طنز > عبدالله مقدمی: مهمانی‌رفتن اگر چه خیلی ‌وقت‌ها خیلی کیف دارد، اما دردسرهای خودش را هم دارد. البته این مشکل خاصی که امروز می‌خواهم در موردش حرف بزنم، حتی اگر مهمانی نروی هم به سراغت می‌آید. کی؟ موقعی که مهمان می‌آید!

مامان و باباي همه‌ي آدم‌ها، ‌بعضي وقت‌ها به آن‌ها گير مي‌دهند که به يک بزرگ‌تر سلام کند. اصلاً هم به اين نکته‌ي مهم توجه نمي‌کنند که خب اگر آدم خودش صلاح ببيند سلام مي‌کند ديگر!

اصلاً حسرت به دل ما ماند که يک‌بار به يک بزرگ‌تر سلام کنيم و او لپ ما را نکشد يا حتي بدتر، ماچمان نکند. اصلاً بايد چه‌طور به اين بزرگ‌ترهاي محترم بگوييم که اين لپ است پنير پيتزا نيست که. حالا کشيدي، ديگر چرا ول نمي‌کني؟ حتماً بايد لپمان کنده شود تا باور کني که پيتزا نمي‌خوري؟

يا آخر آقا يا خانم بزرگ‌تر عزيز! ماچ تفي آن‌ هم سه‌بار حتي براي ديوار حياط هم دل‌پذير نيست، چه برسد‌ به ما که براي خودمان شخصيتي هستيم و ديوار نيستيم.

در همه‌ي اين موارد مامان و بابا مي‌ايستند کنار و نبرد آدم و بزرگ‌تر را تماشا مي‌کنند. حالا اين‌که چيزي نيست. خيلي وقت‌ها عين تماشاچي‌هاي نبرد گلادياتورها، ما را به شدت تشويق مي‌كنند که علاوه بر دادن سلام و لپ و ماچ، به عمو يا خاله بگوييم کلاس چندميم يا حتي اين‌که معدل اين ترم ‌ما چند شده.

انگار که ما اگر بگوييم چندميم يا معدلمان چند شده، يکي از مشکلات اين بندگان خدا حل مي‌شود. نه که خودمان خيلي خوشمان مي‌آيد، هي واقعيت‌ها را به آدم يادآوري مي‌كنند. اصلاً نمي‌گذارند به درد خودمان بسوزيم و بسازيم!

حالا جديداً بعضي بزرگ‌ترهاي فاميل ياد گرفته‌اند که بگويند: «اجازه مي‌دي ماچت کنم؟» خب در اين زمينه البته از آن‌ها تشکر مي‌کنيم ولي از خودمان انتقاد داريم. چون هميشه دلمان غنج زده و بعدش گفته‌ايم: «بله.»

اي بله و کوفته‌کاري!

 

دوباره باز پيش من رسيدي

منو پشت مامان بابام ديدي

تو که اين‌قدر ماچ و لپي

بفرما پس چرا عيدي نمي‌دي؟

 

تصويرگري: مجيد صالحي