بامداد دوم آبان 84، با گزارش ماجرای مرگ مرموز جوانی 21 ساله به نام علی در یکی از بیمارستانهای غرب تهران، یکی دیگر از پروندههای جنایی پایتخت در شعبه دهم پلیس آگاهی تهران گشوده شد.
در حالی که نخستین بررسیها نشان میداد مرد جوان بر اثر وارد آمدن یک ضربه چاقو به کتفش جان خود را از دست داده است مأموران به بازجویی از اعضای خانواده او که در بیمارستان حضور داشتند، پرداختند.
وقتی مادر مقتول به ماموران گفت پسرش با دوست صمیمی خود به نام کامران شبانه از خانه خارج شده اما ساعاتی بعد پیکر خونآلود وی را که در جلوی در خانه رها شده بود مشاهده کرده است، ماموران کامران را بازداشت کرده و بازجویی از وی آغاز شد.
پسر جوان ابتدا مدعی شد علی هدف ضربه چاقوی چند ناشناس قرار گرفته است.اما پلیس که نمیتوانست این ادعا را باور کند بازجویی از کامران را ادامه داد و سرانجام این جوان 19ساله پرده از راز جنایتی سیاه برداشت.
وی گفت: علی تنها دوست صمیمی من بود و آن شب همراه هم به خانه یکی از دوستانمان رفته بودیم، اما نیمههای شب علی به بهانه انجام کاری آنجا را ترک کرد.
یک ساعت از رفتن او میگذشت و هنوز از وی خبری نبود، تصمیم گرفتم تا برگشتن او سری به خانه بزنم، آن شب پدرم در ماموریت بود و مادرم و برادر کوچکم در خانه تنها بودند، بنابراین به آرامی وارد خانه شدم.
به محض ورود به خانه سایه مردی را دیدم که به یکی از اتاقها دوید، بلافاصله چاقویی از آشپزخانه برداشتم و به دنبال سایه دویدم، مادرم با صدای بلند میگفت که « این مرد به زور وارد خانه شده است».
از شدت عصبانیت به سراغ مرد ناشناسی که در خانه ما بود رفتم و زمانی که دیدم او در یکی از اتاقها مخفی شده است با چاقو ضربهای به وی زدم.
پس از آن بود که متوجه شدم فرد ناشناس دوست صمیمیام است اما زمانی که میخواستم او را به بیمارستان ببرم، وی اجازه نداد این کار را انجام دهم و دقایقی بعد به علت شدت خونریزی جان خود را از دست داد.
پس از اظهارات کامران و صدور کیفرخواست، پرونده به شعبه 71 دادگاه کیفری استان تهران ارسال شد و روز گذشته متهم مقابل قاضی عزیزمحمدی و 4 مستشار دادگاه(رحیمی، عبداللهی، تردست و سالاری) پای میز محاکمه رفت.
در این جلسه، پس از بیان کیفر خواست از سوی قاضی دلداری به عنوان نماینده دادستان و تقاضای قصاص متهم از سوی خانواده مقتول، عامل جنایت با اعتراف به قتل دوستش گفت: آن شب وقتی به خانه رفتم و مرد ناشناس را در غیاب پدرم در خانه دیدم، آنقدر عصبانی شدم که نتوانستم خودم را کنترل کنم.