بيشتر خانوادههاي محله «قاسمآباد» شهرِ مشهد او را ميشناسند؛ مخصوصا آنهايي كه دختر و پسر دمبخت دارند. آنها شماره تماس بيبي زينت را ميگيرند و از او ميخواهند كه چند مورد خوب معرفي كند. او نميگذارد سنت حسنه «واسطهگري براي ازدواج» بهدست فراموشي سپرده شود. همراه با دوستانش گروهي با عنوان «ازدواج آسان» تشكيل داده و در مراحل مختلف ازدواج مثل همسريابي، تأمين جهيزيه، برگزاري ارزانقيمت مراسم عروسي و... به خانوادهها كمك ميكند. مهربانيهاي بيبيزينت موجب سر و سامان گرفتن زندگي 360دختر و پسر شدهاست. دفتري دارد كه اسم و مشخصات و شماره تلفن دخترها و پسرهاي دم بخت را در آن يادداشت ميكند. ميگويد: «اين قدر اين شمارهها را رد و بدل كردهام كه حالا مشخصاتشان را حفظ شدهام!» براي همسريابي تركيبي از روشهاي سنتي و امروزي را پيشنهاد ميكند؛ روشي كه در آن هم خانوادهها در جريان باشند و هم دختر و پسر خودشان آزادانه باهم صحبت كنند. 2 خانواده را به هم معرفي ميكند ولي به آنها ميگويد من فقط مشخصات اوليه دختر و پسر را ميدانم. خودتان برويد درباره اين آدمها تحقيق كنيد.
- روزي 15-10 نفر براي ازدواج تماس ميگيرند
بيبيزينت زندهباد حدود 19سال است كه در مسير همسريابي براي جوانان قدم برميدارد. او تا امروز 180 زوج را به هم رسانده است. به علاوه فهرست عريض و طويلي از دختران و پسران آماده به ازدواج درست كرده و اميدوار است بهزودي آنها را هم به خانه بخت بفرستد. وقتي ميپرسم جرقه اين كار چطور زده شد؟ كمي فكر ميكند و من را به سالهاي دور ميبرد؛ «از سال 75شروع به همسريابي براي جوانان كردم. نخستين ازدواجي كه واسطهاش شدم در حرم امام رضا(ع) اتفاق افتاد. داخل حرم يكي از دوستان قديميام را ديدم. از من پرسيد دختر خوب براي ازدواج سراغ نداري؟ من هم خواهرزاده خودم را معرفي كردم. آدرس و شماره تلفن خانواده دختر را به آنها دادم كه خوشبختانه ازدواجشان سر گرفت. مدتي بعد براي خواستگاري دختر خودم كه تماس ميگرفتند جوابم اين بود كه دخترم كوچك است؛ ولي دختران آماده ازدواج زيادي را ميشناسم كه ميتوانم به شما معرفي كنم.
آن زمان اطرافيان اگر دختري داشتند به من معرفي ميكردند. اول فقط درخواستها مشهد بود و كمكم به شهرستانهاي ديگر و تهران كشيده شد. الان خواستگارهايي داريم كه از تهران تماس ميگيرند و مشخصات دخترمورد علاقهشان را ميگويند. چند تا از دخترهاي فاميل را هم خودم عروس كردم. اين افراد خودشان تبليغات ميكنند. به بقيه ميگويند من از اين خانم شماره گرفتهام و الان از عروسم خيلي راضي هستم. بهتدريج اين كار همگاني شد. الان روزي چند نفر براي ازدواج تماس ميگيرند.»
خانم زندهباد در دوراني كه خودش جوان بوده هم واسطه چند ازدواج شده؛ ولي آن زمان اين كار را بهصورت مستمر ادامه ندادهاست؛ « زمان جنگ بود و شرط من اين بود كه بعد از ازدواج به جبهه بروم. وقتي خواستگارم با شرط من موافقت نميكرد، جواب منفي ميدادم خودم دختري از دوستان، فاميل يا همكلاسيهايم را به خانوادهاش معرفي ميكردم كه اتفاقا به وصلت هم ختم ميشد.»
زندهباد خدا را شكر ميكند كه همه ازدواجهايي كه او سرو سامان داده موفق بوده و فقط يك موردش منجر به طلاق شدهاست؛ «آقا و خانمي بودند كه هر دو ازدواج مجدد داشتند. اين دو نفر سر بچههايشان به مشكل برخوردند.»
- آرايش عروس با 30درصد تخفيف ويژه
سابقه حضور در جبهه دارد و حدود 6ماه بهعنوان امدادگر در مناطق جنگي آبادان و اهواز حضور يافتهاست. ظاهرا خانهدار است ولي خانهداري كه به قول خودش هيچ وقت در خانه نمينشيند! از همسرش اجازه گرفته و حالا دارد از اين مجوز نهايت استفاده را ميبرد؛ «رابط سلامت هستم و با اداره بهداشت همكاري ميكنم. خانوادههاي بيبضاعت را معرفي ميكنيم و درباره بيماريهاي مختلف مثل وبا به اين افراد توضيح ميدهيم.» در كنار اين فعاليت، در منزل خودش جلسه قرآن برگزار ميكند و در شوراي محله هم عضويت دارد.
او تصميم گرفته براي پيشبرد اهدافش در شوراي محله اماميه مشهد عضو شود و از مردم آن منطقه براي فرستادن جوانان به خانه بخت كمك بگيرد؛ «الان نزديك به 2 سال است كه در شوراي محله اماميه عضويت دارم. نخستين مشكل جوانان براي ازدواج مسئله بيكاري است. در شوراي محله برنامهريزي كرديم تا براي جوانها دوره كارآموزي بگذاريم؛ يعني شركتهايي كه فعال هستند به جوانها كار آموزش بدهند. خيلي از دخترها پول ندارند كه مثلا يك ميليون تومان به آرايشگاه بدهند. با چند آرايشگاه صحبت كردهايم و آنها قبول كردهاند كه از عروسها يك سوم دستمزد معمول را بگيرند. در كنارش با چند فروشگاه لوازم خانگي و مزون عروس هم صحبت كردهايم. قرار شد اينها با ما همكاري كنند. ما خانوادههاي بيبضاعت را معرفي ميكنيم و آنها تخفيف ويژه ميدهند. در طبقه پايين منزل خودمان داريم سالن آرايشگاه ميزنيم. به خانوادههاي بيبضاعت براي آرايش عروس يك سوم تخفيف ميدهيم. دنبال خيريني ميگرديم كه خانههايشان را در اختيار ما قرار بدهند تا خانوادههاي نيازمند براي مجلس عروسي پول تالار ندهند.»
- صورتجلسه خانمهاي جلسه قرآن
پنجماه پيش خانم زندهباد با حمايت مردم محلهشان گروه «ازدواج آسان» را تشكيل داده است. او از وقتي عضو شوراي محله اماميه مشهد شده انگيزه بيشتري پيدا كرده و اميدوار است كه بتواند حمايت شهرداري را هم در اين مسير جلب كند؛ « در شوراي محله طرح ازدواج آسان را تصويب كرديم. ماهي يكبار با خانمهاي خير محله جلسه ميگذاريم. نزديك 70-60 نفر هستيم كه دور هم جمع ميشويم. ما از طريق جلسه قرآنياي كه داريم با هم آشنا شدهايم. در جلسات ماهانه ميگوييم هر كس هر نظر و پيشنهادي دارد بدهد. صورتجلسه مينويسيم و همراه با عكس تحويل شهرداري ميدهيم. در آن صورتجلسه مينويسيم كه درباره «ازدواج آسان» اطلاعرساني كردهايم.»
كنجكاو ميشوم كه بدانم شهرداري چه كمكي به اعضاي اين گروه كردهاست؛ «شهرداري قول داده كه يك سالن را بهعنوان تالار عروسي در اختيار ما بگذارد. البته هنوز به نتيجه نرسيدهايم. از طرف شوراي محله خانمهاي گروه «ازدواج آسان» را ماهي يكبار به اردو ميبريم. شهرداري گاهي اوقات در هزينه اين اردوها با ما همكاري ميكند.»
- عروسي كه از خوشحالي ميخواست پرواز كند
خدماتي كه خانم زندهباد به جوانان ارائه ميدهد از زمان خواستگاري آغاز ميشود و تا دوران جشن عروسي و حتي بعد از آن ادامه پيدا ميكند. او به وضع اقتصادي جامعه در دوران كنوني اشاره ميكند و اينكه هزينه جهيزيه يك دختر براي خيليها كمرشكن است؛ «دوستانم براي عروسها جهيزيه هم جور ميكنند، هم پول جمع ميكنند و هم وسيله ميآورند. خودمان شناسايي ميكنيم و كمكها را به خانوادهاي ميدهيم كه هيچ امكاناتي ندارد. ولي به پسري كه شب عروسياش باغ آنچناني ميگيرد كمكي نميكنيم.»
در بخش معرفي دختر و پسر خودش به تنهايي كار را دست گرفته؛ ولي داستان تأمين جهيزيه توسط يك گروه جلو ميرود؛ «ما درحد متعادل براي عروسها وسايل ميخريم. اين وسايل در خانه يكي از خانمها جمعآوري ميشود. هر كس مسئوليت خاصي دارد. يك نفر سرويس چوب را ميگيرد. يك نفر لوازم چيني ميخرد و... . همه بر اين كار نظارت داريم تا پول جهيزيه درست خرج بشود. بعضي وقتها خود عروس را هم ميبريم تا با سليقه خودش جهيزيه بخريم. خود عروس اين وسايل را به خانهاش ميبرد تا خانواده داماد نفهمند او بيبضاعت بوده است. همين چند روز پيش براي يك عروس 2 ميليون تومان پول جهيزيه جمع كرديم. اين دختر 4 سال بهخاطر مشكلات مالي در عقد مانده است. اينقدر خوشحال شده بود كه ميخواست پرواز كند.»
- همسريابي به سبك بي بي زينت
در دفتري كه بانك اطلاعاتي خانم زندهباد محسوب ميشود مشخصات دختران و پسران آماده ازدواج ثبت شدهاست. جلوي اسم بعضيها ضربدري زده و جمله كوتاه و شيرين «ازدواج كرد» را نوشته است. براساس آماري كه خودش تهيه كرده تاكنون براي 180ازدواج واسطهگري كرده است. همچنين مشخصات حدود 400نفر را ثبت و ضبط كرده و دارد براي ازدواجشان تلاش ميكند. كمي كه آمارها بالاتر برود ميتواند به ثبت اسمش در كتاب «ركوردهاي گينس» هم فكر كند!
اين شهروند مشهدي اسم كار خيرش را «همسريابي صلواتي» گذاشته و هيچ توقع مالياي از كسي ندارد؛«همه از من ميپرسند شما چقدر پول ميگيريد كه دختر و پسر معرفي كنيد. من ميگويم هيچ پولي نميگيرم. فقط براي شادي روح پدر و مادرم يك صلوات بفرستيد. من براي رضاي خدا 2 تا جوان را به هم معرفي ميكنم. بعضي خانوادهها خودشان بعد از ازدواج هديه آوردند. من قبول نكردم. ولي چون ديدم ناراحت ميشوند گفتم اشكال ندارد.»
شيرينترين بخش ماجرا زماني است كه اين زن خودش بهعنوان يك مهمان در مراسم عروسي زوج مورد نظر شركت ميكند؛ «خانوادهها زنگ ميزنند و من را به مراسم ازدواج دختر و پسرشان دعوت ميكنند. من احساس ميكنم كه در مراسم بچههاي خودم شركت كردهام. اكثر كساني كه واسطه ازدواجشان بودهام، من را دعوت ميكنند. سعي ميكنم به مجالس مختلف بروم و دل همه را بهدست بياورم! مواردي داشتهام كه دخترشان بزرگ شدهاند و حالا دخترشان را براي ازدواج به من معرفي ميكنند. وقتي اين چيزها را ميبينم لذت ميبرم. با خيلي از اين خانوادهها رفتوآمد دارم و سرنوشتشان را ميبينم.»
- از همسرم فقط يك چيز خواستم
يكي از قواعد ازدواج آسان اين است كه دخترها و پسرها بايد رفتارها و باورهاي اشتباهشان را كنار بگذارند. بنابراين خانم زندهباد قبل از هر ازدواجي روي ذهن جوانها كار ميكند؛ «من هميشه به دخترها ميگويم اگر ميخواهيد در زندگي موفق باشيد 2 مسئله را رعايت كنيد؛ يكي اينكه دنبال ماديات نباشيد و دوم اينكه در زندگي قناعت داشته باشيد. اگر به جيب شوهرهايتان نگاه كنيد و قناعت داشته باشيد زندگي واقعا شيرين ميشود.» خانم زندهباد براي آنكه ثابت كند شعار نميدهد مدام از زندگي خودش مثال ميزند؛ «من خودم زمان جنگ خيلي ساده و آسان ازدواج كردم. اصلا عروسيهاي آنچناني نداشتيم. من هميشه از شوهرم فقط يك چيز خواستم. از او خواستم كه در كارهايم آزاد باشم. او به من اطمينان دارد كه پايم را كج نميگذارم. زمان جنگ امدادگر بودم و به شوهرم گفتم بايد اجازه بدهي هر وقت خواستم به جبهه بروم. يك هفته بعد از ازدواجم عازم جبهه شدم.»
اين شهروند خير مشهدي در مقام يك مادرزن هم ترمز اسراف و تجملگرايي دامادش را كشيده و به خانواده داماد گفته همهچيز را ساده برگزار كنيد؛ «زمان عروسي دخترم داماد گفت من ميخواهم باغ بگيرم. به او گفتم پسرم! چرا ميخواهي اول زندگي خودت را زير قرض ببري. تو اگر هر كاري بكني حرف و حديث مردم باز هم هست. يك مراسم ساده بگيريد. در آتليه هم حتما عكس بگيريد. چون عكس بهعنوان يادگاري ميماند. الان خدا را شكر خيلي هم زندگيشان شيرين است. خودم 2تا دختر و يك پسر دارم كه همگي خيلي خوشبخت هستند. هميشه ميگويم كه من از دعاي خير مردم به جايي رسيدهام.»
- شما مردههايتان را كجا دفن ميكنيد؟!
بيبيزينت زندهباد بعد از اين همه سر و كلهزدن با جوانهاي در آستانه ازدواج و خانوادههايشان حالا ديگر با سليقههاي متنوع جامعه آشنا شدهاست. او ناراحت است از اينكه بعضيها فقط به معيارهاي مادي و اقتصادي توجه دارند؛ «خيليها نجابت را درنظر ميگيرند و بعضيها هم دنبال ماديات هستند.ماه پيش براي خانمي خواستگار آمده بود. در مراسم خواستگاري مادر داماد بدون مقدمه پرسيد شما مردههايتان را كجا دفن ميكنيد؟ مادر عروس هم جواب داد بهشت رضا(ع). مادر داماد بلند شد و گفت: كلاس شما به كلاس ما نميخورد. چون ما مردههايمان را در حرم امام رضا(ع) دفن ميكنيم. عروس خانم همان جا خشكش زده بود كه اينها ديگر چه جور خواستگارهايي هستند.» مسئله حجاب و رعايت محرم و نامحرم يكي از معيارهاي مهم خانوادههاست و خانم زندهباد هم در انتخابهايش به اين معيار توجه ميكند؛ «بعضيها ميگويند ما دوست داريم عروسمان خيلي باحجاب باشد يا اينكه ميگويند ما اهل نوار و موسيقي نيستيم. در فهرستم دخترهايي هم دارم كه اهل حجاب نيستند، ولي هيچ وقت دختر و پسرهاي اين دو گروه را به همديگر معرفي نميكنم. »
- اعتياد داماد، خط قرمز من است
خانم زندهباد دخترها را تشويق به صرفهجويي و قناعت ميكند و براي پسرها پند و اندرزهاي جداگانهاي دارد؛ «به دامادها ميگويم پسرم! تو 2 تا چيز را رعايت كن؛ يكي اينكه ايمان داشته باش و ديگر اينكه اهل دود نباش. بقيهاش را خدا درست ميكند.»
اعتياد جزو خط قرمزهاي اين شهروند خير مشهدي است و به راحتي از كنارش نميگذرد؛ «چند وقت پيش مادري تماس گرفت و گفت پسر من اعتياد دارد ولي اگر دامادش كنيد ترك ميكند. من جواب دادم هيچ وقت چنين پسري را به كسي معرفي نميكنم. اگر پا پيش بگذارم خانواده عروس تا آخر عمر من را نفرين ميكنند. همچنين اگر خانوادهاي خيلي بيبند و بار باشند اسمشان را در فهرستم نمينويسم.»
خواستگاري به شيوه «بيبي زينت» بسيار ارزان و كمهزينه است؛ «من به همه پسرها ميگويم كه در جلسه اول خواستگاري هيچچيزي نبريد؛ نه گل ببريد و نه شيريني. با اين خرج و مخارج امروز چرا بيخودي كلي خرج بكنند؟ پسري بود كه در 50جلسه خواستگاري 50دسته گل برده بود. مورد پنجاه و يكم خسته شد و گفت اصلا گل هم نميبرم. اتفاقا همين يكي قسمتش شد و با همان دختر ازدواج كرد. من هميشه همين پسر را مثال ميزنم.»
در شيوه «ازدواج آسان» خبري از خرجهاي بيخودي و اضافه نيست؛ «به خانوادهها ميگويم حتما در جلسه اول پسر را همراه خودتان ببريد تا خانواده دختر دوباره توي خرج نيفتند.»
- ماجراي يك خاطره گويي
براساس خاطرههاي اين خانم ميشود كلي فيلم و سريال و آيتم طنز توليد كرد. وقتي صحبت معيارهاي اقتصادي به ميان ميآيد حس خاطرهگويياش گل ميكند و ميگويد: يكبار با يك خانم به خواستگاري رفتيم. مادر داماد خم شد و به فرشها دست زد و منصرف شد. به دخترش گفت: دخترم! اينها فرش ماشيني دارند و ازدواج با اينها به درد نميخورد. اين خانم خيلي پرتوقع بود. البته با خانوادههاي قانع و كمتوقع هم زياد برخورد داشتهام. من دختري را معرفي كردم كه اهل محله سجاد (بالا شهر مشهد) بود. هفته پيش با يك سكه مهريه ازدواج كرد. محضردار تعجب كرد و پرسيد: اشتباه نميكنيد؟ شايد يك هزار سكه است. دختر گفت نه! خدا يكي، سكه هم يكي. جالب است كه دختر و پسر هر دو پولدار بودند.