به اين ترتيب شهري كه زماني شرق به غرب آن پر از خاطره بود امروز مشتي سيمان و آجر و سنگ شده است. انگار هر روز با شهرمان غريبهتر ميشويم! نماهاي ساختمانهاي امروزي اغلب يا آنقدر با كجسليقگي، شبيه يكديگر و زمخت هستند يا آنچنان با طرحهاي عجيب ساخته شدهاند كه گويي هيچ ربطي به روحيه و باور و فرهنگ ما ندارند. اما در اين ميان هستند معماراني كه همواره با وجود هجمه بيوقفه معماري بيهويت امروزي، همچنان دل در گرو سبك زندگي و معماري ايراني- اسلامي داشته و سعي در احياي اين هنر ملي دارند. بابك زيرك يكي ازمعمارهايي است كه ميكوشد معماري اصيل ايراني و اسلامي را احيا كند. فوقليسانس معماري از دانشگاه شهيد بهشتي در سال ۱۳۵۸ است و در تمام اين سالها بهعنوان مدير شركت مهندسين مشاور كارهاي تحقيقاتي مختلفي در زمينه شناخت معماري ايران انجام داده است كه از آن جمله ميتوان به تدوين و نگارش كتابهاي گونهشناسي مسكن روستايي در ۱۴ جلد و تهيه سيدي شكوه ايرانزمين در مورد ۱۰۰ اثر ماندگار تمدن بشري در ايران اشاره كرد كه با كمك سازمان ميراث فرهنگي به انجام رسيده است.
معماريهاي بيريشه چنگ در روح آدمي مياندازند
براي من بهعنوان يك معمار هيچچيز خوشايندتر از آن نيست كه يك اثر معماري شايسته و بنايي در شأن و سابقه تمدن ايراني را نظاره كنم و قطعا در مقابل آن توقف كرده و با لذت تمام اين بناي زيبا را تماشا ميكنم و اگر بضاعت و اطلاعات لازم را داشته باشم خصوصيات آن را براي همراهانم تشريح خواهم كرد. اما متأسفانه در غالب مواقع، معماريهاي آزاردهنده و نماهاي كراهتبار رومي و يوناني (كه بايد از آنها بهعنوان نمونههاي ابداعات تأسفبار برخي معماران معروفشده به لحاظ ابداع اين سبك ياد كرد) در برابرم ظاهر ميشوند كه چنگ بر روح و ذهن آدمي مياندازد و متأسفانه قارچگونه در حال تكثير هستند.
معماران اصيل و گمنام؛ سرآمد هنر ملي
خانههاي منحصربهفرد در ايران پهناور فراوانند. كافي است در پهنه دستنخورده بافتهاي قديمي شهرهاي باسابقه كنكاشي كنيد قطعا در مقابل خلاقيتها، ابداعات انديشمندانه و عظمت كار معماران اصيل و گمنام ايراني سر تعظيم فرو خواهيد آورد و به دانايي بيانتهاي آنها در استفاده صحيح، منطقي و كمهزينه از عناصر، مواد و توانايي محيطي كه بسيار ارزشمندتر از دانش امروزين معماري است، پي خواهيد برد. شايد يكي از عجيبترين نمونههايي كه مردم ما ميتوانند بهراحتي به تماشاي آن بپردازند، خانه عامريها در كاشان است كه به همت والاي مردان و زنان كارآمد در عرصه ميراث فرهنگي از 2 دهه قبل در دست مرمت و احيا بوده و هم اينك ساخته و پرداخته شده است.
متاسفانه در حال حاضر نميتوان بافت چندان همگن و دست نخوردهاي را نام برد اما بههمين اشاره بسنده ميكنم كه در شهرهاي قديمي كوچك كه كمتر عرصه تاختوتاز و تاراج طرحهاي توسعه بدون مطالعه و بهدور از دستاندازي بسازوبفروشهاي حريص بودهاند، آسيب كمتري ديده و بافت منسجمتري دارند. بهعنوان نمونه شايد بتوان به نائين، اردكان و آران در پهنه مركزي ايران اشاره كرد.
ساماندهي و طراحي نماهاي شهري در تهران
در اسفندماه سال ۱۳۹۰ بود كه بعد از چندين سال كار مداوم كه بهصورت بررسيهاي مطالعاتي و ميداني در مورد بهينهسازي نماهاي ساختماني و طراحي معيارهايي براي نماهاي بناهاي شهري تهران انجام داده بوديم، از جانب اداره كل معماري و ساختمان در معاونت معماري و شهرسازي شهرداري تهران از ما خواسته شد تا خيابان دماوند را بهعنوان يك پروژه ساماندهي جداره شهري بهصورت مشخص مدنظر قرار دهيم. اين خيابان بهعنوان بخش بزرگي از مهمترين محور شرقي- غربي تهران تعريض شده و به يك محور ۴۵متري تبديل شده بود. در چنين شرايطي تمامي واحدهاي ساختماني موظف بودند تا با رعايت ضوابط طرح تفصيلي در بدنههاي مجاور به محور، عقبنشيني لازم را اعمال كنند. از آنجا كه اين اتفاق معمولا با سرعت زياد همراه بوده و با معيارهاي شايسته معماري و اصول زيباسازي شهر شكل نميگيرد، تعريض در اين خيابان نيز بهصورت بسيار ناهمگون شكل گرفته بود.
در عمل، محور حياتي دماوند تعريض شده بود اما هيچ كار مناسبي در جهت زيباسازي نماها انجام نشده بود. به همين جهت مديريت شهري تهران از اداره كل معماري و ساختمان خواسته بود كه اين پروژه را بهصورت جدي در دستور كار خود قرار داده و سريعا ساماندهي جداره شهري در خيابان دماوند تهران را آغاز كنند. پايان اسفندماه ۱۳۹۱ كار در مقياس بسيارجديتري شروع شد.
توضيح اين مطلب تاريخي خالي از لطف نيست كه تهران در دوره ناصرالدين شاه قاجار داراي قلعهاي پيرامون خود بوده است كه در جهات مختلف داراي دروازههايي بوده و منجمله در شمال شرق آن دروازهاي بهنام پلچوبي قرار داشت. منطق وجودي اين دروازه باز شدن به سمت راهي بوده كه راه كالسكهرو پادشاهان قاجار به سمت شمال كشور محسوب ميشد. از طرف ديگر چوب، زغال و هيزم مورد نياز ساكنين پايتخت از جنگلهاي شمال توسط كاروانهاي بزرگ از اين جاده به تهران آورده ميشد، بههمين جهت اين دروازه به پل چوبي موسوم شد و در بياني دقيقتر اين مسير، جاده انرژي تهران بهحساب ميآمد. بعدها با مرسوم شدن استفاده از نفت و بنزين اين مواد از روسيه و از همين مسير به پايتخت حمل ميشد.
با چنين عملكردي عملا در اطراف اين جاده در ابتدا كاروانسراهايي شكل گرفتند و بعدها نيز اين كاروانسراها به تعميرگاههاي بزرگي تبديل شدند. ارامنه هم كه از ديرباز بهترين مكانيكهاي اتومبيل در ايران بودند در كنار اين جاده به احداث تعميرگاهها ميپردازند و به مرور خانوادههاي آنها نيز در لايهبعدي اين تعميرگاهها در دوسوي محور دماوند ساكن ميشوند كه سبب شكلگيري 2 محله مجيديه و وحيديه ميشود.
زيبايي معماري اصيل در بافتهاي قديمي تهران
برخلاف محدوده تهران تاريخي در منطقه بازار و محدوده خيابانهاي ناصرخسرو، جمهوري، ۱۵ خرداد، سيمتري و... كه از انسجام كالبدي و شاخصه ارزشمند و يك معماري زيبايي برخوردارند، متأسفانه خيابان دماوند بهدليل ماهيت عملكردي گذشته و عدمقرارگيري در محدوده تهران تاريخي فاقد ويژگيهاي فوقالاشاره و محروم از دستخط زيباي معماري اصيل و با هويت تهران است. تا زمان اجراي پروژه ساماندهي كنوني توسط شهرداري تهران، هيچگاه ارادهاي حكومتي براي ايجاد يك معماري جا افتاده و منطبق با معيارهاي اصولي معماري اصيل ايراني در اين محور بزرگ شهري شكل نگرفته بود.
همكاري شهرداري در اجراي پروژه
محور دماوند در مرز حد فاصل منطقه ۱۳ در جنوب و منطقه ۷ در شمال قرار دارد، از همين رو پس از تصويب ضوابط توسط اداره كل معماري و ساختمان، شهرداري هر دو منطقه مشتاق بودند كه هر چه سريعتر و قبل از اينكه ساخت و سازهاي مربوط به عقبنشيني انجام شود و ساماندهي بعدي با مشكلات بيشتري همراه شود، كار هدايت متقاضيان آغاز شود. شايد بتوان گفت كه اين دو منطقه، نخستين مناطقي در تهران هستند كه براساس ضوابط دقيق ساماندهي نما، در حال فعاليت هستند.اين امر نيازمند اين بود كه هم بافت تاريخي، مورد مطالعه قرار گيرد و هم بافت تاريخي و اقتصادي گذشته و هم اقتضائاتي كه اين خيابان دارد .بايد كاري ميكرديم كه هم نشانههاي شهري در آن باشد مانند نمادي چون برج ميلاد و يا... و هم اينكه قطعات زمين ريزدانه بتوانند با هم تجميع شوند و از لحاظ كاربري، شرايط بهتري داشته باشند؛ مثلا از لحاظ ورودي و طبقات و پاركينگ و... اصولا شهرداري هم كمك ميكند تا اين نقاط فرسوده به شكل صحيحي ساماندهي شوند. يك معضل بزرگي كه ما در اين پروژه با آن روبهرو هستيم، اين است كه ابتدا بايد متقاضيان را راهنمايي و روشن كنيم كه اين پروژه با چه هدفي آغاز شده است و بگوييم كه ما به قصد آزار و تحميل عقيده و سليقه نيامدهايم. بايد بگوييم اين نما بايد هم از لحاظ شكل و زيباييهاي بصري و هم مقاومت در برابر خصوصيات محيطي و شرايط اقليمي و جغرافيايي و ماندگاري در دراز مدت، نماي شايستهتري باشد. در حقيقت ميخواهيم يك بازي برد- برد را آغاز كنيم، به همين جهت پيشنهاد شد كه اتاق فكري به كمك معاونت معماري و شهرسازي هر دو منطقه تشكيل شود تا به مدد آن مسئولين و كارشناسان را با اهداف طرح و نوع برخورد با مردم توجيه كنيم . پس از آن نيز از كساني كه در حال ساختوساز و اخذ پروانه بودند دعوت كرديم تا در اين جلسات شركت كنند و مسائل را به روشني برايشان تشريح كرديم. خيلي از اين افراد در بادي امر نسبت به اين مسئله گارد داشتند و نگران بودند كه برايشان گرفتاري خاصي رخ دهد اما بعد از انعقاد اين جلسات تعاملي، متوجه شدند كه تنها قصد كمك به آنها را داريم. در نهايت اخمهاي گره كرده، باز و اطلاعات خوبي بين دوطرف رد و بدل شد و كمك كرديم تا ايرادات بهصورتي منطقي رفع شود.
بهرهگيري از مصالح مناسب، لزوم شهرسازي امروزي است
موضوعات مطرح شده در جلسات با سازندگان درخصوص نماي استفاده شده انجام شد. بهطور مثال گفتيم كه نماي زيبا ومناسب به هيچ وجه نماي تمام شيشهاي نيست. اصولا شيشه بهصورت يكپارچه مناسب اين مناطق نبوده و تنها يك بناي بسيار داغ در تابستان و بسيار سرد در زمستان ايجاد خواهد كرد. در واقع با اين نما، دستگاههاي حرارتي و برودتي بايد همواره با حداكثر توان خود كار كنند بلكه بتوانند شرايط نسبتا متعادلي را براي اينگونه بناها ايجاد كنند. در اين ارتباط كار به جايي رسيده كه از ساختمانهايي با نماي تمام شيشهاي در كشوري مانند چين بهعنوان نماهاي ضدمحيط زيستي نام ميبرند و براي آنها به دليل مصرف بالاي سوخت فسيلي عوارض بسيار بالايي را تعيين كردهاند.
در برخي موارد هم مواد و مصالح طرح شده براي اين نماها، متعلق به نماي واحد شهري نيست مانند استفادهاي كه به غلط از قطعات كامپوزيت آلومينيومي ميشود. به همين دليل با متقاضيان كاربست اين مصالح گفتوگو انجام داديم و سعي كرديم آنها را قانع كنيم كه بهرهبرداري از اين نوع مصالح ربطي به شرايط محيطي تهران ندارد. البته در پارهاي از موارد مقاومتها و مخالفتهايي نيز مطرح بود كه با گفتوگو حل شد.
نماهاي رومي؛ معضل اصلي معماري ملي
مهمترين چالش و گرفتاري ما معطوف به پديدهاي است كه بهصورت قارچگونه در بين سازندگان رشد كرده و آن همان بهرهگيري از نماهاي رومي و نئوكلاسيك است. اين نوع معماري پيشينه و گذشتهاي عبرتآموز در دنياي معاصر دارد كه اگر چه توجيه آن براي معماران جوان كار سادهاي نبود اما به هر حال اين كار را به انجام رسانديم و تشريح كرديم كه اين نوع نما نهتنها در شأن تاريخ، فرهنگ و تمدن اين سرزمين نيست بلكه توهيني بزرگ به سابقه معماري و هويت ما ايرانيان محسوب ميشود و هيچگونه سنخيتي با معيارهاي معماري ايراني ندارد. بيترديد درخصوص اينگونه پروژهها در ابتدا با مقاومت زيادي مواجه شديم و استدلال متقاضيان هم عموما اين بود كه چرا در مناطق بالاي شهر ثروتمندان اجازه استفاده از اين نوع نما را آن هم در مقياسهاي بزرگ داشتهاند اما در منطقه ما اين امكان وجود ندارد؟ پاسخ ما نيز اين بوده و هست كه در آن مناطق هنوز طرحي مبتني برساماندهي نما و بررسي نوع نماي مطابق فرهنگ و بافت شهري ما انجام نگرفته است اما شهرداريهاي آن مناطق نيز جديدا سعي بر اين دارند تا چنين ضوابطي را پياده كنند. بعد هم توضيح ميداديم كه اين معماري در اروپا و آن هم در دوران باستان و قبل از ميلاد مسيح و بعد از آن، تنها براي مكانهايي خاص مانند كليساها و معابد مورد استفاده داشته و كمترين ارتباطي با فرهنگ، اعتقادات، شيوهها و آداب سكونت و معماري ما نداشته و ندارد. گاه نيز بهناچار به نكته مهم ديگري اشاره ميكنيم كه در ابتداي قرن بيستم نيز اين معماري توسط نوكيسههاي آمريكايي و برخي ثروتمندان مورد استفاده واقع شد تا خود را به بزرگزادههاي اروپايي منتسب كرده و ثروت بادآورده خود را ناشي از تمول آبا و اجداديشان قلمداد كنند. اينان در آن دوران ساختمانهايي با شكل و شمايل رومي و كلاسيك بنا كردند اما بعدها كه بحران بزرگ اقتصادي درآمريكا و در دهه۱۹۳۰ شكل گرفت همين نوكيسگان با نوع خاص معماري ساختمانهاي خود به نشانههاي اين بحران اقتصادي تبديل و در واقع بهعنوان عوامل اين ورشكستگي بزرگ شناخته شدند.
اين هشدار را جدي بگيريم
بناهاي كنوني جدا از كراهت بصري و نامتجانس بودن با چهره كالبدي معماري ايراني تأثيرات بسيار مهلكي در شكلگيري فرهنگ غلط و كاذبي دارد كه در تمامي اركان و مظاهر زندگي و رفتارهاي اجتماعي ساكنين آنها رسوخ كرده و رفته رفته بهصورت آداب و هنجارهاي مخرب در مقياسي وسيع و غيرقابل كنترل اشاعه خواهد يافت. ما سعي كرديم تا بگوييم اين معماري معمارياي نيست كه نشانه اصالت، تمول يا پيشينه و اصالت خانوادگي شما باشد بلكه نشانهاي بارز از بيريشگي و تقليدي ناشيانه از نمونههاي غلط اروپايي است. اگر به درستي به سمت معماري ايراني- اسلامي خودمان بازگرديم ميتوانيم معماري زيبايي درست كنيم كه هم ماندگار است و هم مورد اقبال ساكنين آتي و علاقه بازديدكنندهها قرار خواهد گرفت.
ويژگيهاي معماري ايراني
بايد توضيح داد كه اركان انديشيده شده معماري ايراني و كهن ما چه خصوصياتي دارد. اين معماري در حقيقت برگرفته از اصولي است كه بعد ازگذار قرنها، تازه دردهههاي پاياني قرن بيستم متفكران و معماران غربي به آن پي بردهاند و در دنياي مدرن از آنها بهره ميگيرند. واقعيت آن است كه بسياري از اصول حياتي و اركان شاخص در معماري قديمي ايراني منطبق با بسياري از معيارهايي است كه در مباحث مدرن معماري سبز ومعماري پايدار مطرح شده است. بهعنوان نمونه در اصول معماري پايدار گفته ميشود كه بايد بستر زمين به آرامي خراشيده شود. اگر از نمونههاي معماري خود بخواهيم نام ببريم در كاشان، يزد، اصفهان و بسياري از شهرهاي ديگرقديمي همين كار را انجام ميدادهاند. اشاره ميشود كه بايد مصالح مصرفي مصالح محلي و بوم آورد باشند. مورد بعدي عدمايجاد زباله و موارد دور ريز هنگام ساختوساز است، اين معماري بهشدت صرفهجويانه است و سعي ميكند دور ريز نداشته باشد. مورد بعدي استفاده از انرژيهاي پاك و تجديدپذير مانند باد و آفتاب است. بناهاي ايراني عملا يك تعامل بسيار صحيح با عناصر طبيعت داشتهاند بنابر اين كمترين ميزان احتياج به سوخت را داشتند. در فرازي ديگر پنجرههاي ارسي كه با شيشههاي رنگي ساخته ميشوند، سبب ميشوند تا از طلوع آفتاب تابلويي رنگين بر ديوار غرب بيفتد، سپس اين رنگها همچون يك قالي زيبا در كف و در نهايت هنگام غروب خورشيد اين رنگها بر ديوار شرقي نمايان ميشدهاند. اينها و دهها مورد نمونه ديگر نشانههاي خرد و فرهنگ ايرانيان و استفاده صحيح از مواهب و انرژيهاي طبيعي بوده كه تماما بر محمل دانايي و اشراف آنان بر تواناييهاي محيطي استوار بوده است.
معماري منطقي، بومي و زيبا هدف ماست
چنين گذشته قابل افتخاري در معماري ايراني- اسلامي داريم و به هيچ عنوان نيازي به استفاده از نمونههاي معماري در غرب كه نشانه مدرن بودن و نماد زندگي متمولانه است را نداريم. ما ميتوانيم يك معماري منطقي، بومي و بسيار زيبا داشته باشيم. با علم به پيشينه معماري ايراني و تجارب ارزشمند چگونگي استفاده از مواد و مصالح بومي، بايد مصالحي در نماهاي ساختمانهاي تهران بهكار ببريم كه در مقابل بارانهاي اسيدي و بارانهاي سياه و دوده آلودنما بتواند مقاومت داشته باشد. هيچگاه نماهاي تمام شيشهاي و نماهايي كه از مواد كامپوزيت در آنها استفاده ميشود و نماهاي رومي مناسب شهر تهران نيست. اين نماها بهدليل وضعيت آب و هوايي شهر تهران و شرايط خاص خود همواره آلوده بوده و نظافت آنها هزينهبر و بسيار مشكل است. بايد به عناصري كه در معماري بهره ميگيريم فكر كنيم و كاري كنيم كه از عهده نگهداري و تميز كردن آن برآييم و نماها متشكل از مصالحي باشند كه با شرايط شهري مانند تهران همخواني داشته باشند. بايد از عناصري بهره گيريم كه به سرعت آلوده نشوند. استفاده از تركيب آجر و سنگ و استفاده از چوبهاي فرآوري شده و سيمانهاي چكش خورده در اين منطقه بسيار خوب جلوه كرده است. ميتوان از تركيبي از مصالح مرغوب يادشده و مواد مناسب ديگر بهره گرفت تا نماي اجرا شده هم زيبا باشد و هم مناسب شرايط فرهنگي، محيطي و اقليمي ما باشد. همچنين مسئله حذف پارازيتهاي موجود روي نماها هم بسيار مهم است. در اين خصوص ضوابطي تدوين شده كه حد نصاب استفاده از تابلوها چقدر بايد باشد. همچنين كولرها و ساير عناصر تاسيساتي چگونه طراحي و جانمايي شوند كه تا حد امكان نما، خالي از اين اتصالات مزاحم باشد كه به زيبايي بنا لطمهاي وارد نشود.
نماي ساختمانها تنها متعلق به شما نيست
در جلسات تعامل و در اثناي بررسي طراحيها به مخاطبين اين مهم را نيز يادآور ميشويم كه اگر فضاي داخلي خانه درمالكيت شما براساس سليقه و شرايطي است كه خودتان به فراخور نيازهايتان انتخاب كردهايد، نماي شهري لزوما تنها متعلق به شما نيست و به تمامي شهروندان تعلق دارد از اينرو بايد اصول زيباييشناسي نما بهطور كامل رعايت شود. در اينگونه مواقع حتي به طراحي صحيح ديوار حياط هم تأكيد بسياري داريم كه هماهنگ با معيارهاي طراحي بنا و براساس انتخاب صحيح مواد و مصالح مناسب باشد.
ظاهر بنا نبايد حسرتبرانگيز باشد
اگر حاصل طراحي و زحمات خود و ديگر همكارانمان بتواند تا حدودي رفاه، آسايش و احساس لذتي ماندگار را براي ساكنين اين بناها فراهم آورد، بسيار خوشحال ميشوم. اين را نيك ميدانم كه هنگام طراحي يك بناي مسكوني بايد بارها و بارها خود را در فضاي ساخته شده خانه تجسم كنم.بايد خود را در مقام يكايك ساكنين آن، گاه به جاي پيرمردي كه توان حركت زياد ندارد و گاه به جاي كودكي سرشار از انرژي كه با هيجان بسيار سعي در حركت و جنب و جوش فراوان در تمام زواياي خانه دارد، تصور كنم اما در اين ميان آنچه بسيار برايم اهميت دارد اين است كه هرگز سعي نكردهام ظاهر بنا را متظاهرانه طراحي كنم تا براي عابرين و مردم پيرامون آن حسرتبرانگيز باشد. سادگي و مردم وار بودن معماري بنا در عين وجود جذابيتهاي بصري اصلي حياتي در معماري ايراني است كه متأسفانه با اشاره به آنچه در مورد معماريهاي عجيبالخلقه، بيگانه و كاذب گفتم در ميان بسياري از معماران اين آب و خاك مغفول مانده است.