تاریخ انتشار: ۳ بهمن ۱۳۹۴ - ۰۶:۳۰

همشهری دو - سیدمهدی سیدی: نمی‌خواهی برگردی؟ فکر نمی‌کنی که دیگر وقتش شده سر به راه شوی؟

 مدتي است كه تا پاسي از شب، در كوچه پسكوچه‌ها، ول مي‌چرخي و وقت‌ات را حرام رفيقان خوشگذران مي‌كني. چه كنم كه فرزند مني و مهر و عاطفه‌ام برايت در غليان و جوشش است.

گمان كرده‌اي تو را رها و خانه قلبم را از ياد تو جارو كرده‌ام؟ نه! هنوز از سر شب تا نيمه‌هاي تاريكي، به انتظارت مي‌نشينم كه صداي چرخاندن كليدت را بشنوم و غذايت را روي اجاق كنار اتاق گرم نگه مي‌دارم كه گرسنه نماني. هر صبح كه از خانه بيرون مي‌دوي با دعاي زيرلبم، پنهاني بدرقه‌ات مي‌كنم و از پشت پنجره، دلتنگي‌هايم را دانه دانه در حلقه تسبيح جابه‌جا مي‌كنم.

فرزندم! حالا كه روزها و شب‌هايت را يكي‌يكي به دور از آغوش محبت من گذرانده و حالا كه در بن‌بست زندگي گرفتار آمده و دست از پا درازتر برگشته‌اي، فكر مي‌كني راهت نخواهم داد؟ نه! اينجا خانه توست و تو از وجود مني؛ براي بازگشت‌ات نذرها كرده‌ام. تو بيا خودم كمك مي‌كنم گذشته‌ات را جبران كني. همراهي‌ات مي‌كنم كه رضايت يكي‌يكي همسايه‌ها كه شيشه‌هايشان را شكسته‌اي بگيرم و تو را با دوستان خوبت كه از تو بريده‌اند، آشتي مي‌دهم. اينك فصل بازآمدن است.

مادران همه دل‌نگران فرزندان خود هستند و از وجودشان براي ايشان هزينه مي‌كنند. اين عاطفه و مهرباني مادرانه، جزئي است از تمام مهرباني‌هاي دنيا و تمام مهرباني‌هاي دنيا جزو ناچيزي است از عاطفه خداوند. چنين است كه پيامبر مهرباني فرموده‌اند: خداوند100باب رحمت دارد كه يكي از آنها را به زمين نازل و ميان مخلوقاتش تقسيم كرده و تمام عاطفه و محبتي كه در ميان مردم است از پرتو همان است، ولي 99قسمت را براي خود نگاه داشته و در قيامت بندگانش را مشمول آن مي‌سازد.

حال بسنجيم كه چقدر از خانه بندگي فرار كرده و در كوچه‌هاي تكبر و بي‌خبري گام برداشته‌ايم. حال كه به اضطرار و اضطراب رسيده‌ايم، دنبال پناه محبتي مي‌گرديم كه سرزنش‌مان نكند و راه را به رويمان نبندد. آغوش مهرباني را مي‌طلبيم كه درِ خانه را به رويمان بگشايد و حياط خانه‌اش را برايمان چراغاني كند. آن پناهگاه جايي نيست جز آغوش خدا. بگرديم و خانه خدا را پيدا كنيم.