عليعسگر فرهادپور به پاس 40سال خدمت صادقانه در آموزش و پرورش عشاير كشور و مناطق محروم و مشاركت در تربيت آموزگاران عشايري، اين جايزه را دريافت كرد. اين معلم 62ساله كه بهترين دوران زندگياش را دوره تدريس براي دانشآموزان عشايري ميداند معتقد است خدمات زندهياد محمد بهمنبيگي باعث باسواد شدن عشاير شده و امروز تعداد زيادي از محصلان سالهاي دور عشاير كه در جايگاههاي بزرگ علمي دنيا قرار دارند مديون خدمات محمد بهمنبيگي هستند. فرهادپور با ورق زدن كتاب زندگياش از روزهايي گفت كه در چادر عشايري درس زندگي را از معلماني آموخت كه حاصل پرورش محمد بهمنبيگي بودند. او با ادامه دادن راه پدر تعليمات عشاير ايران، سالها به عشاير خدمت كرد و همراه آنها با پشت سر گذاشتن پستي و بلنديهاي ييلاق و قشلاق، به دانشآموزان درس زندگي آموخت. استاد فرهادپور در گفتوگو با همشهري از خاطرات سالها رنج و تلاش ميگويد.
- پدر تعليمات عشاير ايران
كلاس دانشآموزان عشاير تفاوت بسيار زيادي با دانشآموزان ديگر دارد. كلاس درس آنها در چادري برپا ميشود و در زمان كوچ اين چادر برچيده شده و در مناطق ييلاقي و قشلاقي ديگري برپا ميشود. باسواد شدن عشاير مديون انسان بزرگي است كه تا آخرين لحظه از عمرش براي اين كار تلاش كرد. محمد بهمنبيگي، پدر تعليمات عشاير ايران، پس از پايان تحصيلات در رشته حقوق قضايي، كار در بانك ملي تهران را رها كرد و به زادگاهش ايل عشايري بازگشت و كوشش خود را بهمنظور برپايي مدرسههاي سيار براي بچههاي ايل آغاز كرد و با فداكاري و پيگيريهاي مستمر توانست برنامه سوادآموزي عشاير را به تصويب برساند.
او چشمهاي بود كه جرعهاي از آن نيز نصيب من شد و با درسي كه در مكتب او آموختم 40سال به دانشآموزان عشاير ايران خدمت كردم. محمد بهمنبيگي پس از بازگشت به ايل 5سال در آنجا ماند و به شهر بازنگشت و در تحقيق و بررسيهاي خود پي برد بيسوادي ريشه همه مشكلات و بدبختيهاي عشاير بوده و كليد بازشدن قفل اين مشكلات در لابهلاي حروف الفبا نهفته است. او تصميم گرفت مدرسهاي براي عشاير راه بيندازد اما مسئولان آموزش و پرورش مخالفت كردند. آنها ميگفتند ايل بايد ساكن شود تا براي آموزش دانشآموزان آن معلم بفرستيم. او از مسئولان دولتي نااميد شد و با كمك گرفتن از بزرگان عشاير چادري براي تحصيل دانشآموزان عشاير برپا كرد. او از روستاهايي كه در مسير كوچ قرار داشتند كساني را كه سواد داشتند بهعنوان معلم گزينش ميكرد و اين معلمان همراه با ايل حركت ميكردند. چادري كه براي مدرسه عشاير انتخاب شده بود زردرنگ بود و بعدها رنگ آن به سفيد تغيير كرد. در وسط اين چادر تيرك بلندي قرار داشت و چادر با طناب به آن بسته ميشد. از آنجا كه اين مدرسه دولتي نبود و نميتوانست كارنامه صادر كند مردم عشاير نسبت به اين موضوع بسيار ناراحت بودند تا اينكه محمد بهمنبيگي از مديركل آموزش و پرورش استان فارس درخواست كرد تا از نزديك بر فعاليت مدرسه عشايري و توانمندي دانشآموزان نظارت داشته باشد. وقتي بازرس اعزامي از سوي مديركل به مدرسه عشايري آمد از هوش و ذكاوت دانشآموزان كه بيشتر از دانشآموزان شهري و روستايي بود به وجد آمد و با تلاش او مجوز دولتيشدن مدارس عشايري و تاسيس دانشسراي عشايري صادر و در سال 1336دانشسراي عشايري افتتاح شد. نخستين معلمان فارغالتحصيل اين دانشسرا براي تدريس وارد ايل عشاير شدند و من جزو نخستين شاگردان بودم.
- يك انتخاب دشوار
وقتي ديپلم گرفتم 3 شغل پيش پاي من قرار داشت كه ميتوانستم يكي از آنها را انتخاب كنم. كارمندي بانك، تحصيل در دانشكده افسري و معلمي 3 شغلي بودند كه ميتوانستم انتخاب كنم. بهدليل اينكه علاقه زيادي به پوشيدن پوتين و حضور در مراسم صبحگاه و مقررات نظامي نداشتم از رفتن به دانشكده افسري منصرف شدم. براي كار در بانك نيز ياد سخنان زندهياد استاد محمد بهمنبيگي، معروف به پدر تعليمات عشاير ايران افتادم كه ميگفت با مدرك ليسانس حقوق قضايي در بانك ملي مشغول بهكار شدم اما بعد از يك سال و نيم فعاليت به اين نتيجه رسيدم كه كارمند بانك بهحساب مردم رسيدگي ميكند و پول آنها را ميشمارد، نه پول خودش را. او با رها كردن كار در بانك به زادگاهش نزد عشاير بازگشت. از آنجا كه خودم در ايل به دنيا آمده و سالها در ميان عشاير زندگي كرده و در مدارس عشايري درس خوانده بودم تصميم گرفتم معلم شوم و به دانشآموزان عشاير درس بدهم.
3جمعيت عشايري در استان فارس وجود دارد؛ ايل قشقايي كه ترك زبان هستند و زندهياد محمد بهمنبيگي متعلق به ايل قشقايي بود. لرزبانها كه در اطراف نورآباد ممسني و كهگيلويه و بويراحمد كه سالها قبل بخشي از استان فارس بود زندگي ميكردند و عشاير سوم نيز ايلات خمسه بودند. ايل خمسه از 5ايل تشكيل شده كه 3 ايل اينانلو، بهارلو و نفر ترك زبان هستند و ايل چهارم كه عرب زبان هستند در اطراف جهرم و فسا زندگي ميكنند و در نهايت ايل پنجم كه من متعلق به آن هستم ايل باصري است و عشاير اين ايل، فارس هستند و پيشينه آنها نيز به دوره هخامنشيان و پاسارگاد بازميگردد. عشاير استان فارس كوچنشين هستند. آنها در كوچ قشلاق كه در فصول سرد سال انجام ميگرفت به مناطق گرم اطراف لارستان بخش جويان از توابع جهرم كوچ ميكردند و در فصل گرم سال نيز به منطقه ييلاقي اقليد و آباده. مسير كوچ عشاير 650كيلومتر بود. من پسراول خانواده بودم. بهترين دوران زندگي، كودكيام بود كه در ييلاق و قشلاق همراه با 3خواهر و 3برادرم سپري شد. ما خانواده عشاير بوديم و زندگيمان از راه دامداري ميگذشت.
- يوري گاگارين در كلاس عشايري
محمد بهمنبيگي بهخاطر تلاشهايي كه براي باسواد كردن عشاير انجام داد به مديركلي عشايري وزارت آموزش و پرورش منصوب شد. وقتي من در دانشسراي عشايري مشغول تحصيل بودم او براي بازديد از مدارس عشايري و روستايي به غرب كشور سفر كرده بود. او در تلگرافي براي رئيس دانشسراي عشايري نوشت: از اورامانات وارد گيلان غرب شدم. گيلانغرب غرق در غرور و افتخار و زاگرس بلند و استوار پوشيده از برف است. آموزگاران عشاير اين خطه از كوههايش سربلندتر و از برفهايش سفيدتر هستند. به شما تبريك ميگويم كه چنين جوانان برومندي را تربيت ميكنيد. جملات او در 44سال قبل معجزه ميكرد و من كه جوان 18ساله ساكن عشاير فارس بودم پس از فارغالتحصيلي داوطلبانه براي تدريس دانشآموزان روستاهاي كردنشين در اطراف نقده به روستاي پيهجيك اعزام شدم. آن سالها روستاها نيز در مجموعه آموزش و پرورش عشايري محسوب ميشدند و من سال 1351داوطلب تدريس در روستايي شدم كه هيچ آشنايي با زبان و فرهنگ آنها نداشتم اما دوست داشتم در دورترين و محرومترين نقاط خدمت كنم. 13دانشآموز داشتم كه در پايههاي اول، دوم و سوم درس ميخواندند.
2ماه گذشت تا موفق شدم كمي زبان كردي بياموزم و بتوانم با بچهها ارتباط بگيرم. هوش و ذكاوت و قدرت يادگيري دانشآموزان روستايي و عشايري بسيار بالاست، بهطوري كه دانشآموزان پايه اول ابتدايي كلاس من بعد از 6ماه كلماتي را مينوشتند كه دانشآموزان پايه پنجم براي نوشتن و خواندن آنها با مشكل مواجه ميشدند. آنها بهراحتي كلماتي مانند يوريگاگارين و... را مينوشتند و ميخواندند. براساس آموزشهايي كه ديده بوديم دانشآموز پايه اول هر كلمهاي را كه گوش او بشنود و زبانش قادر به بيان آن باشد بايد بتواند بنويسد و تلفظ كند. اين كار توسط دانشآموزان پايه اول اين روستا بهراحتي انجام ميگرفت. يك سال از شروع كار من در اين روستا ميگذشت كه براي خدمت سربازي به بندرعباس و جزيره لاوان اعزام شدم. در آنجا نيز دانشآموزانم را فراموش نكردم و با خريد لوازمالتحرير، آنها را براي دانشآموزان روستا ميفرستادم. بعد از پايان خدمت سربازي به فارس بازگشتم و 15سال به دانشآموزان عشاير درس دادم. برپايي چادر كلاس درس در ييلاق و قشلاق و كوچكردن همراه با دانشآموزان بهترين لحظات زندگيام بود كه هيچگاه فراموش نميكنم. بعد از 15سال به دانشسراي عشايري منتقل و مشغول تدريس به معلمان عشاير شدم. از سال 1359تا 1365در مدرسه راهنمايي عشايري كه در اطراف مرودشت بود تدريس كردم و پس از آن نيز چند سال بهعنوان رئيس آموزش و پرورش شهرستان فسا، مسئول آموزش ابتدايي استان فارس، از سال 76تا 78 رئيس آموزش و پرورش ناحيه يك شيراز و از سال 78تا بازنشستگيام معاون برنامهريزي سازمان آموزش و پرورش فارس بودم. سال 1380بازنشسته شدم اما يك معلم هيچگاه از تدريس و علمآموزي بازنشسته نميشود و از آن سال تاكنون بهعنوان مدير 2 مجتمع آموزشي مشغول بهكار هستم.
- سرمايهاي عظيمتر از نفت
معلمي در روستاهاي محروم كردنشين اطراف نقده با خاطرات بسياري همراه است؛ خاطراتي كه هيچگاه آن را فراموش نميكنم. يك سال در كنار كودكاني زندگي كردم كه زبان آنها را نميفهميدم و روزهاي اول باور نميكردم بتوانم به آنها درس بدهم. اما وقتي عشق و علاقه را در چشمان آنها ديدم با همه وجود تلاش كردم و در آزموني كه توسط رئيس اداره آموزش و پرورش نقده گرفته شد سربلند بيرون آمدند. از 13دانشآموزي كه در نخستين سال آغاز كارم در آموزش و پرورش عشايري به آنها درس دادم هنوز هم با 8نفر از آنها در ارتباط هستم. سال 1369وقتي رئيس اداره آموزش و پرورش فسا بودم نامهاي به دستم رسيد كه فرستنده آن از سقز بود. وقتي نامه را باز كردم با خواندن متن نامه متوجه شدم فرستنده يكي از دانشآموزان كلاس اول مدرسه روستايي در نقده است. من به آنها نامهنگاري و نحوه نوشتن نامه را نيز آموخته بودم. فرستنده نامه فارغالتحصيل دانشگاه تهران بود و بازنشسته شده بود. با خواندن نامه، خاطرات سالها تدريس در چادر عشايري و روستاي پيهجيك براي من زنده شد. يكي از روزها رئيس آموزش و پرورش نقده براي بازديد از كلاسهاي درس به روستا آمد و با ديدن پيشرفت دانشآموزان شگفتزده شد و از من و 2معلم ديگر دعوت كرد در جلسهاي كه با حضور 200نفر از سپاهياندانش دارد تعدادي از شاگردان كلاس را به اين جلسه ببريم. در سالن جلسات عمومي اداره آموزش و پرورش معلمان سپاهدانش سؤالات متعددي از آنها پرسيدند و دانشآموزان نيز پس از معرفي خود با صداي بلند پاسخ سؤالات آنها را دادند. رئيس آموزش و پرورش نقده در پايان جلسه خطاب به سپاهياندانش گفت: معلمان عشاير 6ماه است كه در اين روستا تدريس ميكنند و شما شاهد بوديد كه آنها بدون امكانات به چه دستاوردهاي مهمي دست پيدا كردهاند. ارزش كار اين معلمان با طلا و نفت قابل مقايسه است.
- معلمي يعني عشق
معلمي يعني عشق و معلم، انسان عاشقي است كه با همه وجود به دانشآموزان عشق ميورزد. زندهياد بهمنبيگي داستاني به نام «بربال فرشته» در كتاب به اجاقت قسم نوشته است كه در آن عشق معلمي را به خوبي به تصوير كشيده است. او در يكي از سركشيها به مدارس روستايي و عشايري در روستاي دارينگان كلاس درس را بررسي ميكند و متوجه ميشود معلم كلاس علاوه بر اينكه تدريس خوبي ندارد دانشآموزان را تنبيه ميكند و سطح كلاس بسيار پايين است. به اين ترتيب او كتابها و دفترهاي مشق دانشآموزان را جمع ميكند و به دانشسرا ميبرد و آنها را روي ميز كساني كه مشغول آموختن علم تدريس به دانشآموزان عشايري بودند ميريزد و ميگويد: كداميك از شما ميتوانيد اين روسياهي را پاك كنيد؟ ما از روي مردم شرمندهايم. ما اين بچهها را از كار كشاورزي و دامداري و كمك به خانواده به مدرسه آوردهايم تا علم به آنها بياموزيم ولي با اين روسياهي چه كنيم؟ يكي از دانشجويان دانشسرا كه حسن نام داشت داوطلب درسدادن به اين دانشآموزان شد و بلافاصله به روستاي دارينگان اعزام شد. 6ماه بعد زندهياد بهمنبيگي در يك سپيده دم مهآلود براي سركشي به اين روستا رفت و متوجه شد دانشآموزان پيشرفت چشمگيري داشتهاند. بهمنبيگي داستان اين اتفاق را در كتاب به اجاقت قسم تحت عنوان بر بال فرشته نوشت. حسن فرشتهاي بود كه از ديدگاه زندهياد بهمنبيگي توانست فاصله بين جهنم تا بهشت را در 6ماه طي كند. معلمي در اين بيت شعر خلاصه ميشود : هركجا عشق آيد و ساكن شود، هرچه ناممكن بود ممكن شود.
- خانواده استاد
3فرزند دارم كه مدارج علمي را طي كردهاند و انسانهاي موفقي هستند. دخترم دندانپزشك و پسربزرگم كارشناسارشد مهندسي نفت و پسر كوچكم نيز كارشناسارشد مهندسي مكانيك است. اين روزها با وجود بازنشستگي، از فضاي آموزش و علم دور نيستم. وقتي به گذشته نگاه ميكنم روزهايي را به ياد ميآورم كه زير چادر سفيد، آب و بابا را همراه با دانشآموزان پايه اول هجي ميكرديم؛ روزهايي كه عشق را ميشد در چشمان معصوم دانشآموزان عشاير ديد.
- هوش بچههاي عشاير
دانشآموزان عشاير بسيار خوشخط هستند و هوش بسيار بالايي در كسب دانش رياضي و اعداد دارند. دانشآموزان پايه اول بهخوبي ارزش مكاني اعداد را ميدانستند. بهطور مثال به خوبي آموخته بودند كه ارزش مكاني 98ميليون در عدد 98373459 كجاست. آنها به سرعت، رقمهاي ميليوني را زير 30ثانيه با هم جمع ميزدند و پاسخ آن را به درستي ميگفتند. بسيار روان و فصيح فارسي ميخواندند و درباره استانهاي مختلف صحبت ميكردند. بهطور مثال نقشه ايران را روي زمين ميكشيدم و هر كدام از آنها روي يكي از استانها ميايستاد و با صداي بلند درباره آن استان و شهرها و همچنين آب و هوا و محصولات و رودهاي پرآب استان صحبت ميكرد.
- وقتشناسي و نظم شعار اوست
فريبا توكلي، همسر عليعسگر فرهادپور، معلم نمونه عشاير كشور، با ورق زدن دفتر 30سال زندگي مشترك، نظم را مهمترين خصوصيت همسرش عنوان ميكند. او ميگويد: من و همسرم فاميل و هردو از ايل باصري هستيم.
وقتي 5ساله بودم پدر و مادرم در مرودشت ساكن شدند و ديگر همراه عشاير كوچ نكرديم. وقتي با همسرم ازدواج كردم ابتدا در مرودشت و پس از آن در سعادت شهر زندگي كرديم. شناخت زيادي از همسرم داشتم و ميدانستم عاشق معلمي است. او سالها در مدارس عشايري درس خوانده بود و به خوبي طعم درس خواندن در چادر و كوچ كردن به ييلاق و قشلاق را چشيده بود. آرزو داشت كه بتواند يك روز به مردم عشاير خدمت كند و وقتي وارد دانشسراي عشايري شد به آرزويش رسيد. در 30سال زندگي مشترك هميشه نظم و وقتشناسي از اهميت بالايي براي او برخوردار بود و هميشه به موقع در كلاس درس حاضر ميشد. به مسائل درسي و همچنين خط و املاي دانشآموزان پايه ابتدايي اهميت زيادي ميداد و معتقد بود اگر بتوان از پايه ابتدايي دانشآموزان را با درست شنيدن و درست نوشتن آشنا كرد آنها در سالهاي بعد نيز موفق خواهند بود.
همسر استاد فرهادپور اضافه ميكند: وقتي فرزندانمان در دوران ابتدايي تحصيل ميكردند به درسهاي آنها بهخصوص املا و رياضي اهميت زيادي ميداد و ساعتها با آنها تمرين ميكرد. خوشبختانه آنها بهخاطر هوش بالايي كه داشتند در مدرسه تيزهوشان پذيرفته شدند و براي ادامه تحصيل روي پاي خودشان ايستادند. همسرم بارها براي ما از خاطرات روزهايي كه در چادر عشايري درس ميخواند ميگفت و تأكيد داشت. او به مطالعه كردن علاقه زيادي دارد و در خانه وقتي فرصتي پيدا ميكند كتاب ميخواند. شعله عشق معلمي هيچگاه در وجود او خاموش نميشود و همه سعي و تلاش او اين است كه بتواند تجربههاي 40سال معلمي را به معلمان انتقال بدهد.
- درس زندگي ميداد
مهاجر فرهادپور، پسر استاد فرهادپور است كه پس از فارغالتحصيلي در مقطع كارشناسيارشد مهندسي نفت از دانشگاه تهران، در همين رشته مشغول به فعاليت است. مهاجر 27ساله درباره پدرش ميگويد: او در تدريس بر روشهايي تأكيد داشت كه اين روزها فراموش شدهاند؛ روشهايي كه باعث ميشد دانشآموزان پايه اول ابتدايي بتوانند سختترين لغتها را نيز به راحتي بنويسند. پدر هميشه به ما و دانشآموزان تأكيد ميكرد كلمات را به خوبي بشنويم تا خوب ياد بگيريم. خوب شنيدن باعث ميشد تا بتوانيم كلمات را بنويسيم. پدر ميگفت اصل مهم در يادگيري، شنيدن درست كلمات و تلفظ آنهاست.
پسر استاد فرهادپور اضافه ميكند: مسئوليتپذيري مهمترين خصوصيت پدرم است كه از او ديدهام. هميشه براي مسئوليتي كه برعهده ميگرفت تلاش ميكرد و هيچگاه نسبت به اطرافيان بيتفاوت نبوده و نيست. در زندگي هميشه تلاش ميكند تا مسئوليتپذيري را نيز به ما بياموزد. يكبار براي ما از روزي گفت كه قرار بود چادر كلاس درس عشايري برپا شود و بهخاطر نبود امكانات هركدام از دانشآموزان هرچيزي كه ميتوانست براي اين چادر مفيد باشد، حتي ميخي كه طناب چادر به آن بسته ميشد را همراه ميآوردند و با كمك آنها و با كمترين امكانات چادر كلاس درس برپا شد. پدر اين سختيها را با همه وجود لمس كرده بود و به همين دليل تلاش ميكرد تا براي دانشآموزان عشايري همه امكانات را فراهم كند.
نظر شما