همهي دليل اينکه مدرسهها را سهماه آزگار تعطيل ميکنند اين است که به قول مامان، آدم مثل يک حيوان باوفا با دوچرخه بيفتد توي کوچهها و عين يک حيوان زحمتکش درازگوش تکچرخ بزند. البته مامان ما به اين توجه نميکند که آن بيچاره چهطور تکچرخ ميزند ولي ما چهطور!
اما واقعاً اينطورها هم نيست و آدم نميداند که مامان و باباها چرا قبول نميکنند که اگر قرار باشد که ما عين بچهي آدم بنشينيم توي خانه و به درس و مشقهاي سال ديگرمان برسيم، براي چي سهماه تعطيلمان کردهاند؟ پس آنوقت کي برود توي کوچه و رکورد بچههاي کوچهي پاييني را در مقدار مسافت پيمايش دوچرخه با يک چرخ و يک دست بزند؟
ميبينيد؟ ما حتي رفتهايم و کلمه سختهاي رکوردمان را هم از توي روزنامهي بابايمان درآورديم. آن وقت درست در لحظهاي که همهي بچههاي محل خودمان و محل پايين منتظرند تا قهرمان سه دوره دوچرخه سواري يک چرخ و يک دست! بيايد و امسال هم کف همه را بِبُراند، مامان خانم از پنجره صدايمان ميکند که اگر تا يک دقيقهي ديگر نيايي، خودم ميآيم و ميآورمت!
خب اينطوري همهي روحيه و قدرت دلاوري آدم ميرود به باد فنا که. در يک لحظه از قهرمان تكچرخسواري منطقه تبديل ميشويم به بچهننه! اصلاً حالا ما را تهديد کردي، روحيهمان را در لحظهي مسابقه از بين بردي، خب، قربان آن عزم جزمت! چرا واقعاً يک دقيقه بعد ميآيي پايين و آدم را جلوي آنهمه طرفدار و مشتاق، خِرکش ميکني تا خانه.
آخر گناه داريم ما. آبرو داريم. تازه غير از اينها دوچرخه هم داريم که با کلي سختي، هم تزئينش کردهايم و هم برايش سيستم اگزوز ساختهايم تا موقع حرکت صداي باحال بدهد. آنها را چرا منهدم ميکني آخر مادر من؟!
رسيده فصل گرما، بيقراريد
ز تابستان و گرما در فراريد
دليل اينهمه سختي همين است:
دوچرخه زير پاي خود نداريد
تصويرگري: مجيد صالحي
نظر شما