مریم خورسند: چند درصد از ما به یکدیگر اعتماد داریم؟ شما تا چه اندازه به خبرنگاران، استادان دانشگاه، کاسبکاران، بنگاه‌داران، معلمان، پزشکان، وکلا، مهندسان و در نهایت به اعضای خانواده خود اعتماد دارید و براین باورید که آنها دروغ نمی‌گویند؟ چند درصد از ما همیشه دروغ می‌گوییم و چرا؟

اینکه چرا دروغ می‌گوییم مقوله‌ای است که پاسخگویی به آن نیازمند رفتارشناسی گسترده‌ای است که در آن بسترهای فرهنگی، اقتصادی، سیاسی و در نهایت اجتماعی و آنچه به فراوانی در کانون خانواده رخ می‌دهد، قابل بررسی است. اما مهم‌ترین رخدادی که در پایان همه دروغ‌های ما حاصل می‌شود، دستکاری سرمایه اجتماعی است که در کنار سرمایه نیروی انسانی، ازجمله مهم‌ترین داشته‌های یک جامعه کمال گراست؛ جامعه‌ای که اعضای آن با تک‌تک دروغ‌هایی که می‌گویند این سرمایه را به باد می‌دهند.

کمرنگ‌شدن سرمایه اجتماعی در یک جامعه متاثر از نبود اعتماد بین اعضا و شیوع دروغگویی است، این امر پیوندهای اجتماعی و خانوادگی را دچار اختلال کرده و در نهایت به آسیب‌پذیری بدنه سیاسی و اقتصادی جامعه منتهی می‌شود. نبود اعتماد میان مردم، ملت با دولت و دولت با ملت، کاهش درآمد ملی و رفاه اجتماعی و اقتصادی را به‌دنبال داشته و آن جامعه را دچار تنزل می‌کند. دغدغه تنزل روابط اجتماعی ازجمله موضوعاتی است که به‌کرات در جامعه‌شناسی کلاسیک و معاصر به چشم می‌خورد. شاید بتوان به تعبیری گفت که تولد جامعه‌شناسی، معلول نگرانی از روند رو به تنزل روابط اجتماعی درنتیجه صنعتی‌شدن و آغاز مدیریت است.

تحقیقات معاصر درخصوص جامعه مدنی نشان می‌دهد که در نظام اجتماعی سه عنصر متخاصم وجود دارد که باید بین آنها تعادل برقرار کرد؛ دولت، اجتماع و بازار. هر یک از این سه حوزه که دارای قدرت بلامنازع است، می‌تواند به جامعه مدنی آسیب وارد کند. اما در این شرایط چه مقوله‌ای می‌تواند تعادل را بین این سه حوزه برقرار کرده، اعتماد را جایگزین، دروغ را نفی و ثروتی به نام سرمایه اجتماعی را به ارمغان بیاورد.

آنچه جوامع امروزی در جست‌وجوی آن هستند دستیابی به سرمایه اجتماعی است که به واسطه حضور بنگاه‌های اقتصادی، احزاب، تنش‌های سیاسی و اجتماعی در سایه‌ای از دروغ، پیوندهای اجتماعی و مشارکت مدنی را تضعیف و میزان اعتماد و باورپذیری را دچار اختلال کرده است. با درنظر گرفتن این مقوله که سرمایه اجتماعی دارای دو جزء اعتماد و پیوند است می‌توان تأکید کرد که سرمایه اجتماعی در جامعه، زمانی بالا خواهد بود که بین افراد در گروه‌های مختلف پیوند‌های مثبت و مبتنی براعتماد وجود داشته باشد.

چرا دروغ می‌گوییم؟

دکتر عزت‌الله کرد میرزا در تشریح رابطه دروغ، اعتماد و سرمایه اجتماعی براین باور است که این رابطه را با دو رویکرد و با بررسی بخش اول ماجرا یعنی دروغگو می‌توان مورد بررسی قرار داد. گروه اول خطرآفرین بوده و گروه دوم اعتمادنگر هستند. اعتمادنگر به این معنا که با هر رویکردی با احتیاط نگاه کرده و اصل را برخلاف اعتماد داشتن قرار می‌دهند مگر اینکه عکس آن ثابت شود. این متخصص روانشناسی با تأکید براین مقوله که در بستری که آدم‌ها با دروغ با یکدیگر برخورد و از این منظر همدیگر را ارزیابی کرده و محک می‌زنند، سرمایه و کارایی و بخش‌های مختلف جامعه را درگیر خود می‌کنند.

اما واقعیت این است که تا دروغ کارایی نداشته باشد مورد استفاده قرار نمی‌گیرد، هرچند دکتر کردمیرزا بیماران دارای اختلال را از این امر جدا می‌کند و ادامه می‌دهد: یکی از کارکرد‌های دروغ در جامعه‌ای که سرمایه اجتماعی در آن بسیار متزلزل است، حفاظت از خود است؛ در مفهوم روانشناختی هرگاه موقعیت فردی به خطر بیفتد او از این مکانیسم دفاعی به نفع خود دفاع کرده و با انکار یا تأکید از خود مراقبت می‌کند.

به‌دست آوردن جایگاه و تشخص و یا امکانات واهی از دیگر کارکردهای دروغ است که افراد به آن روی آورده و از آن بهره‌برداری می‌کنند. پوشش خطا از دیگر کارکردهای دروغ است که در این دسته‌بندی می‌توان به آن اشاره کرد؛ دروغی که گاه بسان یک گوله برف کوچک خود را نشان داده و در نهایت فرد که برای سرپوش گذاشتن بر یک خطای استراتژیک از دروغ استفاده می‌کند، این گلوله برف در مسیر زندگی‌اش چرخیده و بزرگ‌تر و بزرگ‌تر می‌شود و در تمام این مدت فرد مجالی برای رهایی از دروغی که از ابتدا گفته ندارد.

دکتر کرد میرزا در پاسخ به این سؤال که در ریشه‌یابی این تنزل روابط اجتماعی، چه عواملی دخالت دارند؟ می‌گوید: یادگیری از بطن خانواده و بیماری ازجمله دلایلی است که به ما کمک می‌کند بتوانیم به سادگی دروغ بگوییم. به این موضوع توجه کنید که دروغ در خانواده و اجتماع به قدری رایج است که گاه به‌عنوان یک هنجار تلقی شده و در بسیاری از موارد به‌عنوان یک مکانیسم تدافعی قابل پذیرش از آن استفاده می‌شود. بخش دوم بیماران هستند که در درجات مختلف قرار داشته و گاه دچار اختلال روانشناختی هستند که با درمان و مشاوره قابل حل بوده و گروه دیگر دارای شخصیت هیستریک وضد‌اجتماعی بوده و برای اینکه دیگران را تحت‌تأثیر خود قرار دهند، دروغ می‌گویند.

دکتر کردمیرزا همچنین درباره افرادی که برای کسب منافع، آگاهانه دروغ می‌گویند، اظهار داشت: به اعتقاد این افراد، هدف وسیله را توجیه می‌کند. در این شرایط تشخیص دروغ از سوی افراد جامعه سخت‌تر بوده و در شرایطی که محیط‌های اجتماعی سرشار از ابهام هستند، گاه افراد دروغ را به‌عنوان یک واقعیت پذیرفته و آن‌ را اشاعه می‌دهند. شاهد هستیم در جوامعی که در تیررس حملات ازجمله جنگ‌های روانی یا جنگ نرم و سرد هستند، دروغ به‌عنوان یک هنجار پذیرفته شده و انحطاط اخلاقی به سادگی در این جوامع قابل‌رخنه است.

این متخصص روانشناسی در رابطه با اینکه دروغ تا چه اندازه می‌تواند به سرمایه‌های اجتماعی لطمه بزند نیز گفت: به‌نظر می‌رسد مهم‌ترین بخش و عضو تشکیل‌دهنده سرمایه اجتماعی، مقوله اعتماد و پیوند اجتماعی است. سرمایه اجتماعی با اعتماد در رابطه است. بدون اینکه بحث را سیاسی کرده و قصد داشته باشیم به دولت خاصی اشاره داشته باشیم اینگونه مثال می‌زنیم که وقتی دولتمردان در یک اجتماع حرفی بزنند که فاقد پشتوانه باشد، یا این اطمینان را ندارند که بتوانند وعده‌ای را که داده‌اند عملیاتی کنند، بی‌اعتمادی را در جامعه به‌وجود می‌آورند. در این شرایط نمی‌توان گفت که این دولتمرد دروغ می‌گوید اما در ناتوانی در اجرای وعده‌ای که داده است، جامعه را بی‌اعتماد کرده و سرمایه اجتماعی اعتماد را دچار اختلال می‌کند.

پایه‌های لرزان سرمایه اجتماعی

یکی از ملاک‌های اصلی تعیین جایگاه اجتماعی، اصل رعایت و صداقت و راستگویی است و اگر اعضای یک جامعه فاقد این ویژگی باشند، اعتبار اجتماعی تنزل یافته، ارتباطات اجتماعی و ارتباطات بین‌المللی دچار خدشه شده و مردم و دولتمردان آن جامعه به‌عنوان افرادی دروغگو و فاقد صداقت در گفتار و رفتار و تصمیم‌گیری‌های کلان معرفی می‌شوند.

این تهمتی است که در چند سال اخیر بسیاری از ما ایرانیان، این نسبت را به یکدیگر داده و براین باوریم که بسیار دروغ می‌گوییم. در چنین جامعه‌ای، وقتی ارزش‌های انسانی و بشری، ازجمله اخلاق، صداقت و راستگویی نادیده گرفته شود و اعتماد عمومی و اعتماد میان افراد جامعه کمرنگ شود و شهروندان دروغ را وسیله رسیدن به هدف خود بدانند، سرمایه اجتماعی از بین رفته و جامعه فاقد سرمایه اجتماعی (اعتماد)، ظرفیت لازم را برای پیشرفت و رشد از دست داده و مشارکت اجتماعی و تولد نهاده‌های مدنی در حداقل ظرفیت خود خواهد بود. به همین دلیل است که تحقیقات و پژوهش‌های متعدد اجتماعی و جامعه‌شناسی نشان می‌دهد که جوامع پیشرفته و توسعه‌یافته از سطوح بالاتر سرمایه اجتماعی از قبیل اعتماد، مشارکت، همبستگی، ثبات و ارزش‌هایی از این دست برخوردارند. تحقیقات انجام‌شده در کشورهای مختلف نظیر آلمان و ایتالیا نشان می‌دهد که در مناطقی که اعتماد بالایی وجود دارد میزان مشارکت در امور مدنی بالاست و حکومت کیفیت بهتری دارد. در شرایط حضور سرمایه اجتماعی(اعتماد)، شهروندان جهت‌گیری معطوف به اجتماع داشته، قانونمدار بوده و با دولت همکاری و مشارکت اجتماعی دارند. از سوی دیگر وجود سرمایه اجتماعی سبب می‌شود تا بوروکرات‌ها و سیاستمداران همکاری منطقی‌تری با هم داشته و در نهایت اینکه سرمایه اجتماعی پیوند مستقیمی با حفظ و بقای دمکراسی در یک جامعه دارد.

براساس تحقیقات انجام شده اثرات مثبت سرمایه اجتماعی می‌تواند در پنج قلمرو رشد اقتصادی، جلوگیری از آسیب‌های اجتماعی ، بهداشت و سلامت جسمی و روانی، کارایی حکومت و نهادهای سیاسی و بهبود عملکرد تحصیلی خود را آشکار سازد. دکتر کردمیرزا درباره عواملی که باعث می‌شود همه فرض کنند دیگری دروغ می‌گوید نیز گفت: طی چند دهه اخیر، فرسایش شدیدی در سرمایه اجتماعی موجود برای جوانان ایرانی هم درون خانواده و هم بیرون آن روی داده است. اگرچه تحصیلات افزایش داشته اما به موازات رشد سرمایه انسانی، سرمایه اجتماعی که شاخص برجسته آن پیوند بین اعضای خانواده و گفت‌وگو و تعامل با یکدیگر و پذیرش یکدیگر است، کاهش یافته است.

یکی از پژوهش‌های انجام‌شده در این خصوص درسال 1374توسط دکتر منوچهر محسنی انجام شده که دو متغیر روابط اجتماعی و میزان اعتماد به هموطنان مورد توجه قرار گرفته است. براساس بخشی از این تحقیق، میزان اعتماد به گروه‌های اجتماعی در ایران مورد ارزیابی قرار گرفته است. در بخشی از این تحقیق مشاهده می‌کنیم که 13/5درصد مردم کاملا به معلمان اعتماد دارند. این رقم برای قضات 7/5درصد، پزشکان 9/3درصد، استادان دانشگاه 12/5درصد، ورزشکاران 9/4درصد، روزنامه‌نگاران 3/2درصد و بنگاه‌داران 0/5درصد است (این پژوهش دارای داده‌های دیگری است که در بخش‌های دیگر ازجمله اعتماد در مقطع متوسط یا زیاد ارقام دیگری را به ثبت رسانده و متفاوت است). با تلفیق مقولات، جوابی نزدیک به هم در این پژوهش می‌توان ارزیابی کرد که معلمان، استادان دانشگاه و پزشکان بالاترین میزان اعتماد عمومی را بین مردم داشته و در مقابل بنگاه‌داران، کسبه و روزنامه‌نگاران از کمترین اعتماد اجتماعی برخوردار هستند.

هرچند دکتر کرد میرزا همچنان تأکید دارد که بی‌اعتمادی به‌معنای دروغگویی نیست اما رابطه‌ای بین این دو وجود دارد که درصورت تداوم، سرمایه اجتماعی را با اختلال روبه‌رو می‌کند؛کاهش مهم‌ترین سرمایه اجتماعی یک جامعه یعنی از بین رفتن و کمرنگ شدن احساس اعتماد عمومی بین آحاد یک جامعه که از ضربات سهمگین این پدیده ضد‌اجتماعی بر پیکره یک اجتماع انسانی است. این بی‌اعتمادی و دروغ زمانی خود را به‌صورت کلان بر بستر جامعه تحمیل می‌کند که در واقعه‌ای همچون سیل یا زلزله، مردم متاثر از دروغ‌ها یا بی‌اعتمادی‌های گذشته، مشارکت اجتماعی خود را به صفر می‌رسانند. این بی‌اعتمادی در بخش‌های مختلف و رخدادهای ساده‌تر ازجمله مشارکت والدین در امور مدرسه فرزندان، فعالیت‌های شهری و مدنی و خیرخواهانه و... خود را بسیار نشان می‌دهد. آنچه باقی می‌ماند باور تلخی است که خود را در همه ارکان زندگی تحمیل می‌کند؛ کسی که زنگ خانه شما را فشار می‌دهد و قبض یک خیریه را به شما ارائه می‌دهد حتما دروغ می‌گوید. مدیر مدرسه برای تعمیر سقف مدرسه و برای گرفتن پول بیشتر حتما دروغ می‌گوید، فروشنده محله شما برای فروش اجناس تاریخ مصرف گذشته خود به شما حتما دروغ می‌گوید. روزنامه نگاران برای اعلام خبر پیش فروش سکه به نقل از مسئولان حتما دروغ می‌گویند و... . این باوری است که با شیبی تند در جامعه تسری یافته و خود را بر ذهن و باور ما تحمیل می‌کند و ما آن‌ را همزمان به فرزندان خود نیز آموزش می‌دهیم. در چنین جامعه‌ای دروغ پایه‌های سرمایه اجتماعی را مثل موریانه‌ای می‌جود.

 

کد خبر 202801

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز