پيمان رضايي حالا در 33سالگي، وقتي به پشت سرش نگاه مياندازد، به اندازه همه آن سختيهاي روزهاي نوجواني و جواني لبخند پررنگي روي لب دارد؛چرا كه او حالا مديرعامل يكي از بزرگترين مجتمعهاي تبليغاتي شمالغرب كشور، دبير كميسيون فني چاپ استان آذربايجان غربي و مديرعامل مؤسسه خيريه حمايت از بيماران صرع و ناتوانيهاي ذهني و حركتي شهرستان اروميه است و در عين حال در فعاليتها و جريانهاي فرهنگي و اجتماعي حضور و تأثيري فعال دارد.
حقوق: ماهي 20 هزار تومان
داستان از 17سال پيش شروع ميشود. از سال 76 كه ديپلم ادبيات و علومانساني را ميگيرد و قيد ادامه تحصيل را ميزند؛ قيد ادامه درس و مشق بين بچههايي كه مثل او فكر نميكنند. زندگياش از همان روزها به 2قسمت تقسيم ميشود؛ به قبل و بعد از 18سالگي. پيمان عاشق نوشتن و فلسفه و انشا بوده. سال آخر دبيرستان، دبير تاريخ مدرسه او پي ميبرد اين پسر عشق نوشتن دارد و به او يك پيشنهاد بزرگ ميدهد؛ «آقاي شمس مجوز يك هفتهنامه محلي را داشت. ايشان نسلاندرنسل چاپخانهدار هستند. او ميدانست كه من به نوشتن علاقه دارم.
سر آخرين امتحان نهايي به من گفت اگر علاقه داري ميخواهم اين هفتهنامه را منتشر كنم؛ هفتهنامهاي كه تا آن روز منتشر نشده بود. به من گفتند بيا همكاري كنيم. من هم صبح كه امتحان دادم، بعدازظهر رفتم پيش ايشان. كار را شروع كرديم. از همان روز بود كه وارد حوزه كاري نشريه شدم. » بدون هيچ سابقه و تجربه قبلي و خانوادگي شروع ميكند بهكار مطبوعاتي كردن. خانوادهاش اما هيچ موافق نبودند؛ «پدر من يك نظامي است. اوضاع مالياش هم از نظر املاك خوب بود اما براي من زور داشت كه از پدرم پول هفتگي مدرسه را بگيرم. هميشه در فشار بودم. بهخاطر همين نميخواستم بعد از ديپلم ادامه تحصيل بدهم. آن هم در خانوادهاي كه همه تحصيلكرده هستند؛ همه يا ليسانس گرفتهاند يا فوق. ولي من بعد از ديپلم درس را ول كردم. همه متعجب بودند كه چرا من ادامه تحصيل نميدهم. من ميخواستم وارد بازار شوم.»
پيمان اما كوتاه نيامد؛ «ميگفتم علاقه دارم بهكار كردن. فعلا دوست ندارم تحصيل كنم. از بين 2تا برادر و يك خواهرم، يك برادرم در تهران جذب وزارت راه شده بود و مدير پروژه بود. بقيه هيچ كدام در رابطه با تحصيلاتشان ادامه كار نميدادند. برادر بزرگم تاجر بود و خواهرم هم ليسانس پرستاري داشت. اما من ميگفتم ميخواهم خودم را در بازار نشان بدهم و در اجتماع فضايي را براي خودم بهوجود بياورم. امكانات شهرستانيها محدود است. 18ماه بهعنوان خبرنگار و دبيرسرويس اجتماعي كار ميكردم اما بهخاطر همين وضعيت مالي و امكانات خبرنگار سياسي هم بودم. درآمد نشريات هم در اروميه محدود بود و به يك خبرنگار پول زيادي نميدادند. بعد از 7ماه كه مجاني كار ميكردم، 20هزار تومان به من حقوق دادند. من در طول اين 7ماه كار توزيع نشريه را هم انجام ميدادم، يعني خودم براي كيوسكهاي مطبوعاتي نشريه توزيع ميكردم كه از فروش آنها درآمد داشته باشم. براي آگهيها هم بازاريابي ميكردم.»
او سخت كار ميكرد اما خوشحال بود. پدرش ولي هنوز راضي نبود؛ «بعد از چندماه كه پدرم تازه فهميده بود من نشريه توزيع ميكنم، بسيار ناراحت و عصباني شده بود. نه بهخاطر درآمدش؛ چون خانواده ما تقريبا مرفه هستند. در حالي كه من ميخواستم روي پاي خودم بايستم. بعد از 7ماه كار كردن كه گفتند پيمان خوب كار ميكند و 20هزار تومان به من ميدادند، كيف ميكردم. براي من مثل 2ميليون تومان بود. حقوقم تا آخر 18ماه كارم، همان 20تومان بود اما در آگهي گرفتن درآمد خوبي داشتم.»
از ورشكستگي تا مديرعاملي
دلش ميخواست كاري بزرگ كند. همين كار را هم كرد. بازار تبليغاتي مطبوعات اروميه را تكان داد؛ «هزينه نشريه از همان آگهيهايي كه ميگرفتند درميآمد. آن موقع براي يك آگهي نيم صفحهاي يك نشريه 1000نسخهاي 500هزار تومان قيمت ميگذاشتم. اين عدد در اروميه براي خودش رقمي بود. بعد از 18ماه به اين فكر افتادم كه مستقل شوم. در اين 18ماه پيشنهادهاي زيادي از نشريات ديگر به من شده بود. چون ميدانستند كه من خيلي خوب آنجا كار ميكنم. بهخاطر همين حتي حقوق 6-5برابر و درصدهاي آنچناني هم پيشنهاد ميدادند. من هم گفتم اگر جايي كار ميكنم متعلق به همانجا هستم. لطفي ندارد كه من امروز بهخاطر فلان تومان از يك روزنامه دربيايم و بروم يك نشريه ديگر.»
سال 80 اما قيد مطبوعات را هم ميزند. تصميم ميگيرد با سرمايههاي شخصياش يك شركت چاپ و تبليغاتي راه بيندازد؛ «سرمايه اوليهام از درصد گرفتن در توزيع و آگهي بود. حقوقهاي كارمنديام را ذره ذره جمع كرده بودم. هر كدام از ما برادرها و خواهرها هم كه ازدواج ميكرديم، پدرم يك خودرو به ما كادو ميداد. به داداش بزرگترم رنو داد. به آن يكي برادرم پيكان. به من كه رسيد پرايد صفر داد. آن سال پرايد براي خودش ماشيني بود! چند وقتي ازش استفاده كردم اما بعدش فروختم كه سرمايه كارم باشد.» سال بعد مجموعه تبليغاتياش را راه مياندازد. يك مجتمع تبليغاتي با 10نفر پرسنل متخصص طراحي و چاپ كه به قول پيمان توي اروميه براي خودشان حرفي داشتند. اما همهچيز به همين خوبي پيش نميرود؛ «يكي از كارخانههاي بناب كه ما برايش كار انجام داده بوديم ورشكست شد و بيشتر از 45ميليون تومان از چكهاي ما برگشت خورد. ما هم به بازار تعهد داشتيم و همين مسئله مالي شيرازه كار ما را بههم زد. آن وقتها 45ميليون خيلي بود. خلاصه تصميم گرفتيم با مصيبت آن ضرر را جبران كنيم. جبران كرديم ولي به بهاي جدا شدن چند تا از بچههاي اصلي كار. اما من اين كار را ادامه دادم. چون علاقه خاصي به اين كار داشتم و شب و روزم شده بود اين كار.» يك سال و نيم ميگذرد تا بتواند ورشكستگي را جبران كند. كارش را گسترش ميدهد. يك چاپخانه تاسيس ميكند و خودش هم ميشود مدير چاپخانه يك نهاد دولتي. 16سال از آن تصميم بزرگ پيمان گذشته و حالا خودش، سرمايهاش و كارش بزرگ و بزرگتر از قبل شدهاند. سرمايه يك ميليون توماني روز اول او به 2ميليارد تومان رسيده و يك نفر پرسنل روز اول كاري و دفتر كوچك او به 14نفر كارمند رسيده، بدون اينكه ريالي تسهيلات بانكي گرفته باشد. او از سال پيش با حكم شهردار اروميه، مدير باشگاه واليبال شهرداري اين شهر هم شد؛ باشگاهي بزرگ در پايتخت واليبال ايران و مهد واليبال آسيا.
انتشار كتابهاي سبك زندگي
يكي از دغدغههاي پيمان رضايي سبك زندگي ايراني- اسلامي است. به همين دليل او بخشي از فعاليتهاي اصلياش را در اروميه بر همين اساس برنامهريزي كرده است. او در اين رابطه كتاب حديث آفتاب، گزيده بيانات رهبر معظم انقلاب در موضوعات مختلف شامل سبك زندگي ايراني- اسلامي، جوانان، زنان و... را گردآوري، دستهبندي و منتشر كرده است. همچنين رضايي 8عنوان كتاب با عنوان «شهروند نمونه» در حوزه آداب و اخلاق شهروند ايراني- اسلامي را به چاپ رسانده است. كتابهايي با عنوان «دجال واره»، «لانه عنكبوت» و... هم در رابطه با آشنايي بيشتر مردم با اهداف شبكههاي ماهوارهاي توسط اين جوان كارآفرين منتشر شده است. رضايي درباره دلايل فعاليتهايش در اين حوزه ميگويد: «تلاشهاي من در رابطه با تاليف و گردآوري كتابهاي سبك زندگي بعد از ديدار جوانان خراسان شمالي با رهبرمعظم انقلاب در سال 91و تأكيد مقام معظم رهبري بر حوزه سبك زندگي آغاز شد و خوشبختانه توانستم بيش از 15عنوان كتاب را با هزينه شخصي و بدون وابستگي به هيچ نهاد و ارگان دولتي منتشر كنم.» رضايي توضيح ميدهد:«جوانان استان آذربايجانغربي در سالهاي اخير شايد بيشتر از هر جوان ديگري در كشور مورد تهديد فكري و ذهني قرار گرفتهاند؛ جواناني كه گاهي تحتتأثير فعاليتهاي افراد خاص و بهخصوص شبكههاي ماهوارهاي قرار دارند و همين موضوع سبك زندگي برخي از اين جوانان را تحتتأثير قرار داده است كه اگر تلاشهاي خودجوش مردمي نباشد شايد براي شناساندن سبك زندگي اصيل ايراني- اسلامي به اين جوان خيلي دير شود.»
ادامه تحصيل
با راهاندازي و رونق دادن به مجتمع تبليغاتي، فرصت را مغتنم شمرد و كمر همت به تحصيل علم بست. ميگويد از وقتي متوجه تأكيد مقام معظم رهبري براي رشد تحصيلي جوانان شد تصميم گرفت با همه مشكلات كارياي كه داشته و در كنار فراهم كردن شرايط زندگي مناسب براي زن و دختر كوچكش به تحصيل هم بپردازد و بالاخره توانست مقطع كارشناسي را در رشته عمران دانشگاه آزاد حكيمفردوسي در سال 1391به پايان برساند. در حال حاضر هم دانشجوي رشته مديريت استراتژيك دانشگاه صنعتي اصفهان در مقطع كارشناسي ارشد است. ميگويد ميخواهد تحصيلاتش را تا مقطع دكتري ادامه دهد تا با استفاده از دانشاش بتواند تأثيرگذاري بيشتري در مسائل فرهنگي و اجتماعي پيرامونش داشته باشد.