اتاقم از کاغذهای لجباز پر شده بود و خودم در اتاق جایی نداشتم. برگبرگ کاغذها را قایق کردم و به آب سپردم. آخرین قایق آب را از حوض بیرون کرد و سیل به راه انداخت و سیل تمام قایقها را با خود برد. کاغذها بعد از رفتن قایقها دیگر لجبازی نکردند، اما هیچکدام از قلمهایم نمینویسند و این داستان ادامه دارد...
مریم دانشور، ۱۶ساله از تهران