استمرار
هر پنجشنبه به این امید از خواب بیدار میشوم که تو را ببینم.
باید در کارها استمرار داشت.
حتی اگر آن کار خطخطی کردن کاغذ باشد
علی غنمیجابر، خبرنگار افتخاری از اردبیل
علامت سؤال
علامت سؤالی در ذهنش شکل گرفته بود، اما پاسخی برای آن نداشت. علامت تعجب را فرستاد، علامت سؤال قهر کرد و رفت.
نگار رضایی، خبرنگار افتخاری از دامغان
بازنده
به هم نگاه میکردیم. چشم از هم برنمیداشتیم. توی چشمهایش برقی بود که مرا به خنده میانداخت. اما نباید میخندیدم آخر... آخر اگر میخندیدم میسوختم!
غنچه آزادگان، خبرنگار افتخاری از تهران
پاییز مرداب
دیگر موجودی نیست لالایی بگوید، برای ماهی کوچولوی تنها در مرداب. چون قورباغه سبز و جیرجیرک خاکستری خواب ماندهاند از نسیم خنک پاییزی.
علیرضا عباسپور از تهران
مهتاب
در شعرهای من مهتاب طلوع میکند. در دفتر نقاشیام خوابهایم سبزند. در قلب من رد پای کسی غروب ندارد. میبینی؟ این است تمام سکوت حرفهایم. اما میترسم نوجوانیام تمام شود و در قلبم مهتابی نباشد که وقتی میخوابم او نفس بکشد.
فردیس احمدی خبرنگار افتخاری از گرگان
قلب روشن
تاریکی زیباست.
درخشش ماه در آب...
آب را نوشیدم و ماه را قورت دادم. حالا هم قلبم روشن و هم صورتم نورانی است تا دیگر تاریکیهای این جهان را نبینم.
مرضیه ساجدیخو از تهران
آرزو
برای ماهی کوچک آن قدر گریه میکنم تا دیگر در آرزوی دریا نباشد.
برای پرنده کوچک آن قدر اوج میگیرم تا دیگر در آرزوی کرانهها نباشد.
صدف مهدیپور، خبرنگار افتخاری از تهران
پاییز
نگاه غمزده کوچههای سرد و خسته و تنها، گریه دلگیر ابرها، خزانی برگهایی که زیر قدمها خشخش صدا میدهد و بادهایی که نالهکنان میوزند.
نیلوفر صدفینژاد، خبرنگار افتخاری از تهران