تاریخ انتشار: ۲۳ اردیبهشت ۱۳۸۶ - ۲۰:۱۳

اکبر علیزاده اعتمادی: قدم‌هایش لرزان شده بود و به سختی خود را به جلو می‌کشید.


چند ماهی بود بدون اینکه کسی نگاهش بکند و برای کسی مفید باشد، همچنان دور خود می‌چرخید.

و حالا بعد از مدتی نیز مانند صاحبش به آخر خط رسیده بود. با این حال خوشحال بود اگر از حرکت بایستد، زمانی به سراغش خواهند آمد و با تعویض باطری ساعت، موتورش دوباره به کار خواهد افتاد. بر عکس صاحبش.