يا وقتي اسم نويسنده زن را روي جلد كتاب ميبينند ناخودآگاه ذهنشان ميرود سراغ داستانهاي بهاصطلاح آشپزخانهاي و آپارتماني.
«اين خانه پلاك ندارد» شايد بتواند رمان ضدكليشهاي باشد ميان اين تفكرات كليشهاي غالب بر ادبيات زنان. داستاني كه هم به مشكلات زندگي 2 زن تنها در تهران ميپردازد و هم سعي ميكند با ماجراهايي كه پيش ميآورد، رگههايي از ادبيات جنايي-روانشناختي را هم به خواننده نشان بدهد.
افسانه و شراره، 2 شخصيت اصلي رمان هستند. 2 زن با شخصيتهاي كاملاً متفاوت كه با هم، زير سقف خانهاي قديمي و مرموز همخانه ميشوند؛ خانهاي كه پلاك ندارد و با ورود مستأجران جديدش ماجراهاي تازه وعجيبي را به داستان وارد ميكند.
رمان 2 نويسنده دارد. 2 نويسنده زن كه بهنظر ميرسد هركدام وظيفه نوشتن روايت يكي از شخصيتها را بهعهده داشتهاند. افسانه و شراره؛ يكي محافظهكار و ديگري جسور. شايد داستاني كه 2 نويسنده آن را نوشتهاند به قدر ايدهآل يكدست از آب در نيايد، اما تجربه خواندن داستاني با دونويسنده و تم جنايي-روانشناختي ضعفهاي كتاب را پوشش ميدهد.