این مرد جوان که قربانی خود را در یک شب زمستانی با شلیک گلوله از پای درآورده است، مدعی است جنایت را به خاطر رفاقت یک شبه رقم زده است.
« باورکنید یک جنایت ناخواسته بود، تمام ماجرا یک انتقامجویی سیاه بود که از سوی جوانی که همان شب با او دوست شده بودم، طراحی شده بود و من زمانی به خودم آمدم که با شلیک گلوله، مردی را که هیچ دشمنیای با او نداشتم، از پای درآورده بودم ».
این ادعای مرد جوانی است که بهمن ماه گذشته با شلیک گلوله، مالک یک لوازم خودرو فروشی را در شمال تهران به قتل رسانده بود.
این مرد که بعد از 9 ماه فرار با دستور محمد حسین شاملو- بازپرس دادسرای جنایی - در کارخانهای قدیمی در کهریزک درحلقه محاصره کارآگاهان اداره 10 آگاهی پایتخت – ویژه قتل – قرار گرفته بود، درباره ماجرای جنایت مرگبار گفت: شب جنایت وقتی به همراه دوستانم برای تفریح به بیرون رفته بودیم، مرد جوانی که همان شب از طریق یکی از دوستانم با او آشنا شده بودیم، ما را به رستورانی دعوت کرد.
میزبان درطول مسیر دایما موضوع گفتوگو را به اختلاف حسابش با صاحب یک لوازم خودرو فروشی میکشاند.
آن شب او آنقدر از این مرد بدگویی کرد که ما برای کمک به او تحریک شدیم، او هم با زیرکی ما را به جلوی مغازه این مرد کشاند تا با کمک ما از این مرد انتقام بگیرد.
در جلوی مغازه 4 نفری از خودرو پیاده شده و با ورود به مغازه این مرد با وی درگیر شدیم که در هنگام درگیری، رفیق جدیدمان ناگهان اسلحهای به دستم داد و من بدون آنکه مقتول را بشناسم و دشمنیای با او داشته باشم به سمتش شلیک کردم، مرد مجروح روی زمین افتاده بود که 4نفری سوار بر خودروازمحل حادثه گریختیم.
این درحالی بود که چند روز بعد خبر رسید مرد مجروح دربیمارستان جان باخته است و ازآن روز آوارگی من شروع شد.
این متهم به قتل در ادامه بازجوییها مدعی شد: بعد از مرگ این مرد، از ترس دستگیری با اینکه همسرم به شدت بیمار بود بهناچار او را به همراه کودک خردسالم تنها گذاشته و در کارخانهای متروکه در جنوب تهران مخفی شدم.
مرد جوان در حالی که به شدت از جنایتی که آن را رقم زده بود پشیمان بود درمقابل کارآگاهان اداره 10 آگاهی –ویژه قتل- سکوت خود را شکسته وبعد از چندین روز بازجویی تخصصی لب به اعتراف گشود و ضمن اظهار پشیمانی ازارتکاب جنایتی که رقم زده بود گفت: من کسی را که هرگز نمیشناختم به قتل رساندم و با این کار 9 ماه در ترس و اضطراب به سر بردم، در این مدت همسر بیمارم جان باخت و من تنها برای یک رفاقت یک شبه تبدیل به یک جنایتکار شدم.