طنز > عبدالله مقدمی: شاید توی دنیا هیچ آدمی نباشد که تا فوق فوقش اول آبان، عاشق که هیچی، اقلاً کمی خواهان مدرسه‌رفتن باشد. حتی شاگردزرنگ‌ها و بچه‌مثبت‌ها هم از خبر تعطیلی مدرسه خوشحال می‌شوند، اگر چه الکی می‌گویند که نمی‌شوند.

اما به‌نظر ما مي‌شود مدرسه‌ را طوري ساخت که هيچ دانش‌آموزي دلش نيايد از آن بيرون بيايد. ما براي اين‌که مدرسه اين‌طوري بشود، چند تا پيشنهاد داريم.

اول اين‌که مدرسه‌ مثلاً اگر ساعت ده يا حتي يازده شروع مي‌شد و ساعت هشت يا نه يا حتي ده شب هم تمام مي‌شد، چه‌قدر خوب مي‌شد؟ شايد الآن با خودتان بگوييد: برو پيشنهادت رو بگذار در کوزه آبش را بخور. ما مي‌خواهيم پنج ساعت مدرسه نباشيم، تو مي‌گويي هشت، نه، ده ساعت آن‌جا باشيم؟

خب اين اعتراض‌ها همه‌اش قبل از شنيدن پيشنهاد بعدي است. خواسته‌ي دوم من از مسئولان اين است که کلاس‌بندي‌ها اين‌طوري باشد: نيم‌ساعت يا حتي کم‌تر درس و دو ساعت يا حتي بيش‌تر زنگ تفريح و ورزش و دورهمي و صفا. تازه به شرطي که هي ناظم از دفتر سرمان داد نزند که ندو، شلوغ نکن. آتش نسوزان، با دوست‌هات شوخي نکن و...

به نظر من اين‌طوري هم ما دانش‌آموزان به مدرسه علاقه‌مند مي‌شويم. هم معلم‌ها از دستمان يک نفس راحت مي‌کشند. هم خود مسئولان بعداً همه‌جا مي‌گويند که صددرصد دانش‌آموزان ايران مدرسه‌شان را دوست‌ دارند. تازه مامان و باباي آدم هم از صبح تا شب آن‌ها را دعا مي‌کنند كه چند ساعتي بيش‌تر دور از شر آدم، مي‌توانند نفس راحتي بکشند.

پيشنهاد بعدي هم اين است که از اين به بعد به جاي خريد وسايل کمک آموزشي، وسايل ورزشي و بازي بخرند و در اختيار آدم قرار بدهند. حالا چرا؟ براي اين‌که اين وسايل کمک آموزشي هيچ کمکي به آموزش نمي‌کنند. نمره‌هاي کارنامه نشان مي‌دهد لااقل به آموزش ما که کمک نکرده‌اند.

اما در عوض با خريد وسايل ورزشي و بازي، ما قول مي‌دهيم که در زمينه‌ي ورزش پيشرفت‌هاي خيلي زيادي بکنيم و باعث افتخار مدرسه‌مان بشويم.

 

هفت سالي را دو ماهي مدرسه

تازه آن هم دل‌بخواهي؛ مدرسه

کاش مي‌كرديم عمري بازي و

کاش مي‌رفتيم گاهي مدرسه

 

تصويرگري: مجيد صالحي