مثل دوران نوجوانیاش پرهیاهو و پرهیجان است. انگار با خستگی بیگانه باشد. لحظهای از تکاپو دست برنمیدارد، از رالی و تنیس روی میز تا بسکتبال با ویلچر و فوتبال رو میزی (دستی)، همه را خوب بازی میکند. آنقدر مدال دارد که ساعتها وقت میخواهد تا شمارش شوند. «سیدمصطفیحدادی» نیاز به معرفی بیشتر ندارد.
چهره شناخته شدهای در ورزش است. او سالها ریاست انجمن بسکتبال با ویلچر جانبازان و معلولان را عهدهدار بوده و اکنون رئیس انجمن فوتبال رو میز ایران است.
دوره میانسالی را پشت سر میگذارد. با نشاط است و پرهیجان. با صندلی چرخداری که سالهاست انیس و همراه اوست، از این طرف به آن طرف سالن میرود. بیآنکه احساس خستگی کند. تبحر زیادی در بازی بسکتبال دارد. توپهایش را بیخطا داخل تور میاندازد. صدایی جز برخورد توپ با زمین شنیده نمیشود. آنقدر غرق در بازی و تمرین است که متوجه ما که با او قرار گفتوگو داریم نمیشود. چند دقیقه بعد تمرین را رها کرده و توپ را کنار میگذارد.
نفسزنان صندلی چرخدارش را به گوشهای هدایت میکند و این یعنی برای صمیمیت دوستانه آماده است. سر حرف را که باز میکند از خودش میگوید: «ورزش را از بچگی دوست داشتم. بیشتر فوتبال و والیبال بازی میکردم. حالا هم بسکتبال، تنیس روی میز، دارت، فوتبال رومیزی و بسکتبال با ویلچر بازی میکنم.» او لوح تقدیر و مدال زیادی دارد. همه را درجعبهای بستهبندی کرده و به خاطر کمبود جا در انباری گذاشته است.
- 2 بار مجروح شدم
حدادی خاطرات زیادی از دوران جنگ دارد. نوجوانی 15 ساله بود که داوطلبانه راهی جبهه شد. تعریف میکند: «اصالتم اصفهانی است. کودکی تا جوانیام در آنجا سپری شده است. آن زمان مساجد، پایگاه اعزام نیرو به جبههها بودند. من هم مثل دیگر هممحلهایها برای ثبتنام رفتم. عضو گروه فداییان اسلام در جبهه ذوالفقاریه شدم. فرماندهمان شهید «سید مجتبی هاشمی» بود. چون سنم کم بود، من را در مقر نگه داشت.
اجازه نداد خط مقدم بروم. حس خوبی نداشتم چون برای جنگیدن رفته بودم. به تهران برگشتم و با گروه دیگری به آبادان رفتم. آنجا بیسیمچی شدم. تا عملیات حصر آبادان در جاده ماهشهر ـ آبادان مستقر بودیم. یک روز بعد از عملیات با ترکش خمپاره مجروح شدم. به فاصله چند دقیقه 2بار مورد اصابت ترکش قرار گرفتم. بار اول ترکش به گردنم خورد و بار دوم هم وقتی مجروحان را به پشت خط میآوردنـــد، ترکش خوردم. این بار قطع نخاع شدم. مدتی در بیمارستان صحرایی بستری بودم و بعد از آن به آسایشگاه امام خمینی (ره) در خیابان نیاوران منتقل شدم. 3 سال آنجا بودم و بعد مرا به آسایشگاه جانبازان اصفهان فرستادند.»
- تمرین با حداقل امکانات ورزشی
حدادی مدتی در آسایشگاه اصفهان ماند تا توانست شرایط زندگی را برای خودش متعادل کند. او که دیگر ویلچرنشینی جزو لاینفک زندگیاش شده بود تصمیم گرفت دریچه دیگری از زندگی را به روی خود باز کند. باقی ماجرا را از زبان خودش میشنویم: «سال 1364 با دختر عمویم ازدواج کردم. بار زندگی بر دوش همسرم افتاد. آن زمان کارمند رادیو شهاب اصفهان بودم که به تهران منتقل شدم. بعد از چند سال هم استعفا دادم.
بوی حاصل از حرارت قلع ریههایم را آزار میداد. در بنیاد شهید مشغول کار شدم. غیر از امور اداری به امور ورزشی جانبازان و خانواده ایثارگران هم رسیدگی میکردم.» ثمره زندگی مشترک حدادی 2 دختر است. نوهاش هم یک دختر کوچولوی زیباست به اسم نیکا که به قول خودش مغز بادام است. اما اینکه چطور شد سراغ ورزش رفت و آن را جدی دنبال کرد، داستان خودش را دارد. حدادی تعریف میکند: «سال1361 به تشویق یکی از دوستانم سراغ بسکتبال رفتم.
اسفند همان سال مسابقات بینالمللی در تهران برگزار شد. تیم حریف ما یوگسلاوی بود که در آن بازی 5 بر 2 باختیم. دلیلش هم این بود که یوگسلاوها ویلچرهای پیشرفته داشتند و ما با ویلچر معمولی بازی میکردیم. با خودم گفتم تیم ما باید همیشه پیروز باشد. به مرور زمان خودم را قوی کردم تا الان که در همه مسابقات لیگ شرکت میکنم.» از سال پیش که فوتبال رومیزی جانبازان راهاندازی شده، حدادی بهعنوان رئیس انجمن انتخاب شده است. میگوید: «امکانات این بازی نه تنها در تهران بلکه در کشور هم نیست. به همین خاطر جانبازان و معلولان باید با دستگاههای معمولی بازی کنند. میز باید ارتفاعش متناسب با فرد معلول باشد که متأسفانه اینطور نیست.» او از سال 1372 رالی بازی میکند و جزو 4 نفر اول کشور است.
- شهر دوستدار معلولان نیست
حدادی از شرایط نامناسب شهر برای رفتوآمد جانبازان و معلولان گلهمند است. او سالهاست در خیابان شهید کلاهدوز محله دولت زندگی میکند. میگوید: «اگر امکانات رفاهی برای زندگی این قشر از افراد جامعه فراهم نشود، جانبازان و معلولان روزبهروز منزویتر و جمعیت خانهنشینها بیشتر میشود.» حدادی به بوستانهای محلهاش اشاره میکند که برای حضور معلولان و ویلچرنشینها مناسب نیست. او ادامه میدهد:
«وقتی صحبت از بسترسازی شهر برای معلولان میشود، باید همه شرایط فراهم شود. اینکه صرفاً سطح پیادهراه را مناسبسازی کنیم کفایت نمیکند. دقت کنید هیچکدام از باجههای خودپرداز شهر برای معلولان مناسب نیست. برای استفاده از خدمات عابربانک ناگزیرند از شخص دیگری بخواهند که امور بانکیشان را انجام دهد. بارها از آنها پول به سرقت رفته است. مسئولان شهری ما مرتب تأیید میکنند از وسایل حملونقل عمومی استفاده شود. به نظر شما معلولان میتوانند از اتوبوس یا مترو استفاده کنند؟ چطور میتوان از مترو استفاده کرد در حالی که اغلب ایستگاهها آسانسور ندارند. یک معلول چطور میتواند از پله برقی یا راهپله معمولی استفاده کند؟ جانبازان و معلولان با وضع خودشان کنار آمدهاند. صدایشان به جایی نمیرسد. به سبب مشکلات رفت و آمدی نمیتوانند بیرون از خانه بیایند و برای همین خیلیشان منزوی شدهاند.»
- جایی برای تفریح نداریم!
حدادی دل پری دارد. او برای خرید کردن ناگزیر است از خودرو شخصی استفاده کند. به قول خودش همیشه بر سر جای پارک مشکل دارد. برای همین بار زندگی به دوش همسرش افتاده و او خود را مدیون محبتهای همسرش میداند. او از امکانات ورزشی که برای معلولان نیست گلایه میکند و میگوید: «باشگاههای ورزشی جانمایی درستی ندارند. برای بازی بسکتبال باید به محله تهرانپارس یا زعفرانیه برویم. مسیری طولانی که برای خیلی از معلولان امکانات رفتوآمد مهیا نیست.
تنها باشگاه ورزشی مناسب معلولان، باشگاه حضرت قمربنیهاشم(ع) است که در خیابان فداییان اسلام قرار دارد.» این ورزشکار حرفهای زیادی برای گفتن دارد. از نبود مکانهای تفریحی گلایه میکند و اینکه چرا برخی مسئولان به نیاز این قشر از جامعه توجه نمیکنند. او ادامه میدهد: «پارکهایی که در محدوده محله ماست سرویس بهداشتی ندارند و اگر هم داشته باشند مناسب معلولان نیست. اغلب پله دارند و امکان بالا رفتن از پله برای ما وجود ندارد. بعضی از آنها هم در زیر زمین واقع شدهاند. من برای تفریح همراه خانوادهام به بوستان قیطریه یا بوستان یاس فاطمی میروم.»