و گریه میکنم
تو سنگ را با اشارهای کنار میزنی
و دوردست را نشانم میدهی!
در دوردست
سنگ دیگری است!
تا آنجا پیاده میروم
و در جاده آنقدر به تو فکر میکنم
که وقتی به سنگ میرسم
تنها بر آن مینشینم
و خستگی در میکنم!
تو همیشه
اینطوری
حال مرا
بهتر میکنی!