از سوي ديگر، مردم عادي نيز بهدليل نداشتن آگاهي بيماران جذامي را از جامعه طرد ميكردند. در آن دوران وقف زندگي براي بيماراني كه بسياري از مردم از آنها فراري بودند دلي به اندازه دريا ميخواست. پزشكاني كه در بهترين شرايط قرار داشتند و درحاليكه ميتوانستند با استفاده از تخصصهاي پزشكي خود، زندگي راحتي براي خود فراهم كنند زندگيشان را وقف بيماراني كردند كه بيماريشان جز با مرهم عشق و محبت درمان پيدا نميكرد. دكتر سيدمحمدحسين مبين، فوقتخصص پوست يكي از اين دريادلان است كه بهخاطر خدمت زيادي كه به بيماران جذامي داشت به پدر جذاميهاي ايران معروف شده است. اين پزشك 88ساله به همراه همسرش «نشاط وثوقي» زندگيشان را وقف بيماران جذامي كردند. مرد كهنهكار مبارزه با بيماري جذام توانست در ريشهكن شدن اين بيماري كه باعث وحشت بسياري از مردم ايران شده بود نقش بسزايي داشته باشد. به پاس سالها خدمات شايسته اين پزشك در درمان بيماران محروم، شهرداري تبريز تنديس او را در مركز شهر تبريز بنا نهاد. اين چهره ماندگار ايران از روزهايي گفت كه براي درمان بيماران جذامي همراه با خانوادهاش در ميان آنها زندگي كرد.
- كابوس جذام
بيماري جذام مانند بيماريهاي خوني ديگر مثل سل يا مالاريا از طريق عفونت سرايت ميكند و تاريخچه اين بيماري قدمت هزارساله دارد. بيماري جذام يك بيماري عفوني مسري است كه بيشتر نواحي پوست، اعصاب محيطي، چشمها و مخاط دستگاه تنفسي فوقاني را درگير كرده و به مرور به ديگر اعضاي بدن سرايت ميكند. بيماري جذام ديگر مانند دهههاي ۲۰ تا ۵۰ وحشتناك و خانمانسوز نيست، بهطوري كه طول مدت درمان جذام از ۱۵ سال به ۴۵ روز كاهش يافته است. برابر استاندارد سازمان بهداشت جهاني، اگر در يك كشور ميزان مبتلايان به جذام كمتر از يك نفر در هر ۱۰هزار نفر باشد، بيماري جذام در آن كشور ريشهكن شده است. با تلاش پزشكان دلسوز و دكتر مبين اين بيماري در ايران بهطور كلي كنترل شد بهطوري كه هماكنون نسبت مبتلايان به جذام در كشور ۱۲صدم در هر ۱۰ هزار نفر است.
دكتر مبين از طبابت در آن سالها و نحوه ريشهكن شدن اين بيماري و درمان بيماران جذامي در آسايشگاه بابا باغي اينگونه ميگويد: در سالهاي غمبار دهههاي۱۳۳۰ و ۱۳۴۰ بيماري جذام در نقاط مختلف كشور بهويژه خطه آذربايجان بيداد ميكرد. در آن سالهاي شوم، جواناني بودند كه بهدليل ابتلا به بيماري جذام و تغييرچهره ظاهريشان، مجبور به گذشتن از زندگي و دل كندن از خانه و ديار خود شدند. 70سال قبل منطقهاي به نام باباباغي در شمالغربي شهر تبريز وجود داشت كه بيماران جذامي در آنجا زندگي ميكردند. اين منطقه كه بعدها آسايشگاهي در آن احداث كرديم پناهگاه بيماراني بود كه جامعه بهدليل ناآگاهي و بياطلاعي كافي از اين نوع بيماري از آنها رويگردان شده بودند. آسايشگاه بزرگ باباباغي تبريز جايي بود كه بيماران جذامي از بد روزگار و بهدليل محروميتهاي اجتماعي بهمدت طولاني، عمر خود را به دور از اجتماع و بر فراز ارتفاعات سپري ميكردند. طبابت در آن سالها براساس مهارت تشخيص بود. آن سالها وسايل و امكانات امروزي وجود نداشت و يك پزشك بايد براساس تجربه و معايناتي كه انجام ميداد بيماري را تشخيص ميداد. همچنين اطلاعات مردم نيز مثل امروز نبود و آنها نميتوانستند علايم بيماري خود را بگويند.
او يكي از خاطراتش را به ياد ميآورد: يكبار بيماري نزد من آمد و وقتي از او سؤال كردم كدام نقطه بدنت درد ميكند گفت شما طبيب هستيد و بايد بگوييد كجاي بدن من درد ميكند. مردم در آن زمان بيشتر ترجيح ميدادند سراغ عطاريها بروند و با خوردن داروهاي گياهي كه عطاري برايشان تجويز ميكرد خود را درمان كنند. مردم بيشتر به طب سنتي اعتماد داشتند تا به پزشكان تحصيلكرده و به همين دليل تعداد مراجعهكنندگان زياد نبود. با وجود اين تلاش ميكرديم كه ضمن تشخيص درست بيماري داروي، مناسب را تجويز كنيم. با پيشرفت علم پزشكي ارتباط مردم با پزشكان بهتر شد و هيچگاه خودسرانه دارو مصرف نميكردند. متأسفانه با بالارفتن اطلاعات و افزايش وسايل ارتباط جمعي خوددرماني نيز افزايش پيدا كرده است و بيماران بدون مراجعه به پزشك با تهيه دارو از داروخانهها اقدام بهخود درماني ميكنند و همين امر باعث فاصله افتادن بين مردم و پزشكان شده است.
دكتر مبين ادامه ميدهد: پس از تحصيل در اروپا بهعنوان رئيس آسايشگاه باباباغي مشغول بهكار شدم. نخستين پزشك داوطلب خدمت در اين مركز، يك طبيب اروپايي بود. دكتر «آلفونس داويد» در اين شهرك دورافتاده ساكن شد و آشنايي با او باعث شد تا به فعاليت در اين مركز تشويق شوم. آن زمان 550بيمار جذامي در آنجا زندگي ميكردند. ديدن رنج و عذاب آنها باعث شد تا همه زندگيام را وقف آنها كنم. آن زمان بهخاطر شناخت نداشتن و وحشت از اين بيماران بسياري از پزشكان و پرستاران بهجز چند نفر حاضر نبودند در آسايشگاه باباباغي طبابت كنند. ورود من به اين مركز همزمان با ورود خارجيها به آنجا شد.
روبرت گوسلي يك راهب فرانسوي بود كه همراه 4پرستار راهبه كه مليت آنها آلماني، ايتاليايي و اتريشي بودند به كمك بيماران جذامي ايران شتافتند و سالها زندگيشان را وقف بيماران جذامي كردند. هر روز صبح زود به اين مركز ميرفتم و تا ساعت 10شب مشغول درمان بيماران و رسيدگي به وضعيت زندگي آنها ميشدم. با سختي بسيار درس ميخواندم و درباره اين بيماري تحقيق ميكردم و يافتههاي علمي را روي بيماران جذامي بهكار ميگرفتم. در هر نقطه كشور كسي كه به جذام مبتلا ميشد او را به باباباغي ميفرستادند و من و پرستاران راهبه تلاش ميكرديم كه آنها را درمان كنيم. از آنجا كه خانواده اين بيماران نيز همراه آنها به بيمارستان باباباغي ميآمدند تصميم گرفتيم براي اسكان آنها آسايشگاه باباباغي را نيز احداث كنيم. همه روزهايي كه در كنار آنها بودم خاطرهانگيز است. آنها من را پدر خود ميدانستند و به شوق كمكردن دردي از دردهاي آنها به آسايشگاه ميرفتم. بهترين روز زندگيام زماني بود كه يكي از بيماران بهبودي پيدا ميكرد و تلخترين لحظهها، ديدن رنج و سختيهايي بود كه آنها ميكشيدند. وقتي رياست آسايشگاه باباباغي به من سپرده شد حصار 3 متري دور آن را كه باباباغي را شبيه زندان كرده بود برداشتم. با افزايش حساسيتها و توجه دولت به بيماري جذام و پيشرفت آسايشگاه «بابا باغي»، ايران در رديف كشورهاي كمك گيرنده از سازمان بهداشت جهاني قرار گرفت و در سال ۱۳۴۲ نخستين محموله داروي ضدجذام براي درمان 550بيمار ساكن بابا باغي، وارد اين مركز شد.
- مادر جذاميها
يكي از موفقيتهاي دكتر مبين در ريشهكني جذام همراهي همسرش در همه مراحل بود. نشاط وثوقي كه فارغالتحصيل رشته مامايي بود در كنار دكتر به خانوادههاي بيماران جذامي رسيدگي ميكرد و به آنها كمك ميكرد تا فرزندانشان را به دنيا بياورند. محبت اين زن به بيماران جذامي باعث شده بود تا به او لقب مادر جذاميان را بدهند. دكتر مبين از سالهايي كه همسرش او را در راه كمك به بيماران جذامي همراهي ميكرد اينگونه ميگويد: همسرم جزو نخستين فارغالتحصيلان دانشكده مامايي در تبريز بود. وقتي با او پيمان زناشويي بستم شرط ازدواجمان كمك به بيماران جذامي بود و او هم پذيرفت و 20سال در كنار من در آسايشگاه باباباغي به بيماران خدمت كرد. با توجه به شرايط خاصي كه بيماران جذامي داشتند آنها پس از بهبودي مجبور بودند با اطرافيان خود ازدواج كنند و كسي خارج از جمع آنها حاضر نميشد با آنان ازدواج كند. همسرم اقدامات درماني زنان و زايمان آسايشگاه جذاميها را انجام ميداد و بسياري از بچههاي زوجهاي جذامي را او به دنيا آورد. به همينخاطر بچهها او را مادر صدا ميزدند. همچنين مهدكودكي احداث كرد تا بيماران جذامي با خيالي آسوده بچههايشان را به آنجا بسپارند تا سلامت زندگي كنند. او خود را وقف كرده بود و هر روز مسير طولاني تبريز تا آسايشگاه را همراه من طي ميكرد و شبها با هم به خانه برميگشتيم. او كارهاي زيادي براي زندگي بيماران جذامي كرد و مايحتاج زندگي آنها را تأمين ميكرد. 6سالي است كه همسرم چشم از جهان فروبسته است. تعدادي از بچههايي كه با تلاش او در باباباغي به دنيا آمدند در طول اين سالها هميشه به ديدن او ميآمدند و بيشتر از مادرشان او را دوست داشتند.
- پزشكي يعني عشق
زندگي يعني اينكه تا زماني كه هستي به ديگران خدمت كني و هيچ وقت از اين كار خسته نشوي و وقتي لبخند بيماري را كه درمان شده است ميبيني احساس كني مزد همه زحماتات را گرفتهاي. اين باور دكتر مبين پدر جذام ايران است كه طي 60سال طبابت آن را بارها ثابت كرد. ميگويد به تنها چيزي كه فكر نميكرد كسب درآمد بود؛ «در آن سالها سادهترين و كم هزينهترين روش درماني را براي درمان بيماراني كه به مشكلات پوستي مبتلا ميشدند تجويز ميكردم. رعايت بهداشت فردي از بسياري از بيماريهاي پوستي پيشگيري ميكند و بهعنوان يك پزشك سعي ميكردم تا اين اصول را به بيماران و مردم آموزش بدهم. هيچگاه به پزشكي بهعنوان يك شغل نگاه نكردم. خداوند اين توانايي را به من داد تا با استفاده از دانش و تجربه بيماران را درمان كنم. نجات يك بيمار و درمان او بهترين توشهاي است كه ميتوانيم براي خود داشته باشيم. وقتي بيماري با كمك من از بيماري سخت نجات پيدا ميكرد دعاي او و خانوادهاش براي من ارزشي بالاتر از همهچيز داشت. در همه مراحل درمان بيماران رازدار بودم. رازداري يكي از اصول مهم حرفه پزشكي است. در سالهايي كه رياست آسايشگاه باباباغي را برعهده داشتم هيچگاه كسي از اطرافيانم از وضعيت بيماران و بيماري آنها باخبر نميشد و بيماران آسايشگاهي كه روزي به خانه سياه شهرت يافته بود، به دامان زندگي بازگشتند.»
- معرفي دكتر سيدمحمدحسين مبين
آذر سال ۱۳۰۶ شمسي در يكي از محلات قديمي تبريز به نام چرنداب پا به عرصه هستي گذاشت. 3 برادر و 2 خواهر داشت و پنجمين فرزند خانواده بود. پدرش عطار بود و با گياهان دارويي بيماران را معالجه ميكرد و از آنجا كه سيد بود در خانههاي مردم روضه ميخواند.
تحصيلات ابتدايي را در دبستان معرفت تبريز به پايان رساند و سال۱۳۱۹ همه خانواده بهدليل حضور برادر بزرگ در كرمان به آنجا كوچ كردند و كلاس ششم و دوره دبيرستان را در كرمان به پايان رساند.
در دوران متوسطه بهخاطر علاقهاي كه به ادبيات داشت سراغ شعر و شاعري رفت اما با توصيه برادر كه از او خواست در رشتهاي تحصيل كندكه بيشتر به مردم خدمت كندتغيير رشته داد و در رشته تجربي مشغول به تحصيل شد. طبابت علاقهاي بود كه درون او وجود داشت. در سالهاي غمبار دهههاي ۱۳۳۰ و ۱۳۴۰ بيماري جذام در نقاط مختلف كشور بهويژه خطه آذربايجان بيداد ميكرد. بعد از 6سال اقامت در كرمان به تبريز بازگشت و با اخذ ديپلم طبيعي در سال ۱۳۲۸ وارد دانشكده پزشكي تبريز شد و سال ۱۳۳۴ به دريافت دكتري پزشكي نايل آمد.
وي پس از طي خدمت نظام وظيفه در سال ۱۳۳۷ به استخدام وزارت بهداري درآمد و خدمات پزشكي، اجتماعي خود را با بيماران جذامي در آذربايجانشرقي آغاز كرد و پس از يك سال فعاليت بهعنوان كفيل آسايشگاه جذاميان باباباغي تبريز به ادامه فعاليت پرداخت. سال ۱۳۴۱ با استفاده از بورس تحصيلي سازمان بهداشت جهاني براي طي دوره آموزشي علمي و عملي جذام، رهسپار كشورهاي اسپانيا، پرتغال، نيجريه و مالي شد و سالها در زمينه اين بيماري تحقيق و مطالعه كرد و پس از اين دوره آموزش عالي با كولهباري از تجربه به ايران بازگشت و بهعنوان رئيس آسايشگاه باباباغي مشغول به خدمت شد.
استاد دكتر مبين در 4 دهه رياست آسايشگاه باباباغي خدمت به جذاميان را از وظايف انساني و پزشكي خود ميدانست و با تلاش زياد و همراهي همسرش توانست اين بيماري وحشتناك را ريشه كن كرده و بسياري از اين بيماران را كه از خانواده و اجتماع طرد شده بودند به زندگي بازگرداند. به پاس سالها تلاش براي ريشه كن كردن اين بيماري و همچنين زندگي بخشيدن به بيماران جذامي به او «پدر جذاميان ايران» ميگويند. او از سال 1353بهعنوان عضو افتخاري انجمن كمك به جذاميان ايران و چند سالي نيز بهعنوان رئيس انجمن كمك به جذاميان آذربايجان به اين قشر محروم و مظلوم خدمت كرد. دكتر مبين در سال 1389بهعنوان چهره ماندگار كشور معرفي شد و سال 1391از او بهعنوان يكي از مفاخر بزرگ شهر تبريز تجليل به عمل آمد. او با 88سال سن هنوز هم عاشقانه طبابت و در مطب بيماران را درمان ميكند. او روزانه 10ساعت كار ميكند.
زندگي دكتر مبين سراسر مملو از عشق و گذشت و نگاه عاشقانه بيماران جذامي است. علاقه دكتر مبين به ادبيات و شعر باعث شد تا چند جلد كتاب شعر به رشته تحرير دربياورد. «به ياد شهريار»، «سخنان عارفانه و نصايح حكيمانه نظامي گنجوي»، «غنچههاي خونين»، «عاشيقلار»، «گل باهاريم گل» و «قوش يوواسي» ازجمله كتابهايي هستند كه دكتر مبين آنها را نوشته و شعرهاي زيادي نيز سروده است.
- جذاميان همبازيهايم بودند
شهرزاد، دختر دكتر مبين از كودكياش در «باباباغي» ميگويد
سالهاست با افتخار از پدر و مادر فداكارش ياد ميكند. گرچهمادر 6سالي است از ميان آنها پركشيده اما دعاي خير فرزندان بيماران جذامي كه برايشان مادري كرده بهترين توشهاي است كه او با خود برده است. دكتر شهرزاد مبين تنها دختر دكتر سيدمحمدحسين مبين با افتخار از روزهايي ياد ميكند كه همراه پدر و مادر و برادرانش به آسايشگاه بيماران جذامي در باباباغي تبريز ميرفت. او از مادر درسهايي آموخت كه يادآور سالها تلاش براي درمان انسانهايي بود كه همه مردم از آنها گريزان بودند. دختر 47ساله اين خانواده فرهيخته هنوز هم همراه پدر به بيمارستان باباباغي سركشي ميكند؛ جايي كه هر گوشه آن برايش خاطرات دوران كودكي و همبازي بودن با فرزندان بيماران جذامي را زنده ميكند. شهرزاد كه با تحصيل در رشته درماتولوژي در خارج از ايران سالهاست كه به پدر در درمان بيماران كمك ميكند از روزهاي كودكياش كه در كنار پدر و مادر در بيمارستان باباباغي سپري شد اينگونه ميگويد: «سيدبهزاد برادر 54سالهام چند سال بعد از ازدواج پدر و مادرم به دنيا آمد و 2 سال بعد سيدفرزاد و 7سال بعد من به دنيا آمدم.
مادرم با وجود آنكه هر روز با پدرم براي درمان بيماران مبتلا به جذام به باباباغي ميرفت اما هيچ وقت از رسيدگي به ما كوتاهي نميكرد». نشاط وثوقي كه به مادر جذاميهاي ايران معروف بود 20سال براي فرزندان افراد مبتلا به جذام كار كرد؛ «مادرم از نخستين فارغالتحصيلان رشته مامايي در تبريز بود و يك سال هم در ماكو طبابت كرد و پس از آن به تبريز منتقل شد. برگ زيباي دفتر زندگي مادر پس از ازدواج با پدرم رقم خورد و همراه او هر روز 20كيلومتر مسافت تبريز تا بيمارستان باباباغي را طي ميكردند تا به بيماران جذامي رسيدگي كنند. چند سال بعد مادرم مهدكودك باباباغي را ساخت تا بيماران جذامي نگراني از بابت سلامت كودكانشان نداشته باشند. آن روزها جذام كابوس وحشتناكي بود و همه از آن فرار ميكردند اما مادرم ما را در ايزوله نگهنميداشت و همراه خود به آسايشگاه بيماران جذامي ميبرد تا به همه ثابت كند كه نبايد از اين بيماران دوري كرد. همبازيهاي ما دختران و پسران خردسالي بودند كه پدران و مادرانشان به بيماري جذام مبتلا شده و در بيمارستان بستري بودند و به جز پدر و مادر دوستديگري نداشتند. در دنياي كودكيام افراد مبتلا به جذام را ميديدم و مادرم مانند پرستاري دلسوز به آنها رسيدگي ميكرد و پدرم كه با درمان آنها مرهمي بر زخمهاي كهنه آنها بود. من و برادرانم همبازي آنها بوديم و پس از گذشت سالها وقتي مراسم بزرگداشتي براي پدرم برگزار شد بسياري از آنها حضور پيدا كرده و از خاطرات خوب آن روزها براي هم گفتند. در آن دوران هيچ وقت احساس نميكرديم كساني كه با آنها همبازي شدهايم فرزندان جذاميها هستند.بسياري از رجال آن زمان براي بازديد به اين آسايشگاه ميآمدند و پدرم وضعيت درماني بيماران را براي آنها توضيح ميداد. او هيچگاه بين فرزندانش تفاوتي قائل نميشد و ميگفت كودكان حق بازي و حق داشتن همبازي دارند.»
شهرزاد، شيرينترين خاطرهاي كه از آن روزها بهخاطر دارد مربوط به بچهدار شدن 2 بيمار مبتلا به جذام در بيمارستان باباباغي است؛ «14سال بود كه اين زن و مرد باهم زندگي ميكردند اما نميتوانستند بچهدار شوند. مادرم آنها را درمان كرد و يك سال بعد صاحب فرزند (دوقلو) شدند. پس از به دنيا آمدن نوزادان دوقلو مادرم ميگفت من صاحب 2 نوه شدهام و بيشتر از پدر و مادرشان از به دنيا آمدن دوقلوها خوشحال بود. 6سالي است كه مادرم از ميان ما رفته و پدرم تنها شده است. با وجود اين پدرم همچنان عاشقانه مشغول طبابت است و با وجود كهولتسن هر زمان كه به بيمارستان باباباغي ميرود مانند دوران جوانياش با سرعت به اتاقهاي بيماران سر ميزند و فعاليتهايش تندتر ميشود. پدر وقتي به آنجا ميرود احساس ميكند همان جوان 50سال قبل است.»
- دكتر و همسرش پدر و مادر جذاميان بودند
گفتوگو با يكي از مديران سابق آسايشگاه باباباغي
آسايشگاه «باباباغي» كه به مساحت ۷۵ هكتار در ۱۵ كيلومتري شمال غربي تبريز واقع شده است در سال ۱۳۱۰ شمسي به اسكان بيماران جذامي شمال، غرب و شمالغرب كشور اختصاص يافت اما بهدليل كمبود امكانات، شرايط براي اسكان و درمان بيماران جذامي به هيچوجه مهيا نبود.
2 سال بعد در سال ۱۳۱۲ بلديه تبريز شهرك باباباغي را خريداري كرد و پس از انجام برخي تغييرات و مهيا كردن شرايط اوليه، اين مكان را به وزارت بهداشت آن روزگار واگذار كرد. آسايشگاه باباباغي، حكايت انسانهايي است كه بهدليل ابتلا به بيماري جذام (خوره) و از دست دادن اعضاي بدن خود ناگزير از پشت كردن به زندگي شدند.
قاسماللهياري، دبير 73ساله انجمن حمايت از بيماران جذامي آذربايجان شرقي كه از سال 1360تا 1373مسئوليت واحد اداري آسايشگاه باباباغي را برعهده داشت با تشريح فعاليت اين آسايشگاه و درمان اين بيماران توسط دكتر مبين گفت: افتخار سالها همكاري با پدر جذاميان ايران در اين آسايشگاه را داشتم. بعد از اينكه بيماران براي درمان طولاني مدت به اينجا ميآمدند خانههاي سازماني براي اسكان آنها و خانوادههايشان ساخته شد. امروز 210بيمار مبتلا به جذام در آسايشگاه باباباغي بستري هستند و بعد از 45روز قرنطينه و درمان دارويي اين بيماري در آنها كنترل ميشود. اين تعداد بيمار به همراه خانوادههايشان جمعيت 450نفري را تشكيل دادهاند.
او ادامه ميدهد: زماني كه به همراه دكتر مبين در اين آسايشگاه فعاليت ميكرديم تعداد بيماران زياد بود. او با شركت در كنگرههاي بينالمللي جديدترين مراحل درماني و داروهاي اين بيماري را پيدا ميكرد و به پزشكان آموزش ميداد. او حق بزرگي به گردن جامعه پزشكي ايران دارد و من از نزديك شاهد تلاشهاي او و همسرش براي درمان بيماران جذامي بودم. بيماراني كه همه از آنها فراري بودند ولي دكتر و همسرش براي آنها مانند پدر و مادر بودند.