كساني كه چنان آرام و بيصدا در حال دستوپنجه نرمكردن با مشكلات بهمراتب كشندهتر هستند كه دل آدم از حيا و مظلوميتشان آتش ميگيرد اما خودشان با متانتي باور نكردني مثل كوه ايستادهاند؛ ساكت و صبور. راستي اينها چكار ميكنند كه ميتوانند اينطور با شرايط سخت روزگار كنار بيايند و نه زير بار سختيها كمر خم كنند و نه خم به ابرو بياورند؟ و آيا ميشود يك جوري به ما هم ياد بدهند كه مثل خودشان صبر و تحملمان زياد شود؟
يك پيچ حساس
غالب اتفاقاتي كه در زندگي ما پيش ميآيند از يك نقطه بحراني عبور ميكنند كه ما نامش را گلوگاه واكنش ميگذاريم. اين نقطه حساس زماني است كه ما خواسته يا ناخواسته در مواجهه با شرايطي كه پيش آمده واكنشي از خودمان نشان ميدهيم و سرنوشت بسياري از وقايع بعدي را بسته به نوع واكنشمان در اين لحظه رقم ميزنيم.
نقطه كليدي بسياري از پروندههاي قضايي همين لحظه حساس است.
تصميم راجع به نوع واكنش در اين لحظه آنقدر ميتواند داستانهاي متفاوتي ايجاد كند كه باور كردني نيست.
چقدر تا به حال لطمه مشكلاتي را خوردهايم كه با اندك تحمل و صبري شايد اصلا پيش نميآمدند؟
چقدر دعواها، مشاجرهها و درگيريها را سراغ داريم كه از يك برخورد يا يك حرف نامناسب به يك آتش تمام عيار تبديل شدهاند.درصورتي كه شايد اگر جواب يك حرف سربالا، يك برخورد ناخوشايند يا يك حركت نسنجيده، با چاشني صبر داده ميشد شايد هيچكدامشان پيش نميآمد.
گلوگاه واكنش فقط خاص لحظات ناخوشايند نيست.
گفتيم كه صبر 2نوع است. صبر در مقابل چيزهايي كه دوست نداريم و صبر مقابل چيزهايي كه دوست داريم.
اگر به ريشه اكثر جرمها و جنايات يا ناهنجاريهاي دورو برمان برگرديم ميبينيم باز گلوگاه واكنش يعني لحظهاي كه شخص در برابر وسوسهاي اغواكننده قرار گرفته نقطه آغاز همه بدبختيهاي او بوده؛جايي كه در عوض صبر و ايستادن در مقابل تمايلات اغواگر، آدم اجازه ميدهد هوسها، حرصها يا طمعها برايش تصميم بگيرند.
شايد تا به حال به صبر اينگونه نگاه نكرده بوديم.
كافي است فرض كنيم مثالهايي كه در انواع صبر گفتيم را بتوان با صبر معكوس كرد تا ببينيم دنيايمان ميتواند چه بهشتي شود.
انواع صبر:
به فرمايش حضرت علي(ع) 2نوع صبر داريم؛ صبر بر چيزي كه دوست نداريم و صبر بر چيزي كه دوست داريم. تمام انواع صبر ما در يكي از اين دو شكل جاي ميگيرد.
اگر با يكيدو بار سؤال كردن كسي، حوصلهمان سر ميرود و پشت شيشه مينويسيم «اينجا اطلاعات نيست سؤال نكنيد»، اگر سر يك تقاطع جان به جانمان كنند به ماشين مقابل راه نميدهيم، اگر در خانه يا محل كار، با شنيدن يكي دوكلمه حرفي كه خوشايندمان نيست،به هم ميريزيم، اگر از هيچچيز زندگيمان راضي نيستيم، از هيچچيز از ته دل لذت نميبريم، با كوچكترين مشكل ميبريم و با كوچكترين ناملايمتي ديدن از روزگار آرزوي مردن ميكنيم و خلاصه احساس ميكنيم دنيا به آخر رسيده و زندگي يعني جهنم، همه و همه اينها يعني پايين بودن ظرفيت صبر ما نسبت به چيزهايي كه دوست نداريم.
از آن طرف:
اگر مقابل وسوسه و گناه، اختياري از خودمان نداريم، اگر نميتوانيم چشم را از نديدن چيزي كه نبايد ديد، گوش را از نشنيدن چيزي كه نبايد شنيد و زبانمان را از نگفتن چيزي كه نبايد گفت نگه داريم،اگر نميتوانيم دست از هزار و يك عادت بدمان بكشيم؛ (از سادهترين آنها مثل پرخوري گرفته تا زشتترينشان مثل انواع اعتياد)،اگر نميخواهيم يا نميتوانيم از چيزي براي رسيدن به چيزي بهتر بگذريم، خلاصه مهار دلمان دست خودمان نيست. اين يعني پاي صبرمان مقابل چيزهايي كه دوست داريم ميلنگد. بايد صبر ما قوي و پرزور شود.
روزي كه صبر پا به زندگيمان بگذارد:
پشت شيشههايمان بهجاي آن حرفها مينويسيم «از من بپرس» و از راهنمايي عابران سرگردان و «خدا خيرتان دهدشان» لذت ميبريم.
به جاي تعارفهاي وقتگير و بيحاصل موقع ورود به جايي، سر تقاطعها به هم براي اول رفتن تعارف ميكنيم.
با مشتري خوش رفتار ميشويم. مشتريهايمان زيادتر ميشوند. پس وضعمان هم بهتر ميشود.
معروف ميشويم به آدم بااخلاق، پس همه بيشتر دوستمان دارند و بيشتر رعايت حالمان را ميكنند.
در خانه و محل كار زود از كوره درنميرويم و به عقل و منطقمان فرصت بيشتري ميدهيم. آنها هم اختلافها را راحتتر و قشنگتر حل ميكنند. پس كاري ميكنيم كه انگار دادگاهها هم ميتوانند خلوتتر شوند.
مقابل مشكلات زود نميبريم و كم نميآوريم. از آنها به هر قيمت شده ميگذريم و بالاخره طعم شيرين موفقيت پس از سختيها را ميچشيم.
از همه مهمتر خودمان كمتر اذيت ميشويم و بيشتر از زندگي لذت ميبريم.
آخرتمان را هم كمتر به دنيايمان ميفروشيم.
اينها ميشود بهشتي كه ما با صبر از دنياي خودمان براي خود و دور و برمان ميسازيم.
بيجهت نيست كه امامصادق(ع) ميفرمايند: «صبر، خير را بهدنبال ميآورد. پس صبر كنيد و خود را براي صبر مهيا كنيد تا اجر داده شويد.» و در حديث ديگري ميفرمايند: «كسي كه مبتلا به بلايي شود و صبر كند، براي او اجر هزار شهيد است.»
وقت پرسيدن اين «چه كنم» هميشگيمان است. حالا چه كنم صبر و تحمل داشته باشم يا صبر و تحملم زيادتر شود؟
هفت نكته كليدي براي بردبارشدن
1- يك مقايسه منطقي بين صبر و بيتابي كنيد
وقتي به مشكلي حاد يا مصيبتي برخورد ميكنيم 2راه مقابلمان داريم؛ يا صبر و بردباري در پيش بگيريم و به فكر چاره باشيم يا خود را بكشيم و بيتابي كنيم. وقتي بيتابي ميكنيم مشكل دوبرابر بزرگتر و سختتر ميشود.
امام كاظم عليهالسلام ميفرمايند: «مصيبت، براي انسان شكيبا يكي است و براي بيتابيكننده 2تا ميشود.» بحار الانوار، ج75، ص326.
از طرف ديگر پيامبر(ص) ميفرمايند : «هر بندهاي كه در پيشامدي بگويد خداوندا عوض آن را به من بده، خداوند پاداش كامل به او ميدهد و بهتر از آنچه از دستش رفته در همين دنيا به او ميبخشد.» و اميرمؤمنان علي(ع) فرمودهاند: «هرگاه خداوند بندهاي را گرفتار كند به اندازه گرفتاريش از گناهان او ميريزد.» بحار، ج 81، ص 176
پس مقايسهاي منطقي ما را آرامتر ميكند.
2- اگر بردبار هم نيستي خود را بردبار جلوه بده
اميرمؤمنان علي(ع) ميفرمايند: «اگر بردبار نيستي خود را بردبار جلوه بده زيرا كمتر كسي است كه خود را شبيه گروهي كند و بهزودي يكي از آنان نشود.» نهجالبلاغه، حكمت 207
تغيير رفتار تغيير تداعي ميآورد. وقتي سربازي لباس نظامي ميپوشد ناخودآگاه در قالب ديسيپلين نظامي قرار ميگيرد، همانطور كه بچههاي شيطان با پوشيدن كت و شلوار رسمي، از شيطنتشان كم ميشود. سر و ظاهر آراسته داشتن كمكم نظم ميآورد و سر و وضع بههم ريخته آشفتگي. مانند هر مهارت ديگر براي صبورشدن هم بايد صبور باشيد.
عجله نكنيد. نااميد هم نشويد. يك دنيا علم هم كه راجع به صبر بدانيد بدون تمرين مداوم به هيچ مهارتي تبديل نميشود.
3- توقعتان را از دنيا كم كنيد
دنيا را همانطور كه هست ببينيد. چهكسي را سراغ داريد كه هيچ سختي را تجربه نكرده يا نكند.
هيچكس در دنيا نيست كه مطلقا درآسايش و راحتي باشد. اگر كسي هم گفت هست باور نكنيد. ثروتمندترين مردم كه از ديد خيليها هيچ مشكلي ندارند و به ظاهر بايد در راحتي محض باشند براي خودشان هزار و يك دغدغه وغصه گفته يا ناگفته دارند كه بهخاطر حفظ ظاهر از ديد ديگران مخفياش ميكنند.
بهجاي يك دنياي ايدهآل و بينقص با هزار و يك رؤياي فانتزي؛ وقتي دنيا را اينطور ببينيد به اندازه يك دنيا، توقعتان از دنيا كم ميشود، واقع بين ميشويد. خود را بيخود آزار نميدهيد و از ديدن هر ناملايمتي به سادگي به هم نميريزيد.
4- اين نيز بگذرد را فراموش نكنيد
خواجه شيراز فرموده:
رسيد مژده كه ايام غم نخواهد ماند...
چنان نماند چنين نيز هم نخواهد ماند.
همهچيز دنيا موقتي است. هيچ چيزنيست كه دائمي باشد هرچند زمانش طولاني شود.
دوره سختيها هم هميشگي نيست،بهخصوص اگر براي پايانش در تلاش باشيم. وقتي آتش سوزاندن روزگار به حد اعلايش ميرسد با متانت بهخود بگوييد «اين نيز بگذرد».
5- در مشكلات به پايين دست نگاه كنيد
به قول قديميها دلتان را بگذاريد پيش كساني كه بهمراتب مشكلات بزرگتري از شما دارند، آنوقت صبركردن در مشكلات كوچكتر بهمراتب برايتان راحتتر ميشود. رفتارهايي كه ما از مادران و پدران شهيد داده ديدهايم نمونه عالي درس صبر و مايه تسكين ما در مشكلات سخت هستند.
6- بردباري را درمان بدانيد نه درد
وقتي صبر پيشه ميكنيم در واقع بهخود ميگوييم آرام باش، درست فكر كن و بهترين راهحل را پيدا كن. نبياكرم(ص) فرمودند: صبر كليد فرج است؛ يعني بردباري خود مثل كليدي براي باز كردن قفل مشكلات عمل ميكند، نه فقط مسكني براي سوختن و ساختن با گرفتاريها. شرط موفقيت در كارها خصوصا كارهاي بزرگ حوصله و صبر زياد است. كم حوصلگي و بيصبري مانع از ادامه راه و مداومت در تلاش ميشود. آدم بيصبر همه كارها را ناقص ميگذارد و دائما از اين شاخ به آن شاخ ميپرد و از اين كار به آن كار رو ميآورد و در نتيجه هيچ كاري را بهطور كامل انجام نميدهد. افراد بسياري ديده شدهاند كه استعداد يك كار علمي يا فني و صنعتي يا ادبي و ذوقي را تا حد نبوغ دارند ولي در اثر از اين شاخ به آن شاخ پريدن و از اين كار به آن كار رو آوردن هيچ كار را بهطور كامل انجام نميدهند و حال آنكه ديگري كه نيمي از نبوغ و استعداد او را ندارد، مثلا در دوره مدرسه هميشه از او عقب بوده، در اثر مداومت و صبر و حوصله زياد ترقي و پيشرفتي ميكند كه موجب اعجاب همگان واقع ميشود. نميتوان بهطور قطعي ادعا كرد كه مخترعين و مكتشفين هر عصري بااستعدادترين افراد آن عصر بودهاند زيرا ممكن است افراد مستعدتري بودهاند ولي فاقد يك شرط ديگر بودهاند و آن حوصله و صبر زياد است. صبر و حوصله است كه دوست قديمي ظفر و موفقيت است، در اثر صبر و حوصله است كه نوبت ظفر ميرسد.
اميرمؤمنان(ع) نيز در اينباره فرمودهاند:« انسان شكيبا پيروزي را از دست نميدهد، اگرچه زماني طولاني بر او بگذرد.»
7- مشكلات را كوچك كنيد و ظرفيت خود را بزرگ
اگر در حالت عادي از شما بخواهند كه بدويد فكر ميكنيد چند متر ميدويد. 100متر؟200متر؟ حالا اگريك سگ دنبالتان كند چطور؟ 500متر؟1500متر؟ 2كيلومتر؟ واقعا چقدر؟ معمولا در چنين شرايطي حتي نميفهميم چقدر دويدهايم. خوب ما كه همان آدم هستيم پس چرا بعد از 200متر نفس بر نميشويم. واقعيت اين است كه حد تحمل انسان ناشناخته است. اين ماييم كه براي تواناييهاي خودمان سقف تعريف ميكنيم. در مورد صبر و تحمل هم داستان همينطور است. زاويه ديدتان به دنيا را عوض كنيد. ما غالبا دنيا را از پايين به بالا نگاه ميكنيم و از اين ديدگاه مورچهاي، دنيا و مسائل آنرا خيلي بزرگ فرض ميكنيم. درحاليكه از منظر بالا به پايين يك گنجشك، دنيا و مسائل آن چندان هم بزرگ نيست. پس اينطوري راحتتر ميشود بهخودمان بگوييم: دندون رو جيگر بگذار.