دکتر سید حسین موسوی*: پرونده اتمی ایران اخیراً شاهد تنشی بی‌سابقه یا حداقل کم سابقه بود.

ایالات متحده آمریکا و در گام بعدی دولت فرانسه موضوع اتمی ایران را در دستور کار فوری خود قرار داده و از گزینه‌های گوناگون و از جمله گزینه حمله نظامی به تأسیسات اتمی ایران سخن به میان آوردند.

کوشنر وزیر خارجه دولت سارکوزی شدیدترین و غیردیپلماتیک‌ترین لحن را در موضوع اتمی ایران به کار برد و رایس، وزیر خارجه آمریکا هنگام دیدار از اسرائیل سخن از وجود گزینه نظامی برای حل و فصل بحران اتمی ایران به میان آورد. البته برخی مقامات دولت فرانسه کوشش کردند سخنان کوشنر را تصحیح کرده و با نرمشی آمیخته به ادبیات پوزش‌خواهانه، پایبندی دولت فرانسه را به اقدامات مشترک کشورهای 1+5 در قبال بحران اتمی ایران مورد تأکید قرار دادند.

این نوشته می‌کوشد با اتکا به چند فرضیه دلایل تنش ناگهانی آمریکا و چند کشور اروپایی را در قبال پرونده اتمی ایران مورد بررسی قرار دهد. این نوشته همچنین به احتمالات پیش‌روی پرونده اتمی ایران پس از دو هفته ناآرامی و نیز احتمالات مربوط به روابط آمریکا با آژانس بین‌المللی انرژی اتمی و شخص محمد البرادعی مدیرکل این آژانس می‌پردازد.

پیش از ورود به محورهای اصلی این نوشته، اشاره به موضع رادیکال دولت فرانسه پیش و پس از اظهارات کوشنر و نیز تغییرات حاصله در سیاست خارجی دولت گوردن براون، نخست وزیر انگلیس ضروری است.

بسیاری از ناظران اروپایی رادیکال شدن مواضع دولت فرانسه را در قبال مسائل خاورمیانه و به‌طور مشخص پرونده اتمی ایران، به غیاب تونی بلر نخست وزیر پیشین انگلیس ارجاع می‌دهند. چنان‌که می‌دانید جای دو کشور فرانسه و انگلیس در قبال بسیاری از مسائل بین‌المللی پس از روی کار آمدن سارکوزی در فرانسه و براون در انگلیس جابه‌جا شده است.

دولت ژاک شیراک رئیس‌جمهور پیشین فرانسه نسبت به بسیاری از سیاست‌های واشنگتن در قبال خاورمیانه موضعی انتقادی داشت، تا آنجا که پاریس از طراحی حمله به عراق در سال 2003 به وسیله آمریکا آنهم در خارج از چارچوب شورای امنیت به شدت انتقاد کرد. شکل و محتوای انتقادات فرانسه نسبت به سیاست‌های خاورمیانه‌ای آمریکا به قدری حاد شده بود که دستگاه‌های دیپلماتیک دو کشور به مدت دو سال تلاش کردند روابط دو کشور را بهبود بخشند.

در مقابل دولت تونی بلر نخست وزیر انگلیس از همان آغاز سیاستی به کلی متفاوت با کشورهای محوری اروپا و به‌طور مشخص فرانسه و آلمان (پیش از روی کار‌ آمدن سارکوزی و مرکل در فرانسه و آلمان) اتخاذ کرد و تا مغز استخوان با سیاست‌های محافظه‌کاران جدید آمریکا همراهی کرد.

از همان زمان برخی ناظران تیزبین آمریکایی نظیر سیمور هرش پیش‌بینی کرده بودند که ایالات متحده آمریکا برای بازگرداندن فرانسه و آلمان به مسیر مورد علاقه آمریکا و یکدست کردن مواضع اروپا با سیاست‌های واشنگتن، تلاش خواهد کرد از جناح مرکل در آلمان و جناح سارکوزی در فرانسه در چارچوب مبارزات انتخاباتی دو کشور جانبداری کند.

برای آگاهان و کارشناسان روابط اروپا و آمریکا روشن است که واشنگتن با بهره‌گیری از نفوذ خود در شبکه‌های صاحبان صنعت و تجارت در اروپا می‌تواند به‌طور نسبی روی سازوکارهای انتخاباتی اروپا تأثیر بگذارد.

این تأثیرگذاری در نمونه انگلستان به‌دلیل وجود نهادهای ریشه‌دار کنترل و نظارت اندکی دشوار است، در نتیجه می‌بینیم آمریکا که حتی در میان هم‌پیمانان اروپایی خود در دوره اشغال عراق از حمایت دولت‌های فرانسه و آلمان محروم بود به نتایج انتخابات این دو کشور چشم دوخته بود تا از بروز شکاف بیشتر در صفوف دولت‌های اروپایی جلوگیری کند.

اریک رولو یکی از تحلیلگران برجسته فرانسوی پس از روی کار آمدن سارکوزی در فرانسه و کناره‌گیری تونی‌بلر در انگلستان طی مصاحبه‌ای با شبکه الجزیره گفته بود که آمریکا با روی کار آمدن مرکل در آلمان و سارکوزی در فرانسه در واقع فقدان تونی بلر را جبران کرد.

فرضیه یکم

ایران و آژانس بین‌المللی انرژی اتمی در اواخر مردادماه به توافقی دست یافتند که از دیدگاه پاره‌ای کارشناسان مهم ارزیابی شد. به موجب این توافق، ایران طی یک جدول زمان‌بندی ‌شده به کلیه پرسش‌های آژانس در مورد پیشینه برنامه اتمی ایران و برنامه آتی آن پاسخ می‌دهد.

بسیاری از کشورها و از جمله چند کشور اروپایی و کشورهای عضو جنبش غیرمتعهدها نسبت به این توافق تهران با آژانس بین‌المللی انرژی اتمی اظهار رضایت کردند، اما واشنگتن عکس‌العمل متفاوتی از خود نشان داد.

سخنگوی وزارت خارجه آمریکا روز چهارشنبه 31 مرداد ماه (22 Agust) اعلام کرد که توافق تهران با آژانس در مورد شفاف‌سازی برنامه اتمی ایران کافی نیست و رهبران تهران با این توافق درصدد خرید وقت برای ادامه برنامه هسته‌ای‌ خود برخواهند آمد.

در مقابل این توافق آمریکا از نمایندگان کشورهای 1+5 دعوت کرد روز جمعه 30 شهریور ماه (21 september) در واشنگتن گرد هم آیند تا در مورد بررسی اعمال تحریم‌های بیشتر علیه ایران به گفت‌وگو بنشینند.

محمد البرادعی طی واکنش به این اقدام به‌طور مشخص از آمریکا خواست از سیاسی کردن پرونده اتمی ایران پرهیز کند. رایس وزیر خارجه آمریکا هنگام دیدار از اسرائیل در روزهای پایانی شهریورماه طی عکس‌العمل خشم‌آلودی، از آژانس بین‌المللی انرژی اتمی خواست از فعالیت در حوزه دیپلماتیک پرهیز کند. در واقع آمریکا با این عکس‌العمل خود الگوی برخورد با هیأت بازرسی سلاح‌های کشتار جمعی وابسته به سازمان ملل متحد به ریاست هانس بلیکس در سال 2003 و پیش از اعلام جنگ علیه عراق را تکرار کرد.

در آن‌ زمان، هانس بلیکس از کشورهای غربی خواست برای اتمام مأموریت بازرسی هیأت خود مهلت بیشتری بدهند، اما آمریکا از ادامه فعالیت این هیأت در عراق جلوگیری کرد و طی اولتیماتوم آشکار از این هیأت خواست خاک عراق را ترک کند.

از آن پس روابط آمریکا با بازرسان سازمان ملل رو به تیرگی گذاشت و آمریکا در یک اقدام منفردانه و بدون اخذ مجوز از شورای امنیت با تشکیل یک ائتلاف لرزان جهانی به عراق حمله کرد.

عکس‌العمل آمریکا در مورد توافق ایران و آژانس بین‌المللی انرژی اتمی در برگیرنده چند پیام آشکار به آژانس انرژی اتمی و ایران بود، این کشور قصد داشت به آژانس پیام دهد که پای خود را از گلیم تعیین شده فراتر نگذارد. همچنین به تهران این پیام را بدهد که واشنگتن حتی بدون توافق آژانس یا شورای امنیت، با موضوع پرونده اتمی ایران برخورد خواهد کرد.

بنابراین به‌نظر می‌رسد اقدام شتابزده آمریکا در برپایی نشست کشورهای 1+5 در واشنگتن برای بررسی اعمال تحریم‌های بیشتر علیه ایران و نیز اظهارات کم سابقه وزیر خارجه فرانسه در موضوع هسته‌ای ایران، واکنش به توافق ایران و آژانس بین‌المللی انرژی اتمی بوده است.

اظهارات هشدارآمیز رایس به شخص محمد البرادعی، رئیس آژانس بین‌المللی انرژی اتمی علاوه بر تأیید فرضیه یاد شده در فوق، نشان می‌دهد که روابط واشنگتن با رئیس آژانس بین‌المللی انرژی اتمی رو به تیرگی گذاشته و آمریکا به این نتیجه رسیده است که تاریخ صلاحیت محمد البرادعی به‌دلیل عدم همراهی با سیاست‌های واشنگتن رو به پایان است.

فرضیه دوم

در هفته آخر شهریورماه ژنرال پترائوس، فرمانده نیروهای آمریکایی مستقر در عراق و رایان کروکر سفیر آمریکا در بغداد در برابر کنگره و مجلس سنای آمریکا حاضر شده و ارزیابی‌های نظامی و سیاسی خود را از راهبرد جدید آمریکا در عراق پس از تصمیم جرج بوش مبنی بر افزایش 30 هزار نفری پرسنل نظامی آمریکا در این کشور ارائه کردند.

هم ژنرال پترائوس و هم رایان کروکر در گزارش‌های مفصل خود بارها و بارها به آنچه آنها نقش ویرانگر ایران در عراق خواندند، اشاره کرده و خاطر نشان کردند که راهبرد ایران در عراق در جهت به شکست کشاندن طرح آمریکا در عراق طراحی شده است.

آنها در گزارش‌های خود به وضوح تأکید کردند که برخی شورشیان عراق و همچنین برخی نیروهای شیعه از جمله حزب‌الله لبنان با آموزش دادن به نیروهای سپاه مهدی و دیگر نیروهای مخالف حضور آمریکا در عراق، به نیابت از ایران عملیات تروریستی علیه نیروهای آمریکایی سامان می‌دهند.

این دو شخصیت مسئول آمریکایی به گونه‌ای از نقش مخرب ایران سخن به میان آوردند که گویی ایران به یکی از طرف‌های درگیر با آمریکا در صحنه عراق تبدیل شده و نیروهای آمریکایی مستقر در عراق عملاً ناگزیر از رویارویی با شورشیان، و مقابله با جنگ فرقه‌ای و مقابله با نفوذ ایران در عراق هستند و این مسئله موجب توزیع و فرسایش نیروهای آمریکایی در چند جبهه شده است.

در واقع پترائوس و کروکر موفق شدند دمکرات‌ها و جمهوری‌خواهان کنگره و مجلس سنای آمریکا را در مورد ضرورت اتخاذ تدابیر قاطع و فوری در برابر ایران به وحدت نظر برسانند.

جرج بوش با استفاده از فضای حاکم بر کنگره و مجلس سنا پس از گزارش پترائوس و کروکر فرصت را مغتنم شمرد تا برای توجیه ناکامی‌های راهبرد خود در عراق محور ایران را فعال کرده و از وحدت نظر دمکرات‌ها و جمهوری‌خواهان آمریکا در برابر تهران به سود راهبرد ناآرامی‌های سازنده استفاده کند.


آشکار است که پرونده هسته‌ای ایران نزدیک‌ترین دستاویزی است که دولت آمریکا می‌تواند در شرایط کنونی بدان چنگ بزند. در واقع آمریکا از طریق شعله‌ور کردن محور اتمی ایران امیدوار است که اگر در مواضع ایران نسبت به موضوع غنی‌سازی اورانیوم تغییری ایجاد نکند، حداقل رفتار ایران را در موضوع عراق تغییر دهد.

اگر این فرضیه در مقایسه با فرضیه یکم کمک بیشتری به رازگشایی از دلایل بالارفتن ضریب تنش آمریکا با ایران بر سر پرونده هسته‌ای در چند هفته اخیر بکند، مفهوم ضمنی این رفتار آمریکا این است که پرونده هسته‌ای ایران بیش از پیش با بحران عراق و انتظارات واشنگتن از تهران در این بحران گره خورده است.

فرضیه سوم

همزمان با افزایش تنش در پرونده هسته‌ای ایران طی دو هفته اخیر این موضوع نیز به چشم می‌خورد که اکثر رهبران سیاسی غرب به شدت از پیامدهای این تنش‌ها نگران هستند، زیرا پس از اظهارنظر کوشنر، وزیر خارجه فرانسه در مورد احتمال به کارگیری گزینه نظامی برای حل و فصل بحران اتمی ایران، بهای نفت برای نخستین بار از سقف 80 دلار برای هر بشکه فراتر رفت و ناآرامی‌های سیاسی مربوط به پرونده هسته‌ای ایران به سرعت به اقتصاد جهانی سرایت پیدا کرد و بسیاری از طرح‌ها و قراردادهای اقتصادی غرب با کشورهای خاورمیانه به‌ویژه منطقه خلیج فارس دستخوش ناآرامی شد.

این ناآرامی به گونه‌ای بود که مقامات کشورهای غربی و به‌طور مشخص آمریکا و فرانسه در یک عقب‌نشینی آشکار تلاش کردند فضای آلوده به تنش سیاسی را تغییر دهند.
 
ویلیام فالون فرمانده نیروهای میانی آمریکا طی مصاحبه‌ای با شبکه الجزیره احتمال به کارگیری گزینه نظامی برای حل و فصل بحران اتمی ایران را رد کرد و گفت که منطقه خاورمیانه بیش از پیش به آرامش و ثبات نیاز دارد. کوشنر وزیر خارجه فرانسه نیز از اظهارات قبلی خود عقب‌نشینی کرد و گفت فرانسه همچنان به راه‌حل‌های دیپلماتیک برای قانع کردن ایران به تعلیق غنی‌سازی اورانیوم می‌اندیشد.

همچنین جرج بوش رئیس‌جمهور آمریکا گفته است که آمریکا به فشارهای خود علیه ایران در موضوع هسته‌ای ادامه خواهد داد. با توجه به نکات فوق به‌نظر می‌رسد که آمریکا همچنان از حربه جنگ روانی علیه ایران استفاده می‌کند و گزینه حمله نظامی به تأسیسات اتمی ایران در میان مدت در دستور کار فوری کاخ سفید خارج است.

نتیجه‌گیری

1- هدف ایالات متحده آمریکا از بالا بردن تنش سیاسی مربوط به پرونده هسته‌ای ایران، حفظ انسجام یا اجماع جهانی در برخورد با پرونده هسته‌ای ایران پس از توافق آژانس بین‌المللی انرژی اتمی با تهران و جلوگیری از بروز شکاف در صفوف کشورهای عضو 1+5 و ارسال این پیام آشکار به رهبران ایران است که توافق با آژانس بین‌المللی انرژی اتمی به معنای خاتمه یافتن نگرانی‌های غرب از برنامه هسته‌ای ایران نیست.

2- آمریکا می‌کوشد از طریق بالا بردن تنش سیاسی با ایران، کشورهای 1+5 را به بررسی امکان صدور قطعنامه سوم علیه ایران ترغیب کند. آمریکا همچنین قصد دارد به روسیه و چین و نیز ایران این پیام را ارسال کند که کشورهای غربی این آمادگی را دارند که اگر پکن و مسکو از صدور قطعنامه سوم علیه ایران امتناع کنند، سیاست اعمال تحریم‌های بیشتر علیه ایران را به خارج از چارچوب شورای امنیت منتقل کنند.

3- آمریکا با تشدید فشارها علیه ایران در موضوع برنامه هسته‌ای قصد دارد رهبران ایران را به تغییر راهبرد خود در عراق سوق دهد. آمریکا به همین منظور توفان سیاسی جدیدی را به راه انداخته است با این امید که ایران در انتخاب دو گزینه پیش رو، یکی عقب‌نشینی در برنامه هسته‌ای و دیگری، تغییر راهبرد خود در عراق به اندازه‌ای که رضایت آمریکا را جلب کند، گزینه دوم را انتخاب کند.

4- ناظران سیاسی داخلی و خارجی در انتظار هستند که عکس‌العمل عملی ایران را در قبال وضعیت جدید مشاهده کنند.

پرسش موجود این است که تهران در میان مدت به چه راه‌حلی برای کاهش تنش‌ها و حفظ ثبات منطقه چشم خواهد دوخت. پاسخگویی به این پرسش با توجه به پیچیدگی‌ها و پیامدهای اجرای هر یک از گزینه‌های پیش‌روی ایران دشوار است.

بنابراین به جای پاسخ به این پرسش ضروری است زاویه پرسش را تغییر دهیم، در این صورت پاسخ‌های آسان و ضروری‌تری پیش‌روی ناظران مطرح می‌شود. پرسش جایگزین بدین شکل است که در رده‌بندی اولویت‌های غربی در بحران‌های بهم پیوسته نظیر بحران عراق، بحران افغانستان، مناقشه اعراب و اسرائیل و پرونده هسته‌ای ایران، کدام یک از بحران‌های یاد شده و ضرورت حل و فصل آن جنبه فوری و حیاتی دارد؟ این پرسش پاسخی روشن و بی‌درنگ دارد.

پاسخ این است که بحران عراق و ضرورت حل و فصل آن همه بحران‌های آمریکا را تحت‌الشعاع خود قرار داده است، زیرا بحران‌های دیگر بخش محدودی از پتانسیل‌ها یا بهتر بگوییم نگرانی‌های آمریکا را به خود اختصاص داده است.

مثلاً مناقشه اعراب و اسرائیل با وجود محوریت آن در تولید بحران‌های دیگر، بیش از نیم قرن عمر دارد و رؤسای جمهور آمریکا از سال 1948 تاکنون، این بحران را برای رؤسای بعدی به ارث گذاشتند.

همچنین بحران افغانستان کمابیش در کنترل و مدیریت ایساف قرار دارد و سرزمین افغانستان در رده‌بندی کشورهای دارای ویژگی ژئوپولتیک، بسیار پایین است.

در مورد برنامه هسته‌ای ایران نیز باید گفت که بدبین‌ترین ناظران و کارشناسان غربی معتقدند که مسافت ایران تا مقصد اتمی شدن (با فرض انتقال برنامه هسته‌ای مسالمت‌آمیز به مقاصد نظامی) 5 تا 8 سال است، اما آمریکا و مجموعه کشورهای غربی عضو ائتلاف بین‌المللی مستقر در عراق تا چه زمانی می‌توانند در برابر تلفات سنگین انسانی و اتلاف صدها میلیارد دلار در عراق در سایه شکست هیمنه آمریکا و منظومه غرب در مدیریت و مهار بحران‌های جهانی در فضای موج مخالفت‌های فزاینده ملت و کنگره آمریکا و دیگر جوامع غرب تاب بیاورند؟

از این‌رو و با نگاهی عملگرایانه، دولت آمریکا می‌کوشد بحران عراق را با بهره‌گیری از همه عوامل مساعد پیرامونی و منطقه‌ای و بین‌المللی در اولویت برنامه‌های خود قرار دهد. در واقع ایالات متحده آمریکا برای حل و فصل بحران‌های یاد شده در فوق به استثنای بحران عراق، فرصت فراوانی پیش رو دارد، اما پیامدهای فاجعه‌بار بحران عراق به گونه‌ای است که به گفته رئیس کمیسیون نیروهای مسلح کنگره در جلسه استماع گزارش ژنرال پترائوس و رایان کروکر، آثار آن تا به امروز برای نوه‌های آنها به ارث گذاشته‌ شده است!

در یک نتیجه‌گیری منطقی می‌توان گفت که آمریکا قصد دارد به ایران در پرونده هسته‌ای فشار وارد آورد تا ایران در پرونده عراق دست از فشار به آمریکا بردارد.

*رئیس مرکز مطالعات راهبردی خاورمیانه