خشم، پرخاشگری و حسد نسبت به دیگران و تخریب روحیه آنهاست که برای پایین بردن شأن و مرتبه آنان مورد استفاده قرار میگیرد. گاه برعکس دروغ برای پرهیز از درگیری با دیگران یا نیازردن آنان و جلوگیری از جریحهدارشدن احساساتشان گفته میشود. همچنین بعضی دروغ میگویند تا از خود در برابر خشم، صدمه یا انتقاد دیگران و سرافکندگی ناشی از آن محافظت کنند. گاهی هم افراد به قول خودشان برای قابل تحمل کردن واقعیات سخت زندگی و عدم رویارویی با تلخی حقیقت دست به دامان دروغ میشوند.