با این حساب و طبق این الگو، نوشتن از استاد بزرگوار کاظم معتمدنژاد برای چون منی که نه شاگردی بیواسطه ایشان را کردهام و نه برخورد نزدیکی با او داشتهام و از همه اینها بدتر نه حتی در رشته علوم ارتباطات تحصیل کردهام از همان ابتدا کاری ناصواب به نظر میرسد و بر سبیل خطا.
واقعیت اما این است که الگوها و روندها خاصه در زمانهایی که سروکارشان با انسان و متعلقاتش می افتد، به اعتبار الگو بودنشان ابطال ناپذیر نیستند، آدم ها گاهی در چارچوب کلیشه ها جا نمی شوند لازم نیست حتماَ. شاگرد دکترمعتمدنژاد بوده باشید تا به تأثیرگذاری او در دانش ارتباطات و حرفۀ روزنامه نگاری پی ببرید. حتی نیاز هم نیست که حتماً روزنامه نگار باشید، کافی ست که تنها یک بار تاریخ روزنامه نگاری نوین در ایران را ورق زده باشید تا دین سنگین کاظم معتمدنژاد را بر گرده روزنامه نگاری ایرانی و فراتر از آن جامعه ایرانی حس کنید.
روزنامه نگارها و به طور کلی تر رسانه ای ها همیشه متهم اند که در فقدان خودی هاشان در تعریف وتمجید و نکوداشت دچار اغراق می شوند. از شما چه پنهان حرف بی ربطی هم نیست اما این اگر قاعده هم باشد، شامل این ضایعۀ بزرگ نمی شود. این را نه روزنامه نگاران و ارتباطاتی ها که هر انسان منصف آشنا به فضای رسانه تأئید می کند. معتمدنژاد شناسنامۀ دانش ارتباطات در ایران است و حرفه روزنامه نگاری به شکل امروزی وامدار اوست. اختلاف نظر و آشفتگی معیارها از ویژگی های اغلب محافل علمی در ایران است ولی اغلب صاحب نظران ارتباطات در خصوص جایگاه رفیع علمی دکترمعتمدنژاد اتفاق نظر دارند. در گشاده دستی جامعۀ ایرانی در اعطای القاب بسیار گفته اند اما کمتر کسی می توان یافت که در بامسمی بودن لقب استاد-پدر علوم ارتباطات ایران- تشکیک کند.
از خضوع و تواضع و خصائل شخصیتی نیکوی او بسیار گفته اند و خواهند گفت، من اما دوست دارم از وجهه صرفاً علمی اش بگویم و درنغلتیدنش به دام سیاست بازی ها و حتی سیاست ورزی ها. شاید بعضی ها از این ویژگی اش تعبیر به محافظه کاری کنند اما معتمدنژاد عمرش را صرف پژوهش و توسعه دانش ارتباطات کرد و تا آخرین روزهای عمر با وجود همه فشارها و توقعات با چنگ و دندان خود را در همین مسیر حفظ کرد. این در جامعه ای که تندبادهای سیاست هر کسی را بالاخره به سمتی متمایل می کند دستاورد کوچکی نبود هر چند منتقدانی هم داشت که این سلوک او را بر نمی تافتند. درگذشت استاد البته شاید پایانی باشد بر این مباحث؛ اما این که اساساً انتظار کنش رادیکال سیاسی از یک آکادمیسین چه قدر بجا و بحق است، بحث دامنه داری ست خارج از حوصلۀ این مختصر که باید در جای خود مفصلاً به آن پرداخت. لب کلام این که دکتر معتمدنژاد رسالت خود را علمی تعریف کرد و تا آخر به آن پایبند ماند و این به زعم نگارنده مهم ترین ویژگی او بود.
می توان تا ساعت ها ثناگویی کرد و ویژگی های شخصیتی استاد را برشمرد، چنان که خیلی ها چنین کردند و می کنند. در سوی مقابل، چنان که مرسوم است می توان ان قلت آورد و خیلی از ثناگویان را نشانه گرفت، با این مضمون که در زمان حیات استاد و مثلاً زمانی که اتاق کوچکش را در دانشکده ارتباطات علامه طباطبایی ناجوانمردانه از او گرفتند، کجا بودید و چه کردید. هیچ کدام از اینها اما در این واقعیت تلخ تغییری ایجاد نمی کند که ارتباطات و روزنامه نگاری ایران دیگر معتمدنژاد ندارد.
منبع: شفقنا