تاریخ انتشار: ۱۵ مهر ۱۳۸۶ - ۰۶:۵۸

حسن پارسایی: آیا بی‌‌بدیل بودن صرف یک نمایش می‌تواند دلیل کافی برای تجربی بودن آن باشد؟

یا نمایش باید در وهله اول شاخصه‌ها، عناصر و عوامل ساختاری‌اش را حفظ نماید و نویسنده متن فقط در نوع برداشت و پردازش این شاخصه‌ها مجاز به احراز رویکردی تجربی باشد، ضمن آنکه اصولا نوع نگرش او هم به درونمایه، جدا از این مقوله قابل ارزیابی نیست.

پس نوآوری صرف کافی نیست، خصوصا وقتی که به حذف شاخصه‌ها و ویژگی‌های اصلی نمایش بینجامد و نمایش به حوزه تجربی راه نیابد و به دلیل کمی و کاستی‌هایش از یک نمایش معمولی هم کم مایه‌تر جلوه کند.

نمایش «کوارتت» به کارگردانی«امیررضا کوهستانی» و نویسندگی او و «مهین صدری» جزو این نمایش‌هاست که محوریت شکل‌گیری متن و اجرای آن بر «بی‌دلیل بودن» صرف و قربانی کردن مفهوم خود نمایش است.

اگر این امر بدیهی را بپذیریم که علل شکل‌گیری و موجودیت تم و درونمایه یک متن نمایشی رابطه‌ای مستقیم با عناصر ساختاری متن دارد و در حقیقت از طریق همین عناصر به تماشاگر ارائه می‌شود، در آن صورت باید بدانیم که حذف و نادیده گرفتن بعضی از این عناصر به شاکله کلی متن و اجرا آسیب می‌رساند و آن را به نسبت میزان نقص‌هایی که بر آن عارض می‌شود، از تعاریف نمایشنامه و نمایش دور می‌کند.

نمایش «کوارتت» به نویسندگی

« امیررضا کوهستانی» و «مهین صدری» ویژگی اساسی نمایش را که همانا «عینی بودن حوادث و کنش‌های دراماتیک» است نادیده گرفته و تعریف متن و اجرا را تا حد یک «درددل» یا «اعتراف» تنزل داده است.

«امیررضا کوهستانی» برخلاف نمایش قبلی‌اش، «در میان ابرها» که از متن و اجرایی کنش مند، نمایشی و حتی تجربی برخوردار بود، تمام تأکید خود را بر وجه روایی دو روایت زنانه و مردانه گذاشته که به 4موقعیت منجر شده است.

او هر دو این روایات را که ارتباطی به هم ندارند، به موازات هم پیش می‌برد. به نظر می‌رسد که هنگام نوشتن متن توسط «امیررضا کوهستانی» و «مهین صدری»، توجه به یک میزانسن ثابت و چهارسویه و اندیشیدن به شاکله بی‌دلیل اجرا بر همه چیز مقدم بوده و آنچه که به آن توجه نشده ساختار نمایشنامه و نهایتا خود نمایش بوده است.

ترفند ذهنی مقایسه 4فصل با این 4موقعیت هم کارساز نبوده و نمایش را در کل در حد یک قیاس ذهنی نشان می‌دهد. نمایش «کوارتت» در اصل و اگویه‌ها و مونولوگ‌های جداگانه‌ای است که ظاهرا به تماشاگران ارائه و گزارش داده می‌شود.

اصل انکارناپذیری در رابطه با روایت که اینجا بیشتر به «حرف زدن» می‌ماند، وجود دارد و آن این است که وقتی کسی زیاد حرف بزند، مخاطب‌اش را خسته می‌کند. ضمنا مخاطب هم بخش‌هایی از گفتار او را ممکن است نفهمد یا نشنود یا نخواهد بشنود.

در نمایش «کوارتت» آدم‌های نمایش از مقوله «پرسوناژ» و «شخصیت‌پردازی» خارج شده‌اند، زیرا طرح یا پیرنگ(Plot ) منسجمی که روابط علت و معلول اعمال و گفتارشان را نشان بدهد و نهایتا آنها را عمیقا به تماشاگر معرفی نماید، وجود ندارد.

آدم‌ها بدون دلیل خوب یا بد هستند و البته این را هم از زبان خودشان می‌شنویم.

در نتیجه مقبولیت و باورپذیر بودن موضوع نمایش دوچندان زیر سؤال رفته است؛ آنها می‌نشینند و با ما حرف می‌زنند و تصویرشان نیز به طور همزمان از طریق تلویزیون‌های مداربسته توسط تماشاگر رویت می‌شود؛ خود این صحنه نشان می‌دهد که ترفند تلویزیونی آن اضافی و بی‌مورد است.

عناصری مثل تم در قالب داستان یا غیرداستان و حرکت، دیالوگ و حادثه به معنای نمایشی‌اش و نیز پرسوناژ، در این نمایش وجود ندارد.

در نتیجه «کوارتت» در اصل یک «ضدنمایش» یا «ضدتئاتر» است که جز خستگی‌ چیزی برای تماشاگر ندارد و اجرای آن نه چند قدم به جلو، بلکه چندین گام به عقب است.

یکی از شیوه‌های عملی برای تشخیص یک اثر نمایشی و دراماتیک از یک اثر غیرنمایشی آن است که اگر تماشاگر هنگام اجرای نمایش چشمانش را ببندد، چیزهای زیادی را از دست می‌دهد.

در نمایش «کوارتت»  اگر تماشاگر چشمانش را از آغاز تا پایان ببندد، چیزی از دست نمی‌دهد، چون نمایش فقط به بیان کردن «مونولوگ» متکی است و هیچ کنش نمایشی در بین نیست.

از این مقوله نتیجه می‌گیریم که نمایش «کوارتت» یک اثر «غیرنمایشی» و «ضدتئاتری» است.

نمایش «کوارتت» (quartet) که عنوانش انگلیسی و غیرفارسی و به معنی «یک قطعه موسیقی برای 4بازیگر یا 4خواننده» است، دارای عارضه‌مندی‌های دیگر هم هست؛ از جمله، اینکه در مونولوگ‌ها عبارات غلط هم وجود دارد:«پام تاول تاول شده»، «هرچی کارد توی آشپزخونه بود توی شکم این بچه خالی کردم»، «در و همسایه‌ها به ریش او می‌خندیدند»و...

در این نمایش جز شکل‌دهی متن و تنظیم شاکله‌ای بیرونی برای اجرای آنکه «حادثه ذهنی» خود نویسندگان اثر است هیچ حادثه‌‌ای که بشود آن را حادثه‌ای دراماتیک تلقی نمود، اتفاق نمی‌افتد تا ذهن تماشاگر را با صحنه درگیر نماید.

در نتیجه، هیچ نوع تعلیق، کشمکش، گره افکنی و گره‌گشایی و حتی پیام‌رسانی معینی در آن نیست.

همه چیز با الهام از بعضی مستندات و رخدادهای صفحه حوادث روزنامه‌ها برای یک اجرای گفتاری در نظر گرفته شده است که چیزی جز گزارش‌دهی یا اعتراف و درد دل نیست.

بضاعت و طراحی صحنه هم در 4میز و صندلی، 4لیوان، 4آدم و 4صفحه تلویزیونی خلاصه می‌شود که به طور نوبتی برای 4درددل یا اعتراف به کار گرفته شده‌اند.

مضمون مونولوگ‌ها هم گزاره‌هایی درباره «شرح جنایت» یا «آسیب‌دیدگی» هستند که همچون بخش‌هایی از پرونده‌های جنایی به نظر می‌رسند که در برابر تماشاگران گشوده و سپس بسته و به آسانی هم فراموش شوند.

چون پرسوناژی در کار نیست، لذا مبحث بازیگری هم خود به خود منتفی می‌گردد. حادثه‌ای رخ نمی‌دهد در نتیجه، فضایی داستانی یا عاطفی شکل نمی‌گیرد تا چیزی برای آدم‌های خود نمایش و نیز تماشاگران درونی شود.

هیچ موضوع معینی هم به تحلیل و آنالیز در نمی‌آید. هیچ ترفند و تمهیدی هم برای ابژه و عینی کردن یک مضمون خاص در بین نیست.

مقوله دراماتورژی و وجوه نمایشی شاخصی هم مطرح نبوده و همه چیز در «حرف زدن» خلاصه شده است. حرف زدن هم می‌تواند هر نوع میزانسنی داشته باشد.

نور و طراحی صحنه هم در حد امکان برگزاری یک جلسه درد دل یا اعتراف نوبتی و یک سویه است.

اجرای نمایش «کوارتت» چون از تعریف نمایش خارج شده است، لذا ژانری هم به آن منتسب نمی‌شود و نویسندگان متن کاملا موفق شده‌اند که مقوله نمایش را از معنا و عناصر ساختاری‌اش به کلی تهی و جعل نمایند و یک «صحنه نمایش» یا «ضدتئاتر» ارائه دهند.