فرشته اسماعیل‌بگى: شبح سرزمین مادری «گوین» از خانواده‌ی گان‌ها یک روز تصمیم می‌گیرد ساک و کوله‌پشتی‌اش را ببندد و به سرزمین مادری‌اش سفر کند.

او در هواپیمای خط هوایی کانادا-اسکاتلند می‌نشیند و در طول راه درباره‌ی تاریخچه‌ی گان‌ها مطالعه می‌کند. توی فرودگاه عمو و دخترعمویش فیونا منتظر رسیدنش هستند.

یک تصادف رانندگی باعث می‌شود که عموی گوین نتواند در گشت‌و‌گذار در خلنگ‌زارها همراه او و فیونا بیاید. پای پدر فیونا می‌شکند و البته ماشینی که به آن ها می‌زند قدری مشکوک است و انگار از روی قصد چنین اتفاقی را پیش می‌آورد. به‌خاطر وقوع این اتفاق، گوین و فیونا مجبورمی‌شوند تنهایی به سفر بروند؛ سفری که در آن کلی اتفاق هیجان‌انگیز می‌افتد و آن‌ها متوجه می‌شوند ناخواسته وسط یک ماجرای آدم‌ربایی قرار گرفته‌اند.

اگر دوست دارید بقیه‌ی ماجرای داستان را بدانید کتاب «شبح گری استیل» را بخوانید. این کتاب را «رابرت ساترلند» نوشته، نسرین وکیلی ترجمه کرده و  نشر قطره (88973351) آن را به بازار کتاب عرضه کرده است.

«فیونا گفت: این‌جا باید نزدیک‌ترین همسایه‌ی السی باشد. بیا برویم باهاشان صحبت کنیم. می‌گوییم که تو فامیل دورش هستی و اهل کانادایی و می‌خواهی پیدایش کنی. این بهانه‌ای می‌شود برای کلی سوال و جواب. این روزها همه دارند دنبال شجره‌نامه‌ی خانوادگی‌شان می‌گردند.» (بخشی از کتاب)

 

سفر به سرزمین‌های عجیب و غریب

«جسیکا» و دوست صمیمی‌اش «رایان» عاشق شعبده‌بازی‌اند. آن‌ها دوست دارند حقه‌های شعبده‌بازی را یاد بگیرند و برای همین گهگاهی به مغازه‌های کادویی سرک می‌کشند تا چیزهای جدیدی را برای شعبده‌بازی پیدا کنند. یک روز این دو نفر به مغازه‌ی ترس و لرز در پارک وحشت می‌روند و در آن‌جا چیز جالبی پیدا می‌کنند؛ سکه‌ی دو کله‌ای که قدرت جادویی دارد. «چیلر» صاحب مغازه گاهی به بچه‌ها اجازه می‌دهد پول چیزهایی را که می‌خرند دفعه‌ی بعد حساب کنند. شاید برای این‌که ببیند دفعه‌ی بعدی در کار هست یا نه.

بالأخره یک‌روز جسیکا و رایان در حال بازی کردن با سکه‌ی جادویی  از سرزمینی جادویی سر در می‌آورند که نگهبان‌هایی عصبانی دارد که آن‌ها را تعقیب می‌کنند. اما این‌که این دو دوست می‌توانند از دستشان فرار کنند و به سرزمین خودشان برگردند تنها زمانی معلوم می‌شود که شما کتاب «حقه‌های شعبده‌باز» نوشته‌ی «آر.ال. استاین» را بخوانید. این کتاب را شهره نورصالحی ترجمه و نشر پیدایش(66970270) آن را چاپ کرده است.

«یک‌مرتبه توی سلول بغلی، یک صورت جلوی میله‌ها ظاهر شد. صورت مرد طاس و رنگ‌پریده‌ای که چشم‌های خاکستری‌اش توی کاسه‌هایشان فرو رفته بودند. وقتی دهنش را باز کرد،دیدم دندان توی دهنش نیست.با نجوای خس‌خس وحشتناکی که شبیه کشیده شدن گچ روی تخته سیاه بود ، گفت: «من بی‌گناهم. اسم من بی‌گناهه. مادرم این اسمو روی من گذاشته. پس چه‌جوری می‌شه گناهکار باشم؟» (بخشی از رمان)

 

هزار و یک فوت و فن بلدند

جادوگرها موجوداتی هستند که در سرزمین‌های دوری مثل آفریقا زندگی می‌کنند و لابد آدم‌های خطرناکی هستند و هزار و یک فوت و فن بلدند که با آن اتفاقات بزرگ و پر سروصدا درست کنند. جادوگرها به دو قسمت تقسیم می‌شوند. جادوگرهای خوش‌اخلاق و جادوگرهای بدجنس. اما مامان بزرگ قصه‌ی ما معتقد است جادوگرها اگر واقعی باشند خطرناک‌ترین موجودات روی کره‌ی زمین‌اند و بیش‌تر از هر چیزی  از بچه‌ها بدشان می‌آید. این مامان‌بزرگ دوست دارد دایم در مورد این موجودات حرف بزند و برای نوه‌اش بگوید اگر یک روز به‌طور اتفاقی در کوچه و خیابان، یکی از این جادوگرهای بدجنس را دید چه‌طوری در مقابل او از خودش دفاع کند.

لابد حالا دوست دارید بدانید این کتاب را کدام نویسنده نوشته است. نویسنده‌ی این کتاب «رولد دال» همان نویسنده‌ای است که بلد است داستان‌های جذاب تعریف و جایزه‌های زیادی را مال خودش کند. ماجراهای کتاب‌ او  آدم را به خواندن و بیش‌تر خواندن ترغیب می‌کند و تویش اتفاق‌هایی می‌افتد که هیچ تکراری نیست. «جادوگرها» یکی از تازه‌ترین کتاب‌هایی است که با ترجمه‌ی محبوبه نجف‌خانی به دست نشر افق (66413367) از این نویسنده‌ی معروف کودک و نوجوان منتشر شده است.

«فوری فهمیدم که این زن بی‌برو‌برگرد کسی نیست جز خودِ خود جادوگر اعظم و در ضمن فهمیدم که چرا نقاب به صورتش زده بود. چون با قیافه‌ی اصلی‌اش نمی‌توانست میان مردم برود چه برسد به این‌که در هتل جا رزرو کند. هرکسی او را با قیافه‌ی اصلی‌اش می‌دید، از ترس جیغ می‌کشید و پا به فرار می‌گذاشت.» (بخشی از رمان)

منبع: همشهری آنلاین