من یکسره خود را وقف این واژهها نمیکنم در عین حال که آنها واژههای مؤثر و مفیدی هستند. فرم صرفا به نوع یا طبقه شیء اشاره دارد که واجد ساختاری درونی و کارکردهایی متفاوت با ساختارهای درونی و کارکردهای انواع دیگر اشیاست. ژورنالیسم همانند شعر، نحوهای از بیان است؛ در شعر، غزل، حماسه، بند و مصرع وجود دارد و در ژورنالیسم نیز خبر، سرمقاله، رخدادهای جاری، مطالب اصلی، ستون، اسناد روایی، معرفی و نقد کتاب و اندیشه (بخش اندیشه).
دستکم 5 اصل (عنصر) در هر بخش از ژورنالیسم وجود دارد که البته ممکن است برخی شبیه اصول موجود در اشکال دیگر بیان باشد؛
1 – خبر
2 – گزارش یا جمعآوری اسناد
3 – زبان
4 – بیان و بازگویی حوادث
5 – معنا
خبر؛ تغییری در کیفیت و حالت اشیاء
در بطن آنچه ما آن را خبر مینامیم، مفاهیم ژورنالیستی رویداد، زمان و موضوع نهفته است؛بدین معنا که ژورنالیسم ناظر به رویدادهای زمان یا وقایعی است که اینجا و آنجا رخ میدهند. این رویدادها اغلب کوتاه بیان میشوند و حسب بیان آنها، درگیریها یا پیامدهایی است که این رویدادها برای افراد جامعه در پی دارند(1)؛ هر چقدر پیامدها بزرگتر باشد، ارزش خبر بیشتر خواهد بود. اما نقطه آغاز ژورنالیسم – صرف نظر از دامنه معناداری رویداد و ارزشگذاری – رویداد است.
مراد از رویداد، هر آنچه اتفاق میافتد، نیست. برای موضوعات و رویدادهایی که در ژورنالیسم تجسم مییابند، حد و مرزهایی وجود دارد؛ مثلا موضوع خبر با موضوع داستان و رمان متفاوت است. اینها از 2 جهت با هم متفاوتند؛ یکی آنکه خبر مستند است اما رمان ابتکار محض و دوم آنکه این دو، هر یک به قلمرویی خاص و متفاوت تعلق دارند. ویلیام فاکنر میگوید: موضوع رمان، عبارت است از «دل انسان در مواجهه با خودش»(2). منظور او آن است که رمان اساسا ناظر به حیات درونی کاراکترهایی است که مؤلف [رمان] آنها را تخیل میکند. مؤلف در نوشتن رمان، کاری میکند که ژورنالیست هرگز آن را انجام نمیدهد؛ یعنی رماننویس ابهام رویدادها را حفظ میکند و از یک هیجان، موضوعی برای تأمل و تفکر میسازد.(3) اما ژورنالیسم اساسا ناظر به رویدادهایی است که رازهای هیجان، رقابت یا عشق و نفرت ایجاد میکنند؛ درگیری، دعوی حقوقی، ازدواج، جنگ. ژورنالیسم ناظر به امری آشکار است و نه نهان؛ در واقع عینی است و نه ذهنی و خبر جهان عین را دستخوش تغییر و تحول میکند.
افزون بر این، در دنیای خارج و عالم عین دستکم 2 نوع داستان را میتوان از یکدیگر جدا کرد؛ داستان اجتماعی که ناظر به سیاست، مشاغل عام و اداره نهادها و سازمانهای عمده اجتماعی است و علایق انسانی که ناظر به رویدادهای زندگی انسانها و افراد جامعه است. داستانهای مربوط به علایق انسانی اغلب برخاسته از فعالیتهایی است که فراتر از حدود و ثغور دولت و جامعه سازمانیافته قرار دارد. انگیزه این داستانها – پیش از هر چیز– تحریک احساسات و عواطف است.
2 عنصر زمان و رویداد همواره حضور دارند؛ حتی زمانی که حد و مرزهای رویداد مبهم باشند و مفهوم زمان در سیر تاریخی (تقویمی) متفاوتی عمل کند. خبر، قلابی است در بین موضوعات ژورنالیسم؛ صرف نظر از اینکه آنها چه موضوعاتی هستند.
ارزش خبر در گروی ارزش حقایق و اخبار رویدادهای دیگر و در حقایق دیگر مربوط به ماجرایی است که آن قلاب را برای آن فراهم میکند. خبر، زمانی تولید میشود که در حالت اشیا و کیفیت آنها تغییری ایجاد شود؛ فرقی نمیکند چه در اقتصاد، چه در سیاست و چه در حوزه روابط و مناسبات انسانی. به گفته ژان دی دیون؛ خبر، بخشی از دستور زبان اصلی (پایه) ژورنالیسم است و بدون آن، ژورنالیسم فینفسه غیرقابل تصور است.
گزارش؛ حقایق و اطلاعات
همانگونه که تصور ژورنالیسم بدون خبر امکان ندارد، ژورنالیسم بدون گزارش نیز معنا ندارد. ژورنالیستها در پی حقایق و اطلاعات هستند و در واقع ناخواسته و اتفاقی شیوهای معرفتشناسانه را دنبال میکنند. آنها تصویری از حقیقت و اطلاعات را ترسیم میکنند. رابرت استون – یک نویسنده آمریکایی – گفته است: نویسنده بیش از هر چیز مسئولیت درک و فهم را بر عهده دارد(4) . راههای بسیاری برای رسیدن به درک و باور وجود دارد که یک روانکاو به یک نحو به این درک میرسد، یک فیلسوف اخلاق به نحو دیگر و یک دانشمند نیز به طریق دیگر. میلان کوندرا نوشته است: «رمان، مراقبه روی وجود و هستی است همانگونه که کاراکترهای خیالی میبینند»(5). اگر سخن او را درست بدانیم، باید گفت که مؤلف رمان، «مراقبه میکند» حال آنکه یک ژورنالیست، گزارش میکند. یک ژورنالیست مراقبه هم میکند اما تنها پس از آنکه گزارش کرد، روی گزارش خود تأمل و مراقبه میکند.
آنچه ژورنالیستها میشنوند، میبینند یا حس میکنند، ملاک و حجتی برای نوشتههای آنهاست. جان هرسی در مصاحبهای در اینباره برخی خودبینیهای بهاصطلاح ژورنالیسم جدید را به چالش میکشد و معتقد است: «نباید کورکورانه این فرض را که بین داستان و غیرداستان تفاوتی وجود ندارد، پذیرفت».(6) او در جای دیگری میگوید:
«به اعتقاد من، ژورنالیسم یک قانون مقدس دارد و آن اینکه نویسنده نباید چیزی ابداع کند. اخلاق ژورنالیسم باید مبتنی بر این حقیقت ساده باشد که هر ژورنالیست، تفاوت بین تعریف ناشی از کاستن دادههای مشهود و تحریف ناشی از اضافه کردن دادههای بدعتآمیز (من عندی) را بداند».(7)
مشاهده (observation) ابزار اصلی گزارشگر است. جان کری – یک منتقد انگلیسی– میگوید: «گزارش (رپورتاژ) باید توسط شاهد عینی نوشته شود... . مدرک شاهد عینی به وثوق و اعتبار مطلب کمک میکند» (8). غنا و اعتبار نوشته ژورنالیستی عمدتا محصول این مشاهده است. اما هر دستاندرکاری میداند که عمده آنچه منتشر میشود، برخاسته از تحلیل خلاصه اسناد و شواهد است؛ خواه قبلا در روزنامهها چاپ شده یا در کتابها و مجلات انتشار یافته یا از رسانهها پخش شده باشد.
هدف از مشاهده، تحلیل شواهد و مصاحبه، دستیابی به حقایق معتبر و موثق است. اینها همه نماد اصل گزارش است. بازبینی، بررسی همهجانبه، تأیید و بازتایید به منظور بیان موثق یک واقعه، فوقالعاده ضروری است. اما در ژورنالیسم، صرفنظر از آنچه برخی ژورنالیستها میگویند یا انجام میدهند، این اصل مستلزم آن است که آن وقایع، معتبر و موثق باشند. همانگونه که هرسی گفته است؛ «در داستان، صدای مؤلف اهمیت دارد اما در گزارش، وثوق مؤلف حائز اهمیت است».(9)
زبان؛ سبک نگارش روشن و مشخص
راز اینکه ژورنالیسم صدا و سبک خود را دارد، در این حقیقت نهفته است که در فرهنگهای لغت تعاریفی از چیزی به نام «Journalese» آمده است. در فرهنگ وبستر میخوانیم که Journalese عبارت است از «سبکی از نگارش و طرز بیان بسیاری از روزنامهها و مجلات و... . ژورنالیستها با آن زندگی میکنند». اما در همین فرهنگ و در ادامه مدخل Journalese آمده است: «این واژه به معنای سبکی روان و سلیس یا جنجالی است که سرشار از کلیشه است». پذیرفتن این مطلب اندکی دشوار است.
ژورنالیستهایی که به کار و زبان خود میبالند، این دیدگاه را تأیید میکنند که آنها وظیفه دارند از زبان خود در برابر مخالفان آن دفاع کنند. این بدان معناست که آنها باید از کلیشه استفاده کنند(10) . جان کری گفته است: «قدرت زبان برای رویارو کردن ما با امری سخت و سهمگین، ترسناک یا غیرمعمول و عجیب، برابر است با ضد آن یعنی قدرت زبان جهت فرونشاندن تمام این امور ترسناک»(11). حق با اوست. به گمان من تمام ژورنالیستها باید این واقعیت را بپذیرند که بین وظایف و الزامات شناختی که زبان ایجاد میکند و شرایطی که در آن زبان به کار گرفته میشود، نوعی تنش وجود دارد.
همچنین بین نیاز ژورنالیسم به فروش خود و نیاز به فراهم کردن متنی سنجیده از رویدادهای روز، تنش وجود دارد؛ نیاز به فروش، مستلزم زبان مبالغهآمیز است و نیاز متن سنجیده، مستلزم زبان یکنواخت و ملالآور. ژورنالیستهای عاقل میدانند که این تنشها را باید رفع و استفاده از زبان را به یک هنر (فن) تبدیل کرد. در این راستا، بسیاری موفق میشوند اما همواره با پارهای محدودیتها دست به گریباناند.
این محدودیتها را مردم تحمیل میکنند. در مورد زبان ژورنالیست، حرف و حدیث بسیار است اما منصفانه است بگوییم این زبان توسط 2 عامل انتظام مییابد؛ یکی مخاطباناش و دیگری تجربه. واژگان آن، واژگان گفتمان عامه مردم است. این زبان میکوشد مفاهیم علمی یا مفاهیم انتزاعی فلسفی را بیان کند اما واژگان این حوزهها را اقتباس نمیکند. این زبان هماره از واژگانی استفاده میکند که در کوچه و بازار قابل فهم باشد.
به علاوه، ارجاعات این زبان کاملا مشخصاند. این زبان با اسامی، صفات و نامهای خاص همراه است. این زبان زبانی مشخص و ملموس است؛ هر چند خالی از استعاره و تشبیه نیست. این بدان معنا نیست که زبان ژورنالیسم عاری از زیبایی است. این زبان زیباییهای خاص خود را دارد؛ خلاقیت، فرم ، کارآمدی و تاثیرگذاری، زیباییهای این زبان به شمار میآیند. تاثیرگذاری، دستاورد کاری عملی و عینی است که این زبان باید برای ما انجام دهد. هاگ کنر این ویژگیها را در مجموع «سبک روشن و مشخص» نام مینهد.(12)
بیان؛ روایت و راوی
آنچه برای زبان به کار میرود، به همان میزان برای اصل بیان در ژورنالیسم نیز به کار میرود. سخن از بیان، سخن از روایت و راوی است(13). ژورنالیست هر دو را خلق میکند. راوی روزنامهها و مجلات خبری، اغلب در پس نقاب شخص ثالث ناشناس پنهان است. این شخص ثالث میتواند ناشر باشد؛ شخصی در ذهن نویسنده که با اقتدار میگوید جنگ پایان یافته یا اعلان جنگ میکند، یا میگوید که انتخابات آغاز شده یا آرا شمارش شده است. مجله تایم زمانی که هنری لوس آن را منتشر ساخت، به سبکی یکنواخت نگاشته میشد و به رغم دستهای بسیاری که در کار بوده، ما شاهد یک نویسنده و یک صدا هستیم و آن، صدای آقای لوس است. آن صدا، صدایی ظریف، مردانه و اندکی مهربان و صمیمی است که قضاوتها و مطالب را خردمندانه و برخاسته از بینش یک عضو وابسته حقیقی ارائه میدهد و آنها را به سبکی منثور و قابل فهم بیان میکند.
البته برخی اوقات در ژورنالیسم ـ آنگاه که ژورنالیست و نه سازمان سخن میگوید ـ راوی، خود ژورنالیست است. بعضا این راوی (زن یا مرد) به عنوان «این نویسنده» یا «این گزارشگر» یا صرفا «من» خود را معرفی میکند و سخن میگوید. بنابراین، راوی بعضا میتواند یک مقام رسمی یا عضوی از تشکیلات باشد. برخی اوقات، این راوی ممکن است رابطهای خصمانه با آن تشکیلات داشته باشد. شاید هم صرفا یک ژورنالیست معمولی باشد اما به هر تقدیر، راوی کسی است که خواننده را در جریان داستان هدایت میکند. ابزارهایی که ژورنالیست به کار میبرد، همانهایی است که راوی از آن استفاده میکند؛ پلات، شخصیتپردازی، بازی، دیالوگ، سکانس، نمایش، علیت، اسطوره، استعاره و تبیین. تمام گزارشگران نیازمند 5 سؤال هستند: چه کسی؟ چه چیزی؟ کجا؟ چه زمانی؟ و چرا؟ چه کسی نویسنده را به تولید شخصیتها هدایت میکند؟ چه چیزی ناظر بر بازی و عمل است؟ کجا ناظر به محل است؟ چه زمانی خط زمانی را مشخص میکند و چرایی انگیزه و معنا را در پی دارد(14)؟
این شخصیتها ممکن است صرفا نامهایی باشند که به سازمانها وابستهاند یا اشخاص معینی با صدای رسا و دارای شخصیت و ظاهری مشخص باشند(15). در این میان، تغییراتی نیز وجود دارد. داستانهای منثور معمولا سرآغاز، میانه و پایانی دارند اما میانه و پایان آنها ممکن است تابع سکانسهایی باشد که زمان مشخص میکند. در اخبار جدی، پایان حوادث، آغاز ماجراست. در عین حال همیشه اینطور نیست. عملیاتی کردن اصل بیان معمولا در ژورنالیسم روزنامهای در قیاس با مثلا اسناد روایی تام فرنچ (با عنوان South of Heaven؛ مجموعهای 7 قسمتی که در 1991 به چاپ رسید) از پیچیدگی کمتری برخوردار است.
این نوع ژورنالیسم، گفتمانی عمومی است که به سمت سادگی و وضوح گرایش دارد.
معنا؛ اسطوره، استعاره، تبیین
«South of Heaven» به چند دلیل مطلبی جالب و گیراست. این مطلب با دقت ساخته و پرداخته و بیان شده است. تصاویر و کاراکترهای آن مشخص و به یادماندنیاند اما این مطلب ساختاری فکری یا محتوایی دارد که معنادار یا قانعکننده است. اصل معنا آخرین مؤلفه ژورنالیسم است. ژورنالیستها همانند تمام راویان، معنا را روی حقایق و رویدادهایی که توصیف میکنند، به نوعی ثبت میکنند. ابزارهایی که در این راستا به کار میگیرند، متغیر است. برخی به اسطوره یا استعاره بستگی دارد و برخی دیگر به روشها و ابزارهای تبیین سکولار دانشمندان جدید علوم اجتماعی. این ابزارها و روشها در ژورنالیسم جدید، بسیار برجستهاند. ژورنالیستها اغلب از شیوههای تبیینی که به کار میبرند، کاملا آگاه نیستند. جیمز کری گفته است پاسخ به چرایی و چگونگی ژورنالیسم روزانه تقریبا همواره مبهم است؛ در عین حال، ژورنالیستهای روزانه دیدگاهی کاملا ثابت به علل رفتار انسان دارند. او میگوید با توجه به اینکه خبر عمدتا راجع به اعمال و گفتار افراد است، علت را معمولا شناسایی انگیزههای آن افراد مشخص میکند. انگیزه عقلانی ظاهرا اولین علت رفتار است. آنچه معمولا از آن غفلت میشود، توجه به عللی است که فراتر از افراد و انگیزههای آنها قرار دارند و تاثیرات عمیقتری در جامعه و فرهنگ ایجاد میکنند.
من در اینجا به منظور نشان دادن اینکه چگونه اصل معنا در ژورنالیسم معاصر عمل میکند 4 نظریه درخصوص رفتار انسان آوردهام؛ نظریه اول نمونهای از فردگرایی عقلانی است. بنا بر این نظریه، جهان یعنی افراد و محاسبات عقلانی آنها. نوعی خویشاوندی بین این نظریه و منفعتگرایی سنتی وجود دارد؛ اینکه این نظریه در یک فرهنگ منفعتگرا - لیبرال خودنمایی میکند، شگفتآور است. نظریه دوم را صرفا نظریهای جامعهشناختی مینامم. در روش جامعهشناختی، رویدادها و رفتار اولا و بالذات در پرتو تشکیل جهانی اجتماعی، سوای تکتک افراد آن تبیین میشود. اقتضای روش جامعهشناختی این است که جستوجوگر به مطالعه انگیزههایی میپردازد که افراد براساس آن و البته در نتیجه نیروهای خارجی (بیرونی) عمل و رفتار میکنند. این نیروها را در وهله اول در محدوده سازمان اجتماعی و ساختار قدرت میتوان یافت. تکتک بازیگران ظاهرا از علل اولیه اعمال خودآگاه هستند.
نظریه سوم تقریبا شبیه نظریه اول است. این نظریه برخاسته از طبقه فرد است. اما تاکیدش بر غیرعقلانی بودن است؛ یعنی بر نوعی روانشناسی ناخودآگاه تاکید دارد که دستاورد تجربه است و در جزئیات زندگینامه [شخص] آن را میتوان کشف کرد؛ منبع انگیزههایی است که بر اغلب رفتارها حاکماند. نظریه چهارم فرهنگی است و در معنای فنی، نظریهای ایدئالیستی به شمار میرود. بر این اساس افراد تجسم ایدهها و انگیزههایی هستند که در فرهنگ جا دارند. افراد (همانند نظریههای جامعهشناختی و روانشناختی که پیشتر گفتم) بیش از آنکه منبع چیزها باشند، نمود آنها هستند.
اما چیزهایی که افراد نمود آنها هستند، در سازمان اجتماعی و در جراحتهای روانی افراد وجود ندارند بلکه باید در متون و زبان جامعه، آنها را جستوجو کرد.
در عالم ژورنالیسم، آکتورهای انسانی واجد انگیزهها و مقاصد آگاهانهاند و اعمال انسانی را میتوان در پرتو آنها شناخت و درک کرد.
مطالعه تمام ژورنالیستها و منتقدین بزرگ – از والتر لیپمن تا لویی لاپهام – همه یک چیز مشابه را نمایان میکند؛ هریک، دستاورد سیستمهای فکریای هستند که دیدن و نحوه دیدن آنها را شکل میدهد. البته آنها به نظریههایی که من در خصوص رفتار انسانی مطرح کردم، محدود نیستند. نظریههای آنها همه آنچه را اقتضای یک تبیین است، دربر میگیرد. این سیستمها واجد الگوهایی مفهومی هستند که شخصیتهایی همچون جان استوارت میل، ماکس وبر یا زیگموند فروید به یادگار گذاشتهاند. برخی اوقات آنها ریشه در اسطوره و استعاره دارند و از این رو، میتوان آنها را در فضایی ادبی و نه دانش اجتماعی به مطالعه نشست. بنابراین، عملکردهای اصل معنا در ژورنالیسم تابع نویسنده و سیستمهای اسطورهای یا تبیینیای است که توصیف و تحصیل را هدایت میکنند. اگر در ژورنالیسم روزانه، روشی عمده برای معنادهی وجود داشته باشد، این امر اقتضائاتی دارد که براساس آن علتها و معلولها ساخته و پرداخته افرادی است که واجد انگیزههایی برای کمابیش عقلانی عملکردن هستند.
این نظریهپردازی، مقولات اجتماعی یا حتی مفاهیم اسطورهای فضیلت و رذیلت را نادیده میگیرد. اما بسیاری از ژورنالیستها در منظومه فکری عمیقتری فعالیت میکنند و از اینرو، معنای عمیقتر و قانعکنندهتری به مطالب و موضوعات خود میبخشند
پانوشتها:
*گوردن استوارت آدام، متولد 1939 در تورنتو، دارای لیسانس ژورنالیسم از دانشگاه کارلتون و دکترای مطالعات سیاسی از دانشگاه کوئین در کینستون است. او از 1973 تا 1987 بهعنوان مدیر مدرسه ژورنالیسم در دانشگاه کارلتون اوتاوا انتخاب شد و از 1987 تا 1989 مدیر مرکز مطالعات رسانه عمومی و نیز استاد مدعو دانشگاه وسترن اونتاریوی لندن بود. وی مقالات متعددی در باب آزادی بیان، نظام حقوقی کانادا و فلسفه ژورنالیسم نگاشته است. آدام در جولای 1992 به ریاست دانشکده هنر دانشگاه کارلتون گماشته شد.
1 – من اولبار این ترکیب را در اثر کورتیس مک دوگال، گزارش تفسیری (نیویورک، مک میلان، 1927) دیدم.
منبع دیگر برای آن، News Reporting and Writing اثر ملوین منکر است.
2 – به نقل از مقاله توماس گاوین با عنوان «حقیقتی فراتر از وقایع: ژورنالیسم و ادبیات» در (Vol XLV, h01, Spring, 1991, p.45) The Georgia Review
3 – گاوین، ص 45.
4 – رابرت استون، «The Reason For Stories» در Harper's Magazine، ژوئن 1988، ص 71.
5 – میلان کوندرا، The Art of The Navel، نیویورک، 1986، ص 83.
6 – جان هرسی، The Legend on The License، در The Yale Review، ج 75، ش 2، فوریه 1986، ص 296.
7 – هرسی، ص 290.
8 – جان کری، The Faber Book of Reportage (لندن، 1987)، ص 29.
9 – هرسی، ص 308
10 – جورج اورول، «سیاست و زبان انگلیسی»، در مجموعه ژورنالیسم و نامههای جورج اورول، ج 1، ویراسته سونیا اورول و ایان آنگس (لندن، 1968).
11 – جان کری، ص 31.
12 – هاگ کنر، «سیاست سبک روشن شفاف»، در مجموعه ژورنالیسم ادبی در قرن 20، ویراسته نرمان سیمز (نیویورک، 1990).
13 – رابرت شولز و رابرت کلاگ، «ماهیت بیان»، (نیویورک، 1966).
14 – این مطلب را اولبار از روی کلارک شنیدم. وی – که رئیس دانشکدهای وابسته به موسسه مطالعات رسانهای بود – گفت که خود او نیز این سخن را اولینبار از ژورنالیستی که در سیاتل کار میکرد شنیده است.
15 – جیمز ایتما و تئودور گلاسر، «در باب معرفتشناسی ژورنالیسم جستوجوگر»، در Communication، ج 8، ش 2، 1985، ص 188.