تاریخ انتشار: ۷ آبان ۱۳۸۶ - ۱۸:۳۳

حمید طالبی_ خبرنگار همشهری یزد: «اجازه بدهید جبران کنم»، این ‌آخرین جمله‌ای بود که عامل جنایت‌های وحشتناک یزد که در یک ماجرای جنایی پیچیده 4 نوجوان را در نهالستان تفت به قتل رسانده و اجسادشان را دفن کرده بود در هنگام مصاحبه به من گفت.

اما او خودش هم نمی‌دانست که چه چیز را می خواهد جبران کند، قتل 4 نوجوان بیگناه چطور جبران شدنی است؟

  • ازچه زمانی به فکر ارتکاب این جنایت‌های شیطانی افتادی؟

 15 سالم بود که این فکر شیطانی به سراغم آمد.

  •  وقتی مقتولانت را می کشتی چه احساسی داشتی؟

درآن لحظات شیطان تمام ذهنم را از وسوسه پر می کرد و من هم  مقاومتی در برابر این فکر سیاه نداشتم.

  • تو خودت یک پدر هستی یعنی دلت برای التماس‌های آنها نمی‌سوخت؟

آنها هیچ التماسی برای نجات خود نمی‌کردند، ولی بعد ازمرگشان به شدت ازدست خودم متنفر شده و تا دقایقی تمام بدنم از این تنفر می لرزید .

  • چگونه آنها را به قتل می رساندی ؟ 

یک طناب سبزرنگ داشتم  که آن را دور گردن آنها می‌انداختم و وقتی خفه می‌شدند، اجسادشان را در چاه قنات می‌انداختم وروی جسد را با آهک می‌پوشاندم.

ولی دیگر قادر نبودم  هیچ وقت به محل دفن هرکدام از اجساد نزدیک شوم.

  • چرا به هرکدام ازقربانیانت یک نهال داده بودی که درحیاط خانه پدریشان بکارند؟

چون درنهالستان کارمی کردم ، تنها وسیله ای که برای ریختن طرح دوستی با آنان پیدا می کردم، همان نهال بود وهیچ دلیل دیگری وجود نداشت.

  •  اگر دستگیر نمی شدی امکان داشت مرتکب قتل‌های بیشتری شوی؟

کشتن دیگر برایم عادی شده بود، اگر می‌توانستم ادامه می دادم.

  • ارتباطت با خانواده‌ات چطور بود؟

فرزندانم را بسیاردوست دارم، ولی من می‌دانم که زندگی آنها را با این جنایت‌های خودم  نابود کردم و آنها را که هیچ گناهی نداشتند بدبخت کردم.

  • اما اگر آنها را دوست داشتی، یک لحظه فرزندانت را به جای قربانیان می‌گذاشتی ودلت برای آنها هم می‌سوخت ؟

(متهم درحالی‌که رنگ ازصورتش پریده بود، دربرابراین سؤال تنها سکوت کرد.)

  • 2 نفر  از قربانیانت از اقوام همسرت بودند، چطور می توانستی بعد از جنایت باز هم به چشمان مادر و پدرش نگاه کنی ؟

روسیاهم، باورکنید شیطان رهایم نمی‌کرد.

  • تو خیلی راحت 4 انسان را با خونسردی کشته‌ای و شاید به زودی اعدام شوی، حالا که نوبت به خودت رسیده همانطور خونسرد هستی؟ 

(متهم دچار لرزش بدن شده وگفت: نه، شاید رضایت دهند،من فریب شیطان را خوردم، فرصت دهند جبران کنم).

  • چه چیزی را جبران کنی؟

سکوت....

برچسب‌ها