او عقیده دارد بیثباتی و ناامنی و در نتیجه حفظ بقا، ضرورتهایی به جامعه ایرانی تحمیل کرده که یکی از آنها میتواند عدمصراحت و دروغ باشد. در اوضاعواحوال فعلی نیز علل و عواملی موجب میشود تا این پدیده نهتنها کاهش نیابد بلکه افراد با خونسردی دروغ بگویند.
- دروغگویی امروز با دیروز چه تفاوتی دارد؟
من معتقدم که دروغ پدیده جدیدی در کشور ما نیست و همواره در طول تاریخ وجود داشته است. شاید آنچه موجب نگرانی درباره این مسئله اجتماعی میشود این است که در گذشته وقتی افراد دروغ میگفتند، چهرهشان منقبض میشد ولی الان وقتی آدمها دروغ میگویند، چهرهشان منبسط است! از نظر اجتماعی این موضوع درخور تأمل است. در یک نگاه کلی، دروغ میتواند علل مختلفی داشته باشد. طبیعتا هر مسئله اجتماعی ریشه در فرازونشیبهای تاریخی یک کشور دارد که من وارد آن نمیشوم. کاهش اعتماد اجتماعی نتیجهاش افزایش دروغگویی و افزایش دروغگویی نتیجهاش افزایش بیاعتمادی است.
- سیاست هم در این امر نقش دارد؟
جامعه ایرانی معمولا نگاه مستقیمی به کسانی دارد که در بالای هرم قدرت هستند. به نوعی توده مردم معمولا رفتارهای دولتمردان را رصد میکنند و در مواردی رفتار آنان مجوز ظهور برخی رفتارها در متن جامعه است. متأسفانه از نظر موضوع دروغ، در سالهای اخیر رفتارهای خوبی از سیاستمداران ندیدهایم. درست یا غلط این ذهنیت در افکار عمومی وجود داشته است که برخی از سیاستمداران دروغ میگویند. البته شاید گاهی اوقات این امر در سیاستورزی اجتنابناپذیر باشد ولی خب باید بسیار سنجیده عمل شود. مثل خواهرزاده من -سپهر- که همسایه والدینم هستند چون مادرش اجازه تماشای زیاد تلویزیون را نمیدهد به خانه والدینم میرود تا از مهربانی مادربزرگ سوءاستفاده کرده و تلویزیون تماشا کند. مادر بزرگ هم این را میداند و به سفارش مادرش، در را باز نمیکند ولی جالب آن است که وقتی خواهرزادهام در میزند میگوید: «مامان بزرگ درو باز کن. من سپهر نیستم! من سپهر نیستم! من بابابزرگم! به خدا من بابابزرگم!» به قول معروف حرمت امامزاده به متولیاش است.
- پس ما باید ببینیم که چقدر به صداقت پاداش میدهیم.
بهنظرم معمولا صداقت بیشتر تنبیه در پی دارد تا تشویق. طبق برخی نظریههای رفتاری، این امر موجب تشدید رفتار بد میشود. معمولا آدمهای صادق بهعنوان آدمهایی بیملاحظه و پررو، توصیف و بهتدریج طرد میشوند. شما میبینید که در کشورهای غربی صداقت و صراحت برای هر کار کردهای موجب تأیید اجتماعی و نه طرد اجتماعی میشود. رشد دروغ را میتوان با توجه به نهادهای مختلف اجتماعیکننده جامعه نیز علتیابی کرد. میتوانیم صادقانه از خودمان بپرسیم که در خانوادهها چقدر دروغ رواج دارد؟ در آموزشوپرورش ما چقدر دروغ رواج دارد؟در رسانههای ما چقدر دروغ رواج دارد؟ آیا پاسخ به این سؤالات گزینه «اصلا» است؟ فرد به هر حال نتیجه و برایند این نهادهاست.
- شاید آموزشها در مدارس به نتیجه لازم در زمینه بازداشتن دانشآموزان از دروغگویی نرسیده است؟
بهنظر من موضوعی که باعث طبیعیشدن دروغگویی شده است، تعارض فرهنگ رسمی و غیررسمی در جامعه ایرانی است. فاصله بین ایندو بسیار زیاد است. مثلا فکر کنید چه تعداد از والدین به فرزندانشان گوشزد میکنند که اگر خانم معلم از شما پرسید در خانه فلان چیز را دارید یا در مهمانی فلان کار را میکنید و یا هر چیز دیگر، بگو «نه»! در واقع دو رنگی و نفاق را یاد میدهیم. دورنگی با دروغ چه فرقی دارد؟