ولي واقعاً حال کرديد؟ چهقدر قشنگ و قلنبهسلنبه بود. شرط ميبندم تا سال ديگر يا پشت کاميونها ميخوانمش يا در گروههاي تلگرامي؛ البته يا به نام فروغ فرخزاد يا کوروشکبير يا حتي مهاتما گاندي منتشر ميشود. خب چه ميشود کرد، فعلاً دنيا اينطوري است ديگر...
ميبينيد من چهقدر خوب حرف ميزنم؟ اصلاً هم اينطوري نيست که سالي ماهي يکبار، يک جملهي قصار از خودم صادر کنم که. دم به دقيقه در حال صادرات جملهي خفنم. اما چه فايده؟ کيست که قدر بداند. من هنوز چهار تا کلام حرف نزده، مامان يا بابا يا معلم يا ناظم يا دوستم يا سوپري سر کوچه يا هرکس ديگري ميگويد: بسه ديگه بچه، چهقدر حرف ميزني!
اصلاً هم به اين نکته توجه نميکنند که خب کلام آدم به قول برنامهي ميزگرد سياسي «منعقد» بشود ديگر. (البته من هنوز معني منعقد را بلد نيستم، ولي حتماً يک چيز باحالي است ديگر.) هنوز مقدمهي حرف را نچيده، به قول بابايمان ميزنند تو برجک آدم.
اصلاً هم حواسشان نيست که ما وقتي يک برنامهي يک ساعته در مورد «چگونگي بهدنياآمدن بچهقورباغهها در برکههاي روانداي جنوبي» ديدهايم، نميتوانيم که بحث را يک دقيقهاي جمع کنيم. بايد بتوانيم قشنگ و سرِ فرصت وضعيت زيستي، مراحل نشو و نمو، خطرها، بيمها و اميدهاي بچهقورباغههاي روانداي جنوبي را تشريح کنيم.
حالا اين هيچي. وقتي در مدرسه، ما توانستهايم روي همان زمين آسفالت با قيچيبرگردان به تيم پدراماينها گل بزنيم. تازه غير از اين دوتا لايي هم به خود پدرام بزنيم، آيا ميتوانيم همينطوري خشک و خالي و بدون مقدمه بگوييم گل زديم؟ نبايد 10 دقيقهي قبلش سرود «قهرمانان، پهلوانان» بخوانيم؟ نبايد قشنگ توضيح بدهيم که چهطوري شد که بازي کرديم؟ چهشکلي مثل مسي همه را مات و مبهوت خودمان کرديم؟ قيچيبرگردان را با کدام زاويهي بدنمان زديم؟
اينهمه چيز براي تعريفکردن داريم، آن وقت مامانخانم ميگويد: «اينها رو نگو. بگو چهطوري زانوي شلوارت پاره شده؟»
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
تصويرگري: مجيد صالحي