به عبارت دیگر، ما هنوز درحال تجربهایم و روزنامهنگاری ما روزنامهنگاری تجربی است و نه علمی؛ چیزی مثل دندانپزشک تجربی در مقایسه با دندانپزشک دانشگاه دیده و عضو جامعه علمی و خدماتی بهداشتی کشور.
اساس روزنامهنگاری – چه از بعد کمی و تجربی و چه سایر ابعاد کیفی آن ـ نحوه و روش بهکارگیری سیستماتیک وسایل ارتباط جمعی است، با هدف هدایت جریانهای سیال اطلاعات و با رویکرد حفظ نظم در درون ساختار کلان و جلوگیری از انتقال بینظمی (entropy) از بیرون ساختار. منظورم از حفظ نظم در درون ساختار و مقابله با بینظمیهای تهدیدکننده خارج از ساختار، نگرش مبتنی بر بستر تحلیلی نظریه سیستمی اطلاعات یا Informationtheory system با تأکید بر نظریه تعادل یا Balance theory است.
اگر روزنامهنگاری را با رویکرد سیستمی بررسی کنیم، اجزای سیستم (Sub system) باید هماهنگ با هم عمل کنند، یا حداقل یک نوع رابطه شبکهای منظم با هم داشته باشند (Social Networking)؛ چیزی شبیه چرخدندههای یک ساختار مکانیکی مانند ساعت؛ اگرچه مقدار و جهت حرکت یک چرخ در ساختار فوق ممکن است با سایر اجزا همسو نباشد ولی هماهنگ است و در مجموع بین دو عضو یا مجموع اعضا و اجزا، تزاحم و تخریبی صورت نمیگیرد. ساختار رسانهای حاکم بر ژورنالیسم کشورهای توسعهیافته و برخی کشورهای درحال توسعه نظیر هند اینچنین است.
در آمریکای شمالی – بهعنوان بزرگترین کشور تولیدکننده و توزیعکننده اطلاعات که از ساختاری هماهنگ و یکپارچه بهره میبرد– شاهدیم که بازار نقدهای کنترلشده و مخالفخوانیهای روشنفکرپسندانه رواج دارد.
ستوننویسان، مدیران رسانهها و صاحبان رسانه بهخوبی از نیاز مخاطبان و گرایش و تمایلات سیاسی آنها باخبرند و بر واقعیت جاری سیاسی و اجتماعی کشور آگاهی دارند. زنجیرههای توزیع اطلاعات کاملا شفاف و روشن است و به قول معروف هر سخن برای خودش جایی و مکانی دارد. اینطور نیست که یک موضوع خطیر و حیاتی و هشداردهنده در نشریات عامهپسند یا روزنامههای زرد چاپ شود و تنشآفرینی کند. کارگروه یا TeamWork وجود دارد. بنابراین به همین دلیل است که تندترین انتقادها هیچگاه جنبه تخریبی پیدا نمیکند و از سوی مسئولان، مهر براندازی نمیخورد. باتوجه به اینکه ساختار سرمایهداری بسیار خشک و بیرحم عمل میکند و بهجای انعطاف و گذشت، پول حرف اول و آخر را میزند، میبینیم که درگیریهای منجر به شکایت و تنشهای مطبوعاتی، کمتر مجال بروز و ظهور پیدا میکند. دلیل این همکاری مسالمتآمیز در عرصه ساختار سرمایهداری، وجود نظارت سازمانهای بالغ (Mature organization) بر حیطه مطبوعات است.
حالا که صحبت از سازمانهای بالغ به میان آمد، بد نیست که قدری در این باره توضیح بدهم. سازمانها را از نظر میزان انعطاف و بهرهوری در 7 لایه متفاوت تعریف میکنند؛ لایه اول (پایینترین لایه) اختیار اعضا در حداقل ممکن و تبعیت از مافوق در بالاترین حد. به تعبیری نوعی رابطه پادگانی از بالا به پایین، حاکمیت دارد. انسان و عقل در این ساختار، نقشی مکانیکی دارد؛ اراده انسانی در مقابل «بفرموده»ها عاجز و ناتوان است. هدف اصلی در این ساختار، نه بهرهوری بلکه آمادگی برای لحظههای احتمالی آینده است؛ مثل تفنگی پر و آماده شلیک که فقط به صاحب آن قوتقلب میدهد اما این تشفی خاطر لزوما با توفیق در عرصه واقعی رویارویی، قرین نخواهد بود؛ چراکه نه پشتوانه عقل جمعی دارد و نه مردانه و مردمدوست است. بهقول مولوی:
چون که مردی نیست خنجرها چه سود
چون نداری دل ندارد سود خود
کافی است که هدف، استراتژی و روش به اندازه کافی برای اعضا روشن شود تا سازمان هماهنگ و یکپارچه به سوی اهداف از پیش تعیینشده گام بردارد. ساختارهای مؤثر و کلان نظیر آیبیام از این جملهاند.
یکی از معدود دستاوردهای این شرکت که بهصورت کامپیوترهای شخصی عرضه شده، چنین تحول شگرفی را در زندگی مردم و تجارت جهانی باعث شده است.
از نظر ارزشگذاری، شاید به لایه اول کمترین و به لایه هفتم بالاترین امتیاز را بدهید اما بنا به تحقیقات انجام شده، لایه موسوم به «لایه دوم» مخربترین لایه است؛ این لایه از نظر میزان بهرهوری از لایه اول که دیکتاتوری محض است، بدتر عمل میکند.
در لایه دوم، مقامات مافوق پس از کسب و جلب نظر و مشاوره با اعضای سازمان، در نهایت بدون اعمال نظر مشورتدهندگان، رأی متضاد صادر میکنند. به عبارت دیگر، برخلاف لایهاول که فقط به «به فسادکشاندن جسم و فیزیک اعضای سازمان» بسنده میکرد، لایه دوم اندیشه و شخصیت افراد را نیز به تباهی میکشاند.
شاهد مثال آوردن از غرب و آمریکا، نه به قصد تقدیس و تکریم این ساختار در حال افول است بلکه غرض، نقل و ذکر تجربیات بشری در عرصه روزنامهنگاری است که در غرب زودتر از ما به وقوع پیوسته و اگر درست تحلیل و بررسی شود، میتواند پس از اصلاحات لازم، به کارمان آید. جهان غرب هم روزگاری درگیر ساختارهای لایه اولیه و پادگانی و همچنین لایه دوم بود اما توقف آنها در این لایه دوم در سالهای 60– 1740 به پایان رسید.
زمانی نویسندگان و منتقدان بزرگی همچون دانیل دفو به جرم انتقاد از شاهزادگان به زندان میرفتند اما خیلی زود، نگاه تیز و قدرت قلم آنان از سوی عقلای حاکمیت آن زمان کشف و به خوبی به کار گرفته شد. نتیجه این اقدام بجا، 2 دهه فعالیت بسیار ارزشمند دانیل دفو در قالب تولید و عرضه نشریه دولتی spectator شد. با این توصیف، روزنامهنگاری را اگر معادل ژورنالیسم غربی بگیریم، به تعریف خاص این حوزه در غرب میرسیم و اگر به حرفهای که در حوزه یومیههای خبری و سایر ادواریهای کاغذی در کشور خودمان در جریان است اشاره کنیم، به تعریف دیگر خواهیم رسید.
روزنامهنگاری غربی شامل اکثر عرصههای اطلاعرسانی اعم از خبرنامهها (New Papers)، ادواریهای چاپی و همچنین غیرچاپی نظیر رادیو و تلویزیون داخلی و ماورای بحار (News Breaking channel) نظیر بیبیسی و سیانان میشود.
امروزه، گردآوری، تحلیل و تولید اطلاعات در محیطهای شبکهای بینالمللی نیز در ردیف مشاغل روزنامهنگاری قرار میگیرند. اما در کشور ما، این شغل و حرفه، فناوری اطلاعات (خبری) در حیطه ادواریها تقلیل یافته است.
به عبارت دیگر، از بعد لغتشناسی، اگر واژه ژورنالیسم را از فارسی به انگلیسی برگردانیم، بردارهای معنایی آن فزونی میگیرد (Gain) و در برگردان انگلیسی به فارسی، تقلیل مییابد (Loss).
یکی از بردارهای معنایی مهم ژورنالیسم که رد پایی از آن در تاریخ مطبوعات ایران دیده نشده، تولید، عرضه و فعال کردن شبکههای اجتماعی (social Networking) است.
به طور نمونه، شبکه اجتماعیای نظیر washington Post corporation، علاوه بر گرههای اصلی اقتصادی (Captal Node)، ارتباط شبکهای (tie) با سایر گرههای سیاسی اجتماعی و فرهنگی دارد. این گرهها در قالب انواع شبکههای پخش مرکزی تلویزیونی، FM رادیویی و هفتهنامههای پرتیراژ و روزنامه خبری واشنگتن پست، اهداف از پیش تعیینشده صاحبان رسانه (Media Owners) را پی میگیرند.
شبــکههای اجتــماعی بزرگ نـظـیـر واشنگتنپست و نظایر آن، در 4 گروه عمده شامل گردآوری، تحلیل، تولید و توزیع اطلاعات، به صورت درهم تنیده و منسجم عمل میکنند (integrated Networking). از 4 حوزه عملیاتی فوق، فقط نقطه تماس اطلاعاتی با جامعه (توزیع اطلاعات) آشکارا عمل میکند و مابقی این ساختار ترجیح میدهند پنهان باقی بمانند؛ بهخصوص در گرههای تحلیلگر و مرتبط با محافل دانشگاهی و نهادهای بینالمللی که تظاهر به بیطرفی سیاسی و علمی، شرط ایجاد ارتباط است. گروههای تحلیلگر در 2 گروه متفاوت قرار میگیرند؛ گروهی که در سازمان رسانهها و زیر نظر مدیران رسانه به کار مشغولند. حاصل کار این گروه، در کار گروهی مشخص، تولید شده و در نشریات تخصصی عرضه میشود. محصول دیگر این گروه، مطالب به ظاهر تخصصی و منتقدانه است که طیف عوام و رادیکال را تغذیه میکند.
متاسفانه این محصول آخر در بین بخشی از جامعه روشنفکری ما، شیرین به مذاق مینشیند. گروه دیگر موسوم به خودیها (Insiders)، در اتاقهای فکر (think tanks) و در خدمت صاحبان رسانه به کار گمارده شدهاند. ژورنالیستهای برجستهای نظیر الوین تافلر، ساموئل هانتینگتون و فوکویاما و حتی نوام چامسکی از جمله تحلیلگران گروه دوم محسوب میشوند.
ساخت و هدایت افکار عمومی به سمت شرایط مطلوب، هدف اصلی شبکههای متحد اجتماعی است؛ به گونهای که مزاحمی بین شبکههای اجتماعی مردمی (توده ساختدار) و شبکه سازمان یافته و تعریفشده توسط صاحبان سرمایه – که اکنون صاحب انحصاری رسانه شدهاند – شکل نگیرد.
روزنامهنگاری مدرن جایی برای بروز و ظهور تواناییهای توده ساختدار در عرصه تشکلهای سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، طبیعی و علمی باقی نگذاشته است. از توده ساختدار در جوامع غربی و متاسفانه در جوامع غربزده، «سوپ الفبا»یی به جای مانده که هرروز و هرساعت توسط مستخدمین یقه آبی یا یقه سفیدان شبکهساز به هم زده میشود تا پیوندی، شکلی و انگارهای به صورت طبیعی و انسانی منعقد نشود.
B.F.Skinner این وضعیت را در کتاب «روانشناسان درباره روانشناسی» چنین شرح میدهد:
«دوستی از چین برگشته بود و به من گفت تو آنجا را دوست خواهی داشت زیرا در چین همه تحت کنترل هستند. به او گفتم، به نظر تو در اینجا (آمریکا) جریان از چه قرار است؟ مردم آمریکا دقیقا به اندازه مردم چین زیر کنترل هستند اما کنترل در آمریکا به اندازه کنترل در چین آشکار نیست.»
نکته همین است. ما در آمریکا 100درصد زیر کنترل هستیم.
اسکینر، مبلغ و تئوریسین «کنترل مثبت» و هدایت توده ساختدار به سمت جامعه مطلوب، ترجیح میدهد تقویت کنندها (Reimforcements)ی مثبت را بر «بردههای شاد» اعمال میکند و حتیالامکان به «بردههای آگاه» بفهماند که آرمانهای موهوم و مزاحم فردی یا گروهی در قبال منافع کلان نظام، قابل چشمپوشی است. (والدن 2)
در آرمانشهر اسیکنر (آمریکا)، آگاهی (knowledge) فردی و گروهی در برابر آگاهی سازمان یافته و کلان (Imtelligentsia) رنگ میبازد و زمانی که ضرورت ایجاب کند، بزرگانی چون فوکویاما و هانتینگتون و 58 تن دیگر از اعضای برجسته شبکه اجتماعی ژورنالیسم آمریکایی، حاضرند آگاهی و اشتهار خود را در مسلخ منافع احتمالی حمله آمریکا به افغانستان، عراق و ایران قربانی کنند و جنگ صلیبی رئیس جمهور بوش را مهر تأیید بزنند.
پشتگرمی مقامات آمریکایی به ژورنالیسم مقتدر این کشور به حدی است که اخیرا جورجبوش، در اقدامی عجولانه، علت آتشسوزی کالیفرنیا را به احمدینژاد – رئیسجمهور ایران – نسبت داد و امیدوار بود تا این موضعگیری همچون یازدهم سپتامبر توسط نیروهای ژورنایسم پشتیبانی و تقویت شود اما به واسطه تقلیل بیسابقه محبوبیت رئیسجمهور آمریکا، موضوع پس از پوشش مختصر از جریان اخبار خارج شد. آنچه امروز به عنوان ژورنالیسم در آمریکا در جریان است، کنش سازمان یافته عقل محوری است با هدف رشد و شکوفایی «انسان از برون هدایت شده»؛ به قول ماکس وبر «انسان عقلایی اقتصادی» و نه انسان «خودیاب» و از درون هدایت شده. در چنین ساختاری، تمام احزاب و گروهها و به دنبال آنها تمام مردم، در بعد رشد و شکوفایی اقتصادی (our Intrests) متحد و متفقاند. نظام رسمی و دولتی - هر چند مقدس و درخور احترام – حضوری بسیار کمرنگ دارد.
اطلاعرسانی دولتی در درون مرزهای آمریکای شمالی محدود به تنها شبکه رادیویی National Public Raidio) fNPR) میشود و خدمات تلویزیونی دولتی – که زیرمجموعهای از وزارت خارجه آمریکاست– اجازه پخش درونمرزی ندارد و هیچیک از شهروندان نیز مجاز به دریافت مستقیم و ماهوارهای شبکههای تلویزیونی دولتی نیستند؛ مگر در مواردی خاص و محدود و مشروط به کسب مجوز از اداره جریان آزاد اطلاعات (Free Flow of information).
شبکههای دولتی برونمرزی عبارتند از: Voice of America)VOA) که پروژه جریان آزاد اطلاعات در سطح بینالمللی را پوشش میدهد و شبکه C-Spanکه جلسات کمیسیونهای مجلسین آمریکا را جهت اطلاع دفاتر آمریکا در خارج از کشور پخش میکند.برنامههای شبکه خبری جهانی سیانان و اروپایی بیبیسی نیز در آمریکا قابل دریافت نیست.
محدودیتهای حاکم بر اطلاعرسانی دولتی در آمریکا و قدرت بلامنازع رسانه غیردولتی از نظر تاثیرگذاری بر تصمیمات دولتی و مواضع رئیسجمهور (CNN efect) نشان میدهد که مستقلبودن رسانه و روزنامه همیشه مترادف با نقد ساختار رسمی و دولتی (در کشورهای درحال توسعه) یا نقد ساختار غیررسمی قدرت (آمریکا) نیست بلکه استقلال و پرهیز از شرکت در سیاستهای عوامفریبانه است؛ خواه عوامفریبی با روش گسل اطلاعات غیرضروری (Disinformation) سبک آمریکایی باشد یا تبلیغات دولتی به سبک تزریق اطلاعات غلط (Mis information) در بستر انحصار دولتی؛ چراکه در هر دو حال مردم وجهالمصالحه منافع دولتی یا حزبی و ساختاری قرار میگیرند. بشر، در عصر اطلاعات و در آستانه مسمومیت اطلاعاتی (Information overdose) نه به انواع اطلاعات سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و طبیعی متلون و متبلور بلکه بیش از هر چیز و پیش از هر چیز به آگاهی و توان تحلیل اطلاعات نیازمند است و این فهم میسر نمیشود مگر در بستر صبر و بردباری و خویشتنداری و پرهیز از منافع آنی گروهی روزنامهنگاران و صاحبان رسانه.
تاریخ انتشار: ۲۹ آبان ۱۳۸۶ - ۱۳:۳۱
سید محمد تقی یاسینی: ما با یک فاصله یکصد و اندی ساله از آغازکنندگان روزنامه، تجربه روزنامهنگاری را آغاز کردیم. این از بعد زمانی و تجربی آن. اما از بعد کیفی و شاید علمی آن، بر این باورم که بابی از این بنای عظیم گشوده نشده است