تاریخ انتشار: ۵ مرداد ۱۳۸۶ - ۱۱:۱۱

محمد رضا ارشاد: مبانی امام‌شناسی چیست؟

از میان بنیان‌های عرفانی، دینی و عقلی (فلسفی) کدامیک برای شناخت امام معتبرتر است؟ پیروی از امام چه نسبتی با عقل (فلسفی) دارد؟ مفهوم «ولایت»، چه جایگاهی در امام‌شناسی دارد؟ و پرسش‌های دیگری در این ارتباط که مناسب دیدیم با دکتر یحیی یثربی، استاد عرفان و فلسفه دانشگاه علامه طباطبایی مطرح کنیم. در آغاز این گفت‌وگو ‌ دکتر یثربی پس از ذکر این نکته که دوست ندارم‌ آنچه را که می‌گویم جنبه سیاسی پیدا کند، چرا که من علمی سخن می‌گویم و حرف این جناح یا آن جناح را نمی‌زنم، از سابقه تحصیلات حوزوی (درس خارج) خود و اینکه با وجود تدریس در دانشگاه هنوز، رابطه وثیقی با قم دارد، سخن گفت. او در این‌باره گفت: «من با اینکه فرد منتقدی هستم اما از نظر علمی رابطه جالب و رضایت‌بخش‌تری با قم دارم تا دانشگاه. از این جهت، قم تحملش نسبت به انتقادات من بیشتر است و با من بیشتر همراهی دارد.»

لازم به ذکر است که از دکتر یثربی کتاب‌های بی‌شماری در حوزه فلسفه، عرفان و مبانی دینی به چاپ رسیده است.برخی از این آثار عبارتند از: «فلسفه عرفان»، «فلسفه امامت»، «فلسفه مشاء»، «فلسفه اشراق»، «خودکامگی و فرهنگ» و «ماجرای غم‌انگیز روشنفکری در ایران».

  • با توجه به اینکه در باب ضرورت امام‌شناسی، مبانی دینی، عقلی(فلسفی) و عرفانی (تاویلی) و بعضاً ولایی مطرح است و هر کس می‌تواند با توجه به مبانی یاد شده به شناخت امام برسد، به نظر شما کدامیک از این مبانی در امام‌شناسی از اهمیت بیشتری برخوردار است و چرا؟

- نزدیک به پنجاه، شصت سال است که در جامعه ما راه جداگانه‌ای از عقل به نام راه دل مطرح شده است. من در مقاله‌ای که پیشتر در این باب نوشته‌ام، نشان داده‌ام که این یک دیدگاه وارداتی است. به نظرم برای شناخت دین به طور عام و برای امام‌شناسی به طور خاص، راهی جز عقل وجود ندارد. از این رو طرح مسائلی از این دست که شناخت دین باید از راه فطرت، تجربه و یا احساس دینی صورت بگیرد، دارای اشکال بوده و به نظرم
بر‌ساخته مسیحیت است. ‌

اگر روشنفکران غرب با این فرضیه‌ها به طور جدی برخورد کنند، هیچ کدام قابل دفاع نیستند. بنابراین، راه دین را باید از طریق عقل شناخت و عقل باید محک حق و باطل بودن آن قرار گیرد. وقتی که  باطل بودن دینی محرز شد، بی‌تردید در ردیف خرافه و افسانه قرار می‌گیرد و انسان را با آن کاری نیست؛ اما هنگامی که پی بردیم دینی حق است، بی‌شک آن را می‌پذیریم و راهنمای عمل‌مان قرار می‌دهیم. اگر دینی حق بود، بدان معناست که یک جریان متعالی خارج از ذهن انسان‌ها رخ داده و مبدأ جهان با انسان‌ها ارتباط برقرار کرده است.

در این وضعیت دین در ردیف واقعیت‌های عینی و خارجی قرار می‌گیرد. شناخت واقعیت‌های عینی و خارجی هم تنها از طریق عقل امکان‌پذیر است. حال اینکه عده‌ای در شناخت دین معتقد به شهود هستند، نمی‌توان آن را «تجربه همگانی» کرد، بلکه یک امر شخصی است. تنها آن چیزی که قابل همگانی شدن است، راه عقل است، مثل فیزیک، شیمی و... بنابراین واقعیتی به نام «وحی» را باید با عقل تشخیص داد. هنگامی که دین عقلانی شد و معیار شناخت و تشخیص ما عقل قرار گرفت، انسان اعتبار پیدا می‌کند. بدین معنا که چیزی از بیرون به انسان تحمیل نشده است. در واقع خود انسان آزادانه دین خودش را با عقل برگزیده است.

با این مقدمه به پاسخ پرسش شما می‌رسیم. بر این اساس معتقدم که امامت را باید عین نبوت و توحید با تکیه به عقل بفهمیم. امامت را در قالب نبوت و به عنوان متمم اجرایی و بقایی آن (نبوت) باید با عقل شناخت. البته همان‌گونه که در فهم جهان، انسان و همه مسائل زندگی، «وحی» ما را یاری می‌دهد اما خود را بر ما تحمیل نمی‌کند، در امامت هم روایات و نقلیات می‌توانند یاریگر ما باشند؛ اما در نهایت ما باید با عقلمان مسئله را فیصله بدهیم. من در بخشی از کتابی که درباره امامت نوشته‌ام، براساس تحلیلی عقلانی به ضرورت امامت رسیده‌ام.

در واقع براساس مبانی‌ای که ابن‌سینا با آن به بحث نبوت پرداخته، کوشیده‌ام تا بحث امامت را مطرح کنم. مسئله ابن‌سینا، خیلی حسی و ملموس است. به نظر ابن‌سینا زندگی اجتماعی بشر با قوانین خودساخته بشر به کمال نمی‌رسد، مگر آنکه آسمانی باشد و نظام عدالت اجتماعی از منبعی الهی تامین شود. بنابراین به نظرم، برای رسیدن به یک نظام اسلامی باید سال‌های سال نظریه‌پردازی کرد و از طریق آزمون و خطا پیش رفت. مثلاً یک نمونه آن در رفتار امام علی (ع) با مالک اشتر نمود دارد. امام علی (ع) به مالک اشتر می‌فرمایند که: با مردم به گونه‌ای رفتار کن که نسبت به تو چاپلوسی نکنند. با تو صریح باشند همان‌گونه که با پیامبر (ص) بودند.

خلاصه کنم، در مسئله امامت باید با عقل پیش رفت تا به آنچه که باید برسیم؛ اما معتقدم ما درست کار نمی‌کنیم و در عوض یک دسته کارها را مجاز دانسته‌ایم و اتفاقاً همان‌ها در جامعه رواج پیدا می‌کنند که به نظرم بیشتر احساسی هستند. مثلاً در همین سیزده رجب، آذین می‌بندیم و چراغانی می‌کنیم؛ اما کار اساسی‌ای در شناخت امام علی (ع) صورت نمی‌دهیم، اگر چه این کارها هم در نوع خود ارزشمند و با معناست.

  • خب! به نظر شما در این زمینه چه کار اساسی‌ای باید صورت داد؟

- بنیادی‌ترین کار این است که در سالگردهایی از این دست حرف‌های ‌جدیدی در اختیار مردم قرار بدهیم؛ اما برعکس، هر سال مدیحه‌سرایی‌ را تکرار می‌کنیم.

  • این مبنای عقلی‌ای که شما برای امام‌شناسی مطرح کردید و آن را شبیه مبانی علمی (فیزیک، شیمی و...) دانستید، چگونه با تبعیت کامل انسان در همه مسائل از امام همساز می‌شود. با این توضیح که عقل مذکور، در کنار شناخت قوانین طبیعت، در آنها دخل و تصرف هم می‌کند. در واقع همین عقل است که به خردابزاری بدل می‌شود. حال چگونه با این عقل می‌توان امام را شناخت؟


یکی از آفت‌های امروز ما این است که عقل را تحقیر می‌کنیم. این مسئله‌ای فراگیر در جامعه ماست. مرتباً می‌گوییم که عقل، خودمحور است. عقل باید هم‌ خودمحور باشد. عقلی که خودمحور نباشد، عقل نیست. مثلاً در فیزیک، قوانین فیزیک را می‌شناسیم و با آنها سوار هواپیما می‌شویم. در واقع ما با این کار (سوار هواپیما شدن) از قوانین طبیعت (فیزیک) تبعیت می‌کنیم، یعنی همان قوانینی که خود شناخته‌ایم. طبیعت که از ما تبعیت نمی‌کند. ما با شناخت قوانین طبیعت، از آن تبعیت می‌کنیم. طبیعت و حقیقت، هر دو خودمختارند و از ید تصرف ما به دور. دین هم اینگونه است. انسان با نگاه عقلی، تشخیص می‌دهد که دینی حق است یا باطل؟ وقتی انسان بر حقانیت دینی اذعان کرد، برای وی حکم قانون پیدا می‌کند و از آن تبعیت می‌کند و با آن زندگی‌اش را تنظیم می‌‌‌کند.

  • بنابراین، جنابعالی معتقدید که امامت حقیقتی در متن هستی است که باید از طریق عقل آن را شناخت؟

امامت امری در متن واقعیت است. واقعیتی است که عین جریان منظومه شمسی است. بنابراین باید این حقیقت را به درستی شناخت و از آن به خوبی بهره‌برداری کرد. تصرف در طبیعت هم به این معنا نیست که می‌توان قوانین آن را تغییر داد. تصرف در طبیعت؛ یعنی بهره‌برداری از قوانین آن. امامت هم در این معنا مطرح است. ما با شناخت امام می‌توانیم زندگی‌مان را در جهت صلاح تغییر دهیم. بنابراین نهج‌البلاغه علی(ع) این توانایی را دارد که زندگی همرا و فقط  با دروغ، فحشا و فساد ما انسان‌ها را تبدیل به یک زندگی نورانی بکند.
پس ما هیچ چاره‌ای جز استفاده از عقل در شناخت دین و امامت نداریم. خود من عرفان را قبول دارم و عمری را هم در آن سپری کرده‌ام؛ اما اگر در عرفان کسی به مقامی رسید، تنها همان فرد مطرح است. در جامعه کمتر کسی پیدا می‌شود که تن به سلوک عرفانی بدهد و آن را درست به پایان ببرد. حتی کسانی که مدعی کشف و شهودند، در تشخیص‌شان خطا وجود دارد.

  • پس از این‌که با عقل امام را شناختیم و به وجوب پیروی از وی پی بردیم، آیا رابطه ما با ‌امام‌ یک رابطه باطنی و قلبی نخواهد بود؟

ببینید، بی‌تردید با قوانین عقل امام را می‌شناسیم و از جریان امامت بهره‌برداری و تبعیت می‌کنیم. به بیان بهتر، وقتی امامت را شناختیم و به وجوب آن پی بردیم، جزء منابع ما به شمار خواهد آمد. از این پس سخن و رفتار امام برای ما سند می‌شود و از آن تبعیت می‌کنیم. من این را، تبعیت انتخابی و عقلانی می‌دانم نه آن تبعیت احساسی که هم‌اکنون دنیا از آن اشباع شده است.

این تبعیت، عامل فریب انسان است. امروزه اگر در عصر جهانی شدن معرفت، بخواهیم دین را جهانی کنیم و حقانیت آن را در سر جای  خودش قرار دهیم، چاره‌ای جز بازگشت به ملاک‌های عقل نیست. اصلا احساسات قابل سنجش نیستند که بیاییم برای آنها معیار درستی و نادرستی در نظر بگیریم. اگر هم سنجش در آن صورت گیرد، با معیار عقل است. در اسلام انسان یک موجود انتخابگر است. باید راه را به او نشان داد تا آن را پیدا کند. اساس دین اسلام هم بر هدایت است؛‌ نه اینکه فقط  به انسان راهی نشان  دهد  و احساسات دیگران را با تلقین، تبعیت آبا و اجداد و... تحریک‌کند . ما هم این کارها را می‌توانیم انجام دهیم؛ یعنی مثلا در عزاداری‌های‌مان احساسات را به اوج ببریم. اما این کارها نهایی نیست.

مثلا اگر بتوانیم در نیمه شعبان یک دریا اشک شوق از چشم‌های منتظران در بیاوریم؛ باید بدانیم که هیچ تعریف دقیقی از امام زمان(عج) در سطح جهانی ارائه نداده‌ایم.  اگر چه اشک وعاطفه بخشی از تعلق خاطر ما به دین را تشکیل می دهد‌.

  • یک نکته در ارتباط با آسیب‌شناسی در حوزه امام‌شناسی؛ با توجه به آن‌که صفت «جعفری» برای شیعه به کار می‌رود و  عنوان «شیعه جعفری» رواج بسزایی دارد؛ اما آگاهی‌های ما درباره زندگی امام جعفر صادق(ع)، امام کاظم(ع) و حتی امامانی ‌ چون امام جواد(ع) و امام حسن عسگری(ع)  به مراتب کمتر از مثلا امام علی(ع) یا امام  حسین (ع) است و حتی سیره‌نویسان عنایت کمتری به آنها داشته‌اند، چرا؟

آیا شما فکر می‌کنید که شناخت ما از امام علی(ع) زیاد است؟ این طور نیست. حتی از پیامبر(ص) هم شناخت کمی داریم. می‌توان گفت که تقریبا هیچ گامی در جهت شناخت درست این بزرگواران برنداشته‌ایم. در هر مناسبتی، برای هزارمین بار مسائل تکراری مطرح می‌شود. ما اگر مدیریت خوبی داشته باشیم، در حوزه نظریه‌پردازی هم به رشد و پیشرفت خواهیم رسید. متاسفانه این کارها در جامعه ما به هنجار تبدیل نشده است.

مثلا درباره ذهن بشر، همان حرف ارسطو را به طور ناقص تکرار می‌کنیم. هیچ‌گاه درصدد نقد مسائل برنمی‌آییم. هیچ‌گاه درصدد شناخت روند پیدایی معرفت نیستیم. ‌در حالی که امروزه دور، دور دانایی و جهانی شدن است. جهانی شدن یک روند اجتناب‌ناپذیر است. اکنون همه مسائل از قواعد جهانی پیروی می‌کنند. باید ببینیم که چرا دین جهانی نمی‌شود؟ اصلا اسلام برای جهانی شدن آمده است. دوباره تکرار می‌کنم، تکریم و بزرگداشت ائمه(ع) را بلدیم؛ اما آنها را درست نمی‌شناسیم. این فرهنگ‌ ‌آذین بستن و چراغانی کردن را خوب بلدیم؛ اما تدبیر ما به جایی نمی‌رسد. لذا باید تلاش‌مان را در جهت شناخت درست امامان به کار بندیم. پس باید در این زمینه سخن جدید آورد.

  • فکر می‌کنید که چگونه می‌توان نگرش تازه‌ای به امام‌شناسی داشت؟

باید به جای تجلیل، همت خود را وقف معرفت و شناخت کنیم؛ اما متاسفانه فرهنگ ما، فرهنگ تجلیل صرف است. مثلا  اگر به فلسفه قیام عاشورا نگاه کنیم، درمی‌یابیم که اصلا امام حسین(ع) برای از میان برداشتن  تبعیض‌ها و بی‌عدالتی‌ها پا به میدان گذاشت. بی‌تردید، دوری از بی‌عدالتی‌ها و تبعیض‌ها هنگامی اتفاق می‌افتاد که به سمت شناخت درست هدف‌ها، روش‌ها، محتواها و شخصیت امام برویم.

  • نکته دیگر در حوزه آسیب‌شناسی این حوزه (امام‌شناسی) کمبود منابع و اطلاعات ریز و ذکر جزئیات درباره شخصیت امامان(ع) است. به گونه‌ای که بسیاری از سیره‌نویسان، از روی یکدیگر استنساخ می‌کردند.

اتفاقا در این حوزه با منابع زیادی روبروییم. شما رفتار انسان را با طبیعت ببینید! امروزه  انسان از طبیعت در جهت رفاه بیشتر خودش بهره‌ برده است. خب! این وضعیت حاصل چه امری بوده است؟ شناخت طبیعت. اگر فرضا یک میلیون سال برای طبیعت و اجزای آن قصیده می‌سرودیم، می‌توانستیم از آن بهره درست ببریم؟ پس باید طبیعت را شناخت. امام را هم باید شناخت. اگر در جریان شناخت بیفتیم، دانایی تولید می‌شود. حال اگر در جریان شناخت قرار نگیریم و تنها به اجرای سنت بسنده کنیم، سنت و نهادها ما را به تقلید و تکرار امور صوری می‌اندازند. حال ممکن است، اجرای سنت‌ها در زمان‌های مختلف، تغییراتی داشته باشد؛ اما سرشت آنها یکی است. البته من مخالف با تجلیل بزرگداشت نیستم؛ اما اینها باید در حاشیه قرار بگیرند. خود من اصلا روضه‌خوان هستم و بدان افتخار هم می‌کنم؛ اما معتقدم که روضه باید حاشیه کار ما قرار گیرد. کار ما باید شناخت هدف‌های عاشورا و برنامه‌ریزی برای عمل عاشورایی در جامعه باشد.

  • یکی از مهم‌ترین مسائلی که در حوزه امام‌شناسی مطرح است، بحث «ولایت» است. به نظر شما، ولایت چه جایگاهی در امام‌شناسی دارد و چه نسبتی با عقل پیدا می‌کند؟

ولایت یک مفهوم عرفانی دارد که من آن را در بخش دوم کتاب «فلسفه امامت» آورده‌ام. به تعبیر عرفا، امام «قطب زمانه» است؛ اما به نظرم ولایت در اسلام، اعم از ولایت خداوند، ولایت پیامبر(ص) و ولایت علی(ع) معنای بسیار ظریفی دارد. باید آن را آموزش داد تا به عمق آن رسید.

ولایت خداوند بر ما به این معناست که خداوند ما را موجود آزادی آفریده است و ما در همه کارهایمان آزادیم. ولایت خداوند بر ما مثل نظارت پدر و مادر بر فرزند  است. اگر مجموعه آگاهان و پرهیزگاران جامعه دست به دست هم بدهند و انسان را در انتخاب زندگی درست و سالم و داشتن یک نظام عادلانه و حرکت درست به سوی حقیقت، حمایت کنند، این مفهوم ولایت است. درواقع ولایت جلوه‌ای از رحمت و مهربانی حضرت حق نسبت به بندگان است. از این رو، بعثت انبیا و وجود امام لطف است. لطف در کلام؛ یعنی کاری که ما را به هدف نزدیک می‌کند ولی مجبورمان نمی‌کند. بنابراین ولایت علی(ع) جزء همین الطاف الهی است. از این رو، حضور ولایت ما را به هدف نزدیک می‌سازد.

  • با توجه به مبانی عقلی‌ای  که برای امام‌شناسی قائل شدید، ضرورت شناخت امام علی(ع) در زمان حاضر چیست؟

بی‌تردید، ضرورت شناخت امام علی(ع) این است که برای ما در اجرای حدود الهی و در توجه به حلال و حرام الهی الگو باشد. هنگامی که پیامبر(ص) علی(ع) را به یمن مامور کردند، او (علی(ع)) اجازه نداد که حتی یک پشیز جابجا شود. برخی به پیامبر (ص) شکایت بردند که این فرد (علی(ع)) با ما کنار نمی‌آید.  حضرت در جواب فرمودند که من فکر نمی‌کنم که از جانب علی(ع) رفتار نادرستی نسبت به شما سرزده باشد. این خداترسی علی(ع) است که برای دیگران تنگنا ایجاد می‌کند. همان‌گونه که برای خودش هم ایجاد کرد. علی(ع) می‌توانست یک‌دهم معاویه خرج کند تا همه اطرافیان معاویه جانب وی را بگیرند؛ اما حاضر به این کار نشد. حتی حاضر نشد به برادرش عقیل هم چیزی از بیت‌المال بدهد. بنابراین، این ویژگی‌هاست که ما باید از علی(ع) بیاموزیم: خداترسی، رو به سوی خداوند آوردن و فرهنگ و ادب اسلامی.‌ باید برای شناخت علی(ع) تلاش بیشتری بکنیم.

  • اگر چه امام علی(ع) امام اول شیعیان است؛ اما در بسیاری از موارد در نهج‌البلاغه، مخاطبش انسان به معنای عام است و شاید به همین دلیل، برخی از غیر شیعیان اعم از اهل تسنن و ادیان دیگر، به زوایای شخصیتی وی علاقه‌مند شده‌اند. به نظر شما این امر ناشی از چیست؟

وقتی ما انسان‌ها بشنویم که فی‌المثل فردی در اروپا یا آمریکا، دارایی‌اش را جهت کمک به بیچارگان هزینه می‌کند، بی‌تردید لذت می‌بریم. زندگی علی(ع) سراسر فضیلت بود. فضیلت هم ربطی به شیعه یا سنی و یا مسلمان و غیرمسلمان بودن ندارد. فضیلت یک صفت والای انسانی است.  این‌که خطاب علی(ع) به همه انسان‌هاست، به این دلیل است که خود قرآن هم به همه انسان‌ها فارغ از جنسیت، نژاد و قبیله خطاب می‌کند.

قرآن برای نجات همه آمده است. علی(ع) هم درس‌آموخته قرآن است. حضرت علی(ع) در سراسر زندگیش ذره‌ای از عدالت و انصاف فروگذار نکرد، مثلا هنگامی که ابوسفیان برای بیعت به سوی علی(ع) دست دراز کرد و گفت امروز حق، حق توست، حضرت دست رد بر سینه او زد و گفت که تو هدفت این نیست  که حق را برپا داری. منی که زمانی با تو جنگیده‌ام، اکنون با تو همکاری نخواهم کرد. بنابراین، هدف حضرت علی(ع) اجرای دقیق اسلام بود. او مواظب بود تا قوانین اسلام پایمال هوی و هوس‌ها نشود و فقط عدالت برپا شود.

  • فکر می‌کنید که در زمان معاصر بر روی چه ویژگی‌هایی از شخصیت امام علی(ع) باید تاکید کرد و آنها را شناخت؟

امام علی(ع) در اینجا به تنهایی مطرح نیست. حضرت در چارچوب اسلام معنا پیدا می‌کند. درواقع علی(ع) حاشیه‌ای بر محمد(ص) است. اگر ما به اسلام بازگردیم، خود به خود امام علی(ع) در تمام شئون‌ سرمشق ما خواهد شد.

  • درباره امام علی(ع) جسته و گریخته کارهایی چه به عربی و چه به فارسی صورت گرفته است.  ارزیابی شما از این آثار چیست؟

کارهای زیادی به فارسی شده اما هیچ کدام برجستگی ندارد؛ اما برخی نویسندگان عرب در این حوزه کار کرده‌اند. مثلا نویسندگان مصری تحلیل‌های خوبی در این حوزه دارند. اگر ما به عقلانیت و تجزیه و تحلیل آن روی آوریم، مسلما کارهای خوبی صورت خواهیم داد.

  • در همین زمینه اگر بخواهیم کتابی درباره امام علی(ع) برای نسل امروز بنویسیم، به نظر شما باید واجد چه خصوصیاتی باشد و کدام جنبه از شخصیت امام را بیشتر بکاود؟

به نظرم علی(ع) را باید در چارچوب اسلام شناخت. ما باید از اهداف، مبانی و نگرش اسلام به انسان آگاهی داشته باشیم. اگر بتوانیم این مهم را انجام دهیم، خود به خود جایگاه  علی(ع) روشن خواهد شد. حال اگر این کار را نکنیم و به رفتارهای صوری‌ای که همواره انجام می‌دهیم، (اگرچه در جای خود اهمیت دارند) مشغول باشیم، منش و رفتار علی(ع) در ما تاثیری نخواهد داشت. اگر علی(ع) را از آن منظر بنگریم، عظمت وی آشکار خواهد شد. همچنان که رفتار و منش علی(ع) برپایه حساب و کتاب حق و عدالت بود، حساب و کتاب خود علی(ع) هم با اسلام مشخص می‌شود. بنابراین علی(ع) را باید در چارچوب اسلام شناخت.

منقبت‌نامه امام‌ علی(ع)

از جمله نمودهای ابراز شیدایی انسان بر آستان خجسته علوی، زیارت نامه‌هایی است که هریک در شأن یکی از خاندان پیامبر آمده است. متن ذیل ترجمه برخی فرازهای زیارات امام علی(ع) است که در ادعیه و زیارت مأثور از جمله کتاب شریف«مفاتیح الجنان» گردآورده عالم سخت کوش شیعی، مرحوم آیت‌الله شیخ عباس قمی، آمده است.

***
السلام علیک یا امین‌الله فی‌ارضه... سلام باد بر تو ای امانت دار سرزمین خداوند و حجت او بر مردمان. گواه آنم که برای خدا سزاوارانه کوشیدی، قرآن را پیش رو نهادی، از آیین پیامبر سر نپیچیدی تا آن گاه که خداوند تو را به همسایگی خود فراخواند و تو را از آن خود کرد و کین توزان تورا ‌ گواهان روشن سروری تو ‌ کرد... سلام بر تو ای خبر بس بزرگ، ای راستی پیشه صوابکار، ای بسیار نیک پاک پرورش، ای وصی رسول جهانیان، ای برترین برگزین خدا برای مردمان، شهادت می‌دهم از سر جان که تو حبیب و از ویژستگان خدایی.

السلام علیک یا ولی‌الله، ای رازگاه علم خدا و ای گنجینه‌دار وحی‌اش. پدرم و مادرم قربان تو ای بهانه زیبای آنان که بدخواهی تو کردند، ای نور خدا به تمامی... سلام بر ابو الائمه، و دوستدار صمیمی نبوت، نخبه ایمان، ترازوی اعمال، شمشیر آخته خداوند پرجلال و میراث بر دانش پیامبران.

سلام بر شجره تقوا، نعمت بیکران و نقمت فروکوبنده. سلام بر راه روشن پیدا و ستاره تابان. سلام بر علی، دارنده شمشیر دودم و مولای منقبت، مردمردان و به هلاک افکن گردن فرازان و ساقی اهل ایمان از جام کوثر. سلام بر صاحب خرد و فزونی‌های بی‌پایان. سلام بر شهسوار ایمان و شیر یکتاپرستان و کشنده ناخداپرستان.

السلام علیک یا امیرالمومنین... سلام بر تو ای پیشوای دین و پیشرو شرافتمندان روشن جبین و دروازه درآمدن به بارگاه خدا. سلام بر تو ای چشم نگرنده الهی و ای دست گشوده او و گوش حق نیوش او. سلام بر برادر رسول خدا و پسر عمش و همسر دخترش و آفریده شده از خمیره‌اش. سلام بر ریشه دیرسال و شاخساران شکوفا و میوه برآمده. سلام بر شجره طوبی و سدره منتهی. سلام بر آدم و نوح و ابراهیم و موسی و عیسی و محمد.
 السلام علی نورالانوار... سلام بر نور نوران و چکیده پاکان و خمیره خوبان. سلام بر رشته تافته خدا. سلام بر صاحب دلالت و آیت. سلام بر رهایی بخش از هلاکت. گواهی می کنم که تویی سرمشق شایستگان و پیشوای بی آلایشان، پیراسته از لغزش، پاکیزه از عیب و منزه از بدگمانی‌ . ای امانت‌دار سرزمین خداوند و حجت او بر مردمان.

سید علی‌هاشمی