حتي ممكن است در تجسم توصيفهايي كه دارد با مشكل مواجه شوي. جواني است ملبس به لباس روحانيت كه دارد در مورد «حاج حمزه» بچههاي مسلمان مسكو ميگويد؛ جواني ايراني كه 5سالي است ساكن مسكو شده و همسر روس اختيار كرده. آنجا درس الكترونيك ميخواند و يك مركز فرهنگي اسلامي را اداره ميكند. ميگويد با هدف تبليغ و ترويج عملي اسلام در كشورهاي غيرمسلمان به مسكو رفته و همانجا با يك خانم روس ازدواج كرده. او حالا داماد يك خانواده روس است و با فرهنگ و آداب آنها آشناست. چالشهاي تصميم به هجرت و ازدواج با دختري اهل مسكو، حال و هواي زندگي در روسيه و سبك زندگي جوانهاي روس، حرفهايي است كه از زبان حاجي مسكو ميشود شنيد.
- چه شد كه تصميم گرفتيد خارج از ايران ازدواج كنيد؟
ماجرا از يك شوخي شروع شد. خانواده اصرار داشتند ازدواج كنم، من هم حسابي درگير درس بودم و اصلا تن به ازدواج نميدادم. گفتند در همين مشهد اقدام كن. من هم گفتم زن مشهدي نميخواهم. آمدم تهران. دنبال بهانه بودم، براي همين گفتم اصلا زن ايراني نميخواهم. خانواده هم گفتند زن خارجي پيدا كن، ما حرفي نداريم. دوستي در قم داشتم كه با طلبههاي خارجي ساكن قم ارتباط خوبي داشت. سرِ همين شوخي با دوستم تماس گرفتم و پرسيدم شما گزينه براي ازدواج سراغ نداري؟ گفت يك آرژانتيني سراغ دارم. هيچكدام از گزينهها به دردم نخورد. اما دوستم گفت اين مدل ازدواج، امكان تبليغ اسلام در كشورهاي ديگر را آسانتر ميكند. تا اينكه يكبار در سخنرانيام آيهاي با اين مضمون خواندم كه «شما به خير نميرسيد، مگر از چيزي كه به آن علاقه داريد انفاق كنيد». با خودم گفتم اگر واقعا اينطور باشد، چه بهتر كه از خير ازدواج در ايران بگذرم و ازدواجم را انفاق كنم تا به خير خدا برسم.
- چطور با همسرتان آشنا شديد؟
آشنايي من با همسرم رويايي بود! من چندبار خانمام را در خواب ديده بودم. خيلي واضح و با حجاب اما نميدانستم اين خانم كيست و در خواب من چه ميكند. 3 سال پيش در ماه مبارك رمضان اطراف مسكو آتشسوزي شديدي شد و هوا خيلي كثيف بود. خيلي از ايرانيها به ايران برگشته بودند اما من نتوانسته بودم برگردم. حتي شب قدر هم به مسجد نرفتم. در خانه ماندم، يك ختم قرآن كامل خواندم و قرآن سر گرفتم و بعد از نماز صبح خوابيدم. دوباره او را خواب ديدم اما اين بار بدون حجاب. حس كردم ارتباط مهمي بين ما وجود دارد. در يك شبكه اجتماعي روس عضو بودم. شب عيد فطر ديدم خانمي با اسم «شهير صالح» با عكس پروفايل يك موش، با فونت روسي اما به زبان فارسي عيد را به من تبريك گفته. متقابلا تبريك گفتم و كمي صحبت كرديم. متوجه شدم او يك خانم روس تازهمسلمان است كه ميخواهد براي تحصيلات حوزوي به قم برود. قرار شد در مراسمي كه رايزني فرهنگي به مناسبت عيد فطر برگزار ميكرد، اطلاعاتي برايش ببرم.
بعدها به من گفت چون من شبيه كسي بودهام كه او را با اسلام آشنا كرده، عيد را به من تبريك گفته بود. گفتم فردا چطور شما را بشناسم؟ گفت اگر از كاركنان رايزني فرهنگي بپرسيد، من را نشانتان ميدهند. فردا ديدم همان كسي كه در خواب ديده بودم، دارد وارد سالن ميشود. در طول مراسم همه حواسم به او بود. مراسم كه تمام شد، دنبال بهانه براي حرفزدن ميگشتم كه به ذهنم رسيد از او بپرسم خانم صالح را ميشناسد يا نه. به فارسي گفت: «من صالح هستم». اما ديرش شده بود و رفت. همان شب در چت از رفتنش عذرخواهي كرد. براي فردا در مسجد تاريخي مسكو قرار گذاشتيم. از خوابهايم برايش گفتم. حسابي شوكه شد. دعوت كردم روي عرشه كشتي برويم و همانجا از او خواستگاري كردم. جوابش منفي نبود اما يك هفته طول كشيد كه به من جواب مثبت بدهد. تا قبل از عيد غدير عقد موقت بوديم و غدير هم ازدواج كرديم.
واقعيتش اين است كه وقتي از ايران ميرفتم، خيال ميكردم ممكن است با يك كمونيست ازدواج كنم. تمام ملاكهاي ايراني و اسلامي خودم را كنار گذاشته بودم. بهخودم گفته بودم ممكن است طرفم سابقه ارتباط با جنس مخالف و هر مدل زندگي را داشته باشد، اصلا مسلمان يا حتي مسيحي هم نباشد، حتي اگر لازم باشد شايد آشنايي قبل از ازدواج داشته باشيم. تمام اينها را با خودم حل كرده بودم تا به هدفم برسم اما وقتي اين گزينه پيش آمد، ديدم خدا هيچوقت بدهكار كسي نميماند. وقتي تصميم ميگيريد انفاق كنيد، خدا چيزي بهتر و بيشتر از تصورتان به شما ميدهد؛ همانطور كه به من يك خانم مسلمان شيعه كه مسلط به فارسي و آگاه به مسائل اسلام بود، داد. يك چيز هم بگويم. پسرهاي روس اخلاق خشكي دارند و دخترهاي روس پسرهاي ايراني را بهعنوان آدمهاي خانوادهدوستي كه به خانواده احترام ميگذارند و به اصول پايبندند، ميشناسند.
- خانوادهتان چطور راضي شدند؟
من قبل از رفتن به روسيه، 10سال جدا از خانواده در تهران درس ميخواندم براي همين رفتن من را راحت قبول كردند اما پذيرفتن عروس خارجي برايشان سخت بود. مادرم ميگفت يعني پدربزرگ و مادربزرگ نوه من مسلمان نباشند؟ ضمن اينكه آنها فكر ميكردند من ميروم و چند سال بعد برميگردم چون موقعيتهاي كاري خوبي در ايران داشتم. سال 88 با تدريس در دانشگاه و فعاليتهاي جانبي حدود يك ميليون و 200هزار تومان درآمد داشتم. خانواده فكر ميكردند وقتي يك جوان كمسن و سال اينها را ول ميكند و ميرود، حتما دنبال چيزهاي بزرگتري است. هنوز هم خيلي از آشناها فكر ميكنند من در مسكو موقعيت شغلي خيلي خوبي دارم و رايزن فرهنگي يا كارمند سفارت هستم.
- ماه عسل كجا رفتيد؟
جاي خاصي نرفتيم. بعد از 9ماه به ايران آمديم تا خانوادهام عروسشان را ببينند. بهدنبال ازدواج ما، اتفاقات خوبي در خانوادهام افتاد. بيشتر ازدواجهاي پُرهزينه با مهريههاي بالا وَرافتادند. مهريه خانم من 500هزار تومان است. بعدها بيشتر ازدواجهايي كه در روسيه و در مركزي كه داريم ثبت كرديم حداكثر 14سكه مهريه داشت. اين باعث شد بعد از ما خيلي از دخترهاي فاميل مهريه كمتري طلب كنند. در ايران يك مراسم ساده شام گرفتيم و فاميل را دعوت كرديم.
- از برخوردهاي خانواده با عروس خارجي و تفاوتهاي فرهنگي بگوييد.
چون همسرم فارسي بلد است، مشكل خاصي نداشتيم. ما در مسكو يك خانه خوب 55 متري داشتيم. 90درصد مسكوييها خانههاي نقلي دارند، براي همين نخستين چيزي كه براي خانم من جالب بود، خانه خواهر و مادر من بود كه هر كدام در آپارتماني 200 متري زندگي ميكردند و تازه از كوچكي خانه هم گلهمند بودند. ما در ايران امكانات زيادي داريم ولي هيچوقت راضي نيستيم؛ درست برعكس روسيه. دختر و پسرهاي روس هر دو كار ميكنند و بيشتر حقوقشان را براي اجاره يك خانه يكخوابه ميدهند و خيلي هم از زندگي راضياند.
- با خانواده همسرتان كه مسلمان نيستند، مشكلي نداريد؟
چون همسرم قبل از ازدواج مسلمان شده بود، بحث اسلامش تقريبا پذيرفته شده بود. بعد از ازدواج هم بيشتر با او همراهي كردند تا جايي كه ما الان با پدر و مادر خانمام زندگي ميكنيم. اوايل هم كه جدا بوديم، هميشه براي پذيرايي از ما اقلام حلال ميخريدند ولي خانوادههاي روس زيادي همچنان مخالف اسلام آوردن فرزندانشان هستند، بهخاطر همين ما كتاب «دختران راهي ديگر» را به روسي ترجمه كرديم. نويسنده اين كتاب يك خانم آمريكايي است كه دخترش مسلمان شده و با يك ايراني ازدواج كرده. او در كتابش درباره مشكلات اين ازدواج نوشته و راهحلهايي هم پيشنهاد كرده. وقتي اين كتاب را به چند دختر روس داديم، خيلي استقبال كردند. البته اين موضعگيريها براي دختراني است كه ميخواهند مسلمانانه زندگي كنند وگرنه بيشتر آنهايي كه فقط بهخاطر ازدواج مسلمان شدهاند، سبك زندگيشان چندان تغييري نكرده و مشكل زيادي ندارند.
- حالا چرا بين اين همه كشور، روسيه را براي تبليغ انتخاب كرديد؟
روسها نگاه خوبي به ايرانيها دارند ولي نگاه خوبي به مسلمانها ندارند. گفتم چه بهتر كه بيايم و اين نگاه را اصلاح كنم؛ يعني ايرانيهايي نشانشان بدهيم كه مسلمانهاي خوبي هم باشند تا وجهه خوبي بسازند. مسكو بعد از فروپاشي شوروي خلأ فرهنگي دارد. از طرفي مرز بين شرق و غرب هم هست و مسيحيتِ ارتودوكس هم به فضاهاي شرقي نزديكتر است تا غربي. در زمان شوروي، مردم تربيت دولتي داشتند كه آثارش هنوز هم ديده ميشود. همين الان كه سوار مترو ميشويد، يكدفعه بلندگوي قطار اعلام ميكند كه به هم احترام بگذاريد و به پيرها و بچهدارها جاي نشستن بدهيد. دولت براي اخلاقسازي تلاش ميكند. آدمها از لحاظ اخلاق اجتماعي خيلي مؤدبند. ما اينجا دنبال نسل سوختهاي هستيم كه دوره نوجواني و جوانيشان را در دوره فروپاشي گذراندهاند. اين نسل تحت هيچ تربيت خاصي نبودهاند؛ غير از موارد خاصي كه احساس نياز كردهاند و خودشان با مطالعه، به سمتي جذب شدهاند؛ حالا يكي بوديسم شده، يكي مسلمان و يكي يهودي. دولت دارد براي اينها هم برنامهريزي ميكند. مثلا خيلي از كابارهها و كازينوها تعطيل شده، فروش مشروب و سيگار به افراد زير 18سال ممنوع شده و از 10شب به بعد فروش مشروب كلا ممنوع است. اخيرا هم استعمال دخانيات در فضاهاي بسته و مشروبات الكلي در فضاهاي آموزشي منع شده.
- يك سؤال كليشهاي؛ فكر ميكنيد آخرش چه ميشود؟
قرار نيست الان به اهداف كوتاهمدت فكر كنيم. واقعيتش براي خودم و خيليهاي ديگر، اين مسئله هجرت وقتي خيلي جدي شد كه به واسطه حضور طلبههاي خارجي در حوزه و دانشگاهها با دنياي آنها و تشنگياي كه آن سوي مرزهاي اسلام براي مفاهيم آن وجود دارد آشنا شديم. از آنها جملههاي جالبي شنيدم. مثلا اينكه ايران و فرهنگ ايراني- اسلامي خيلي بهتر از آن چيزي بود كه فكر ميكرديم اما بعضي اوقات مردم به آن خوبي كه فكر ميكرديم نبودند!» بسط و گسترش دين بهمعناي عامش، هميشه با هجرت همراه بوده. بهطور مثال، مناطق مسيحينشين فعلي اولين جاهايي هستند كه حضرت عيسي در طول رسالت پيامبرياش به آنجاها سفر كرده يا زندگي كرده است. حتي وجود موحدين جزيرهالعرب قبل از اسلام، ناشي از هجرت حضرت اسماعيل به آنجا بود كه پيامبر اسلام هم از همين خاندان ظهور كرد. شكلگيري مراكز مهم شيعي را هم كه بررسي كنيم، ميبينيم بهواسطه حركت يك امام معصوم يا نوادگان آنها بوده كه البته مركزشان خراسان است. بعد از انبيا و امامان هم باز ميبينيم كه هر جا تحولي بهوجود آمده، به واسطه هجرت و تلاش يك عالم بوده كه حتي ممكن است در قالب يك تاجر سفركرده باشد.
در روسيه، سن و نوع ازدواجها چطور است؟
يكي از راههاي خوب و سالم ازدواج در كشورهاي اروپايي و بهخصوص مسكو از طريق شبكههاي اجتماعي است. استفاده درست از اين شبكهها يعني شروع يك آشنايي خوب براي يك ازدواج خوب. بيشتر رفقاي من كه ازدواج خوبي داشتهاند، با همسرشان در همين شبكههاي اجتماعي آشنا شدهاند؛ برعكس ايران كه همه، ازدواجهاي اينترنتي را خطرناك ميدانند كه البته ملاحظات خاص خودش را دارد. ما داريم در مورد 2 فرهنگ متفاوت حرف ميزنيم. در روسيه دختر و پسر از 17-16 سالگي شخصيت مستقلي دارند. عرف نيست كه براي ازدواج با يك دختر اول سراغ پدر و مادرش برويد. دختر و پسر از اين سن به فكر خانه گرفتن و زندگي مستقل ميافتند. اما چون نميتوانند به تنهايي خرج خانه را بدهند، دنبال شريك ميگردند؛ شريكي كه براي يك دختر هم ميتواند دختر باشد و هم پسر. ازدواج در همان مرحله اول اتفاق نميافتد. گاهي وقتي دختر باردار ميشود، تازه به فكر ثبت ازدواج ميافتند. بعضيها هم ارتباط قبل ازدواج ندارند، مثل همسر من كه عقيده داشت نخستين ارتباطش بايد با كسي باشد كه بخواهد با او ازدواج كند.
- تعهدات ازدواج در روسيه چيست؟
تقريبا هيچ تعهد خاصي ندارند. فقط يك قانون هست كه ميگويد زوجي كه قصد جدايي دارند يا حتي بدون جدايي و با درخواست زن، مرد بايد نصف دارايي بهدستآمده بعد از ازدواج را به همسرش بدهد. قانون ديگري هم هست كه اگر كسي بخواهد بيش از 3 روز در روسيه بماند، بايد آدرسي براي خودش اعلام كند و بعد از اعلام نشاني، يكي از مالكان آن خانه محسوب ميشود. از طرفي پسرهاي روس خيلي تنبلند و معمولا سراغ دخترهايي ميروند كه حقوق ثابت دارند. اين هم يكي از دلايلي است كه دخترهاي روس را به ازدواج با مردهاي غيرروس علاقهمند كرده. در شبكههاي اجتماعي، پسر همان اول از كار و حقوق دختر ميپرسد. كار كردنِ خانمها در روسيه خيلي مرسوم است؛ حتي بعضي از رانندههاي تراموا، اتوبوس و رفتگرها هم خانم هستند.
- دخترهاي روس بيشتر به چه چيزهايي اهميت ميدهند؟
دخترهاي جوان روس به لباس و تفريح زياد اهميت ميدهند. حاضرند يك هفته تمام كار كنند تا آخر هفته را در يك كلوپ بگذرانند. حاضرند 11ماه بيوقفه كار كنند تا بتوانند يكماه دور اروپا بگردند. حاضرند يكماه تمام غذاي ساده بخورند و در عوض يك چكمه گرانقيمت بپوشند. چون خانهها در مسكو كوچك است، بيشتر تفريحات روسها بيرون از خانه است، براي همين خيلي خرج لباس ميكنند و با يك سوم باقيمانده حقوق، بيشتر وقتشان را در كلوپهاي معروف ميگذارنند.
- پسرها چطور؟مهمترين مسئله آنها چيست؟
آنها هم كم و بيش مثل دخترها هستند ولي به جاي لباس بيشتر به اتومبيل تمايل دارند. البته چون ماشين گران است، نميتوانند به سادگي يك ماشين خوب بخرند. پولي كه پسانداز ميكنند به لباس و كافه ميرسد اما به خريد ماشين نميرسد.
- با وبلاگ و پستهاي خاطرهانگيز من آشنا شويد!
قبل از اينكه به مسكو بيايم، اسم «حاجي مسكو» را بعد از ديدن «حاجي واشنگتن» انتخاب كرده بودم. از دبيرستان هم دست به قلم بودم و براي روزنامه قدس و چندنشريه ديگر مينوشتم. پس همان روز اول كه به مسكو رسيدم، يعني 5سال پيش، وبلاگم را تأسيس كردم. اول دوست داشتم پستهايم را ادبي بنويسم اما بعد ديدم كه مردم از نوشتههاي خودماني بيشتر استقبال ميكنند. 2 تا از پستهاي اجتماعيام زياد سر و صدا كرد و چند جا لينك داده شد.
اولي پستي بود به اسم «شايستهسالاري». در نشريهاي روسي خوانده بودم كه دختر شايسته روسيه در سال 2006يك تازه ديپلم گرفته روستايي است كه زيبايي چنداني هم ندارد. همه از اين انتخاب متعجب بودند تا اينكه 2ماه بعد عكس و فيلمهاي ناجوري از اين دختر پخش شد. فهميدند كه مافياي روسيه اين دختر 17 ساله را از خانوادهاش خريده و با دستكاري نتايج، او را برنده اعلام كرده. فيلمها هم مال پيش از اعلام نتايج بود.
پست دوم هم به اسم «پرتقالفروش عزيز، كجايي؟» درباره مصرف الكل در روسيه بود. نوشته بودم سرانه مصرف الكل مردم روسيه در سال 2009 براي هر نفر 17ليتر الكل خالص است. البته چون الكليهاي روسيه طيف خاصي هستند، بهطور متوسط چيزي حدود 100ليتر در سال الكل مصرف ميكنند. اينها الكل مصرف ميكنند، سيگار ميكشند، كلوپ ميروند اما سرانه مطالعهشان يك ساعت و ربع در روز است. در ايران كه هيچكدام از اينها نيست، مردم 17دقيقه در روز مطالعه ميكنند؛ تازه آن هم با درنظر گرفتن قرائت قرآن و وبگردي و...؛ اين اختلاف سرانه براي چيست؟ در متروي مسكو از هر 10نفر، حداقل 4نفر كتاب يا ايبوك ميخوانند. بقيه هم بيكار نيستند. هَندزفري در گوش دارند كه با آن يا كتاب صوتي گوش ميدهند يا موسيقي اما ما در ايران توي كتابخانه هم براي همديگر جوك تعريف ميكنيم. احساس ميكنم چون فارسي زبان شيريني است، محاورهاش را بيشتر دوست داريم و كمتر سراغ مطالعه ميرويم. بيشتر اطلاعات ما شنيداري است. درست است كه روسها خيلي خوشگذران هستند ولي به وقت خوشگذراني هم بحثهايشان علمي و فرهنگي است. ما بيشتر جوك و غيبت داريم. روسها بهشدت منفعتطلب هستند اما در عين حال صادق و منطقياند. براي كسب منفعت دروغ نميگويند و به جاي اينكه با دوز و كلك و مخلصم و چاكرم زيرآب طرف را بزنند، رك و مستقيم حرفشان را ميزنند.
اين 5سال در مسكو چه كردم
بيشتر از 70دختر روس كه پسرهاي ايراني از آنها خواستگاري كردهاند، براي مسلمان شدن به من مراجعه كردهاند و عقدشان را هم خودم خواندهام. يكي از برنامههاي ما اطلاعرساني صحيح درباره اسلام است. هم خود ايرانيهاي مقيم روس اطلاعاتشان درباره اسلام كم است و هم روسها. بعضي خانمهايي كه فقط براي ازدواج با يك پسر مسلمان شهادتين ميگويند، صفركيلومتر نيستند و چيزهايي در اينترنت و كتابها خواندهاند ولي وقتي دقيق نگاه ميكنيد، نه خودشان و نه همسرانشان حجاب و حلال و حرام را درست رعايت نميكنند.
وقتي ديديم تازهمسلمانهاي روس زياد شدهاند، مركزي تأسيس كرديم به نام «مركز زنان و خانواده». در اين مركز بخشي داريم براي خانمهاي تازهمسلمان كه ميخواهند ازدواج كنند. يك بخش هم داريم براي همه تازهمسلمانهاي مجردي كه از خانواده جدا شدهاند. خانمي داشتيم كه تعريف ميكرد وقتي به خانواده ميگفت از غذايشان نميخورد، آنها هم ميگفتند ما هم از غذاي شما نميخوريم و مشكلاتي از اين دست. او هم مجبور ميشد شبها به خانه دوستان مسلمانش برود. پسري هم داشتيم كه پدرش از سرمايهگذاران بزرگ روسيه بود و از خانواده طرد شده بود. پسرها ميتوانند خودشان را جمعوجور كنند اما دخترها آسيبپذيرترند، براي همين اين مركز را راه انداختيم تا بيشتر از اين خانمها حمايت كنيم. بعضيهايشان پشتوانه مالي دارند ولي آگاهيهاي ديني ندارند. برنامه ما اين بود كه اول يك برنامه براي آشنايي با اسلام داشته باشيم و كمكم پيش برويم.
تاسوعا و عاشوراي امسال در مسجد ايرانيهاي مسكو بيشتر از 1500نفر به مراسم ما آمدند. گفتيم اگر كسي فارسي نداند، فضا برايش خيلي سنگين ميشود، پس تصميم گرفتيم طور ديگري عمل كنيم. مثل روز روشن بود كه براي تبليغ فرهنگ شيعه و اهلبيت(ع) بايد از امام حسين(ع) بگوييم. براي ناهار به يك رستوران حلال دعوتشان كرديم. محدوديت حجاب و چيزهاي ديگر هم نگذاشتيم. فقط جزوهاي به زبان روسي در مورد عاشورا و امامحسين(ع) آماده كرديم كه خانمام زحمت ترجمهاش را كشيد. جزوهها را داديم و گفتيم اين هم ناهار امام حسين(ع). بعد از اين برنامه، بعضيها مطالعات تكميلي كردند و عدهاي از خانمها هم براي يادگيري نماز پيش همسرم آمدند.