تاریخ انتشار: ۱۸ مرداد ۱۳۹۶ - ۰۶:۳۴

همشهری دو - حورا نژادصداقت: جایزه پشت جایزه، افتخار پشت افتخار. «استودیوی معماری کیوانی و همکاران» شاید اسمش طولانی باشد، اما راستش این است که در اصل ۲برادر گرداننده آن هستند؛ نیما کیوانی و سینا کیوانی.

 2برادري كه در چند سال اخير، تمام همتشان را صرف اعتلاي معماري ايران كرده‌اند تا بتوانند آوازه بناها و طرح‌هايشان را كه با الهام از معماري اصيل ايراني بوده، به گوش معماران خارجي برسانند و اتفاقا در اين راه هم موفق بوده‌اند. در اينجا گفت‌وگويي كرده‌ايم با نيما كيواني. او برايمان مي‌گويد كه سال‌هاست معماري ايران كه تا دوره‌اي به ديگر كشورها و غرب صادر مي‌شد، مهجور مانده و او و برادرش به اندازه توان خودشان تلاش مي‌كنند، با نگاهي نو، در راه صادركردن معماري ايران قدم بردارند. آنها در ورك‌شاپ‌هايي كه در خارج از ايران داشته‌اند، متوجه شده‌اند كه غربي‌ها از معماري ايراني چندان خبر ندارند و بايد آنها را با ارائه اطلاعات درست آگاه كرد.

  • امروز، شما يا بهتر است بگوييم استوديوي شما با لقب سفير معماري ايران شناخته مي‌شود. چه شد كه اين عنوان را به شما دادند؟

البته اين عنوان بيشتر از طرف رسانه‌ها بود و يك عنوان رسمي به‌حساب نمي‌آيد. در واقع بعد از مجموعه ورك‌شاپ‌ها و سخنراني‌هاي ما در اروپا و با توجه به اتفاق‌هاي پيش از آن مانند كسب جوايز بين‌المللي و اجراي پروژه‌هاي معماري در خارج از ايران و البته فعاليت‌هايمان در حوزه معرفي معماري ايران، اين عنوان را بعضي رسانه‌ها به ما دادند و شايد اين فعاليت‌ها از نظر مفهوم بيانگر همين عنوان هستند. به گمانم در اين 3 حوزه مختلف، مهم‌ترين عامل در چنين وجه تسميه‌اي، فعاليت‌هايي است كه ما براي معرفي معماري ايران در خارج از كشور داشتيم. براي نمونه در نوروز امسال من در 2 شهر از شهرهاي تاريخي و فرهنگي اوكراين اجراي 4برنامه را بر عهده داشتم؛ هم به‌صورت سخنراني و هم ورك‌شاپ. در اين برنامه‌ها اهداف مختلفي را دنبال مي‌كردم، مثلا در يكي از سخنراني‌هايم به‌مرور معماري ايران در گذشته تا امروز پرداختم و در برخي ديگر از سخنراني‌ها به معماري امروز ايران و البته مباحث مختلف ديگر در اين حوزه. تمام اين سخنراني‌ها با استفاده از فيلم و انيميشن و اسلايدهاي مختلف و... انجام مي‌شد كه همه را از قبل خودمان در ايران تهيه كرده بوديم. بخش ديگر تمام اين سخنراني‌ها، معرفي خانه‌ها و مجتمع‌هاي تجاري طراحي‌شده خودمان بود. اين موضوع در شهرهاي ديگر اروپا هم تكرار شد و برنامه‌هاي بيشتري هم در شهرهاي ديگر جهان در دست برنامه‌ريزي داريم.

  • عكس‌العمل مخاطبان خارجي چطور بود؟

در وهله اول با بازخورد احساسي آنها مواجه مي‌شديم. من چون پيشينه فعاليت در سينما و تئاتر را نيز داشته‌ام، در فيلم‌هاي به‌كاررفته در شروع و ارائه برنامه، به‌نوعي يك سناريو چيده بودم و همين موجب مي‌شد كه مخاطب به‌شدت جذب فيلم شود. جالب است كه بدانيد، مخاطبان ما حتي تا يك ساعت بعد از پايان برنامه، سالن را ترك نمي‌كردند و سؤالات مختلفي درباره ايران مي‌پرسيدند و از شنيدن اين همه اطلاعات، واقعا هيجان‌زده شده بودند.

  • اين مخاطبان خارجي چقدر ايران را مي‌شناختند و كاري كه شما انجام داديد، تا چه‌اندازه بر شناخت آنها از معماري ايران افزود؟

گرچه گاهي به ما تلقين مي‌كنند كه تمام هنرمندان و معماران دنيا از شكوه معماري ايران خبر دارند، اما اين حرف چيزي جز يك توهم آموزشي تلقيني نيست. تا آنجا كه من به چشم خودم ديده‌ام و در ارتباطات متعددم با معماران ديگر كشورها نيز به آن پي برده‌ام، در دنيا بيشتر، معماران ايتاليا و بعضي از استادان كشور فرانسه از قدمت و ارزش معماري ايران آگاهند. مثلا در آموزش‌هاي معماري آلمان، اشاره مناسبي به پرشيا نشده است، اگر هم شده در حد 2 يا 3 صفحه است، درصورتي كه همان آلماني‌ها خيلي زياد به بررسي معماري ژاپن مي‌پردازند.

  • اشكال از كجاست كه تا اين حد معماري كهن ما ناشناخته باقي مانده؟

بخشي از اين اشكال به ضعف ساختار ارائه فرهنگي ما، چه به لحاظ دولتي و چه به لحاظ روحيات و فرهنگ خود ايراني‌ها، برمي‌گردد زيرا ما در صادرات معماري ايران به ديگر كشورها، ضعيف بوده‌ايم. بخش ديگر، به سياستي بازمي‌گردد كه نمي‌خواهند ايران جايگاه خوبي در معماري جهان پيدا كند. مگر مي‌شود معماري غني ايران را از خاورميانه به‌سادگي حذف و فراموش كرد؟ جالب است كه بدانيد برخي از ريشه‌ها‌ي معماري روم را در معماري ايران بايد جست. مثلا برخي از گنبدهاي ساخته‌شده در روم، برگرفته از گنبد سلطانيه است يا كاخ‌هاي آندلوس و ده‌ها مورد ديگر. پس ما در طول تاريخ، صادرات فرهنگي معماري زيادي به ديگر كشورها و فرهنگ‌ها داشته‌ايم.

  • و اين صادرات معماري تا چه زماني ادامه داشته است؟

مي‌توان گفت كه از زمان دوران قاجار به بعد، صادرات معماري ما به ديگر كشورها كمرنگ شد. تا پيش از آن، عناصر مهم معماري ايراني به ديگر كشورها صادر مي‌شد. مثلا در ايران (حتي از دوران پيش از اسلام) نور اهميت زيادي داشت. نقش نور را در معماري به‌واسطه‌ وجود آيين مهرپرستي به‌سادگي مي‌توان مطالعه كرد. همين عنصر كه برگرفته از تمدن و تفكر ايراني بود، به معماري ديگر كشورها نيز رسيد و نشانه‌هاي كاربرد آن را مي‌توان در ساخت كليساها هم ديد. حتي همين عناصر در ايران پس از ظهور اسلام نيز با مباني فكري اين دين هماهنگ يا به‌عبارت ديگر، روزآمد شد ، يا حياط مركزي و بادگير؛ مشكل امروز اين است كه به‌خاطر اشتباه‌هاي شهرسازي مدرن، افزايش جمعيت و... حتي خودمان نيز عناصر معماري اصيل ايراني را فراموش كرده‌ايم.

  • يعني به‌نظرتان ما بايد كاملا به گذشته برگرديم و دقيقا همان معماري را زنده كنيم و به آن پايبند باشيم؟

قطعا نمي‌توان دقيقا همان معماري كهن را زنده كرد. اصلا، نبايد و نمي‌شود كه دست به چنين كاري زد. هميشه بازگشت محض به عقب اشتباه است. اما مي‌توانيم از شاخص‌هاي دوران طلايي معماري ايران درس بگيريم و آن را به زبان امروز و براي فرهنگ امروز تعريف كنيم.

  • و به گمانم اين دقيقا همان كاري است كه شما تلاش مي‌كنيد انجام دهيد؛ از عنوان پروژه‌ها گرفته تا استفاده از عناصر مختلف معماري ايراني و...

بله، هرچند ما هم هنوز به آن ايده‌آلي كه در ذهنمان است، نرسيده‌ايم اما در حال تلاش هستيم كه بتوانيم نگاهي متفاوت و البته ايراني به معماري داشته باشيم و آن را در پروژه‌هايي مثل «ارسي‌خانه»، «پرديس‌خانه»، «مهر‌خانه» و... نشان دهيم.

  • وضعيت ديگر معماران ايراني چطور است؟ آنها هم تلاش مي‌كنند تا از طريق چنين تلفيق‌هايي به سبكي نو در معماري دست پيدا كنند؟

درباره معماري ايران صحبت‌هاي زيادي شده است. بارها و بارها افراد مختلف گفته‌اند كه ما بايد به هويت معماري اصيل ايراني بازگرديم. هرچند مي‌خواهم در پرانتز برايتان بگويم كه خود اين جمله هم چندان عبارت درستي نيست. آيا ما امروز همان هويت ايرانيان چند ده قرن پيش را داريم كه بخواهيم معماري متناسب با همان هويت را زنده كنيم يا خير؟ به گمان من، وضعيت فكري و نيازهاي ما ايرانيان در اين دوره و زمان متفاوت از گذشته است و بايد هم هويت جديد خودمان را تعريف كنيم و هم معماري متناسب با اين هويت را. با اين تفاوت كه مي‌توانيم همچنان نگاهي به ارزش‌هاي معماري گذشته داشته باشيم.

در جواب شما بايد بگويم كه افرادي نيز در اين حوزه كوشش‌هايي كرد‌ه‌اند. براي نمونه اساتيد معماري در گذشته تلاش‌هايي كردند ولي اين روند قطع شد و خلئي رخ داد. به‌همين‌خاطر، مسير گم شد و آن ايده‌ها به سطح رسيد؛ يعني معماران فقط ظاهر بنا را در اين ساختار طراحي كردند، نه روح آن را. يعني نافذ و فاخربودن اثر را فداي تماشايي‌بودن آن كرديم. معماري در جايي اتفاق مي‌افتد كه قلب و روح شما را درگير خود ‌كند. البته، جاي خوشحالي است كه در مجموع، امروز دوستان زيادي در اين زمينه تلاش مي‌كنند اما گويا فعلا قرعه به نام ما افتاده است. پس، در مجموع حركت‌هاي خوبي در حال شكل‌گيري است و اين باعث خوشحالي است.

  • در اين مسيري كه به قول شما تا حدي هم معماران در آن پيش رفته‌اند، مهم‌ترين اشكال يا اشكالاتي كه وجود دارد، به‌نظرتان چيست؟

ما هنوز نتوانسته‌ايم حس «مكان» معماري ايران را به درون خانه انتقال دهيم زيرا ما با ضوابط حاكم بر نظام شهرداري و شهرسازي كشور مشكلات زيادي داريم. ضوابط معماري امروز، براساس ضوابط معماري سازگار با جغرافيا و فرهنگ ايران نيست بلكه كپي‌شده از ضوابط ديگر كشورهاست و وقتي كه مي‌خواهيد ساختار معماري ايراني را در بنا پياده كنيد، همان ضوابط مانع فعاليت‌تان مي‌شود. ما در مناطق مختلف گونه‌هاي مختلف معماري داشتيم ولي امروز تمام شهرهايمان از جنوب تا شمال كشور دارند شبيه هم مي‌شوند.

  • باز شدن گره چنين ضوابطي به‌دست چه گروهي است؟

معماران، شهرسازان، مديران شهري و سياستگذاران اين حوزه بايد دست به‌كار شوند اما قطعا مسير بسيار سختي را پيش رو دارند زيرا ساختار شهري مانند تهران از ده‌ها سال پيش بر همين اساس شكل گرفته است. از طرف ديگر، يكي از مشكلات مهم ما اين است كه در همه مناطق كشورمان ضوابط معماري و شهرسازي تقريبا يكسان است درحالي‌كه معماري و اقليم‌ها و نيازها و فرهنگ‌هاي ساكنان مناطق مختلف يكي نيست. بعضي از نقاط كشور مثل شمال ايران، فرهنگ برونگرا دارند و بعضي نقاط مثل يزد فرهنگ درونگرا. مثلا الگوي حياط مركزي كه الگوي معماري حوزه تمدني ايران است، با ضوابط شهرسازي امروز سازگار نيست زيرا براي داشتن بنايي با حياط مركزي، مالك بايد از متراژ زيادي از بناي خانه‌اش صرف‌نظر كند كه عملا هيچ مالكي حاضر نيست چنين كاري كند. پس براي بازسازي شرايط، ما نيازمند بازنگري‌هاي كلان در حوزه شهرسازي و معماري هستيم. يا در نماي ساختمان عملا به معمار، يك فضا در حد 10سانتي متر مي‌دهند كه به‌جاي خلق فضا و فرم بايد معماري را به يك پوسته تنزل داد.

  • شما تلاش مي‌كنيد معماري ايراني را در بناهاي امروزي به‌كار ببريد و اين، يعني شما اساسا با معماري غرب مخالف هستيد؟

خير، من مخالف معماري غرب نيستم ولي معتقدم كه معماري غرب براساس نيازهاي رواني و فرهنگي غرب است و نه آنچه ما ايراني‌‌ها به آن نياز داريم. تلفيق بين معماري گذشته و معماري روز را به‌سادگي مي‌توان در ژاپن يافت. ژاپن معماري مدرني دارد كه نشان‌دهنده لهجه ژاپني‌هاست. چنين حركت‌هايي نيز سال‌ها قبل از سوي بعضي معماران شروع شد. شايد اگر در اين سال‌ها نيز سال‌ها قبل از معماران توانمند حمايت‌هاي جدي صورت مي‌گرفت، چنين جريان‌هايي ادامه مي‌يافت و آنقدر از روند ساخت بناهايي با معماري خاص ايراني جدا نمي‌‌افتاديم. امروز معماران فعالمان نيز تمام خلاقيت‌شان را صرف ساختن آپارتمان‌ها و ويلاها و مجتمع‌هاي تجاري خاص مي‌كنند. البته من نمي‌گويم كه هيچ حمايتي صورت نگرفته است، مثلا امروز پل طبيعت تهران بناي شاخصي است كه تحت همين حمايت‌ها به نتيجه رسيده و آنقدر اعتبار دارد كه حتي توريست‌ها هم از آن ديدن مي‌كنند. ساخت چنين بناهايي وجهه ديگري از ايران را معرفي مي‌كند؛ مثل اينكه ما در حوزه معماري نه‌تنها كشوري عقب‌مانده نيستيم بلكه مي‌توانيم صادر‌كننده آن باشيم.

  • در ابتداي صحبت از جوايزتان گفتيد و حالا از بحث عدم‌صادرات معماري ايران. شما تحليلتان از اين ماجرا چيست؟

امروز حتي در سايت‌هاي معتبر جهاني درباره نسل جديدي از معماران ايراني كه توجه جامعه جهاني را به‌خود جلب كرده و آثاري مثل پل‌طبيعت و خانه شريفي‌ها و پروژه ارسي‌خانه و... مقالاتي نوشته شده است، يا مجله والپيپر آمريكا در مورد همين آثار مي‌نويسد و يا روزنامه‌اي همچون گاردين با معماران اين آثار مصاحبه مي‌كند. از اين به بعد، ايراني‌ها نيز مي‌توانند جوايز مختلف جهاني را كسب كنند. چنين اتفاق‌هايي موجب مي‌شود كه به مرور زمان، معماري معاصر ايران به جهانيان معرفي شود و شايد دوران صادرات اين معماري شاخص، دوباره شكل بگيرد.