زیر پوست این محلههای لاکچری آنچه بیشتر از همه خودنمایی میکند سکوت معناداری است که به نوعی غیبت تعاملات اجتماعی و شور و نشاط محلههای جنوبی شهر را به رخ میکشد. دکتر «نادر اباذری» متخصص روانشناسی بالینی و مدیر مرکز مسیر سلامت که دقیقاً در جوار بیمارستان روانپزشکی نیایش در سعادتآباد واقع شده است حاصل تحقیقات خود درباره مشکلات فرهنگی و اجتماعی را که در برخی محلههای مرفهنشین شمال شهر رخ میدهد در یک عبارت خلاصه میکند «گمگشتگی هویت»؛ بحرانی که به زعم او، همچون آتش زیر خاکستر سالها بعد شعلهور میشود.
حرف زدن درباره آنچه دیده نمیشود سخت است. بهخصوص اگر بخواهیم درباره رفتارهای اجتماعی حرف بزنیم که پشت ویترین جذابی به نام رفاه و ثروت پنهان شده است. به باور روانشناسان، وقتی بحث آسیبهای اجتماعی به میان میآید معیار رفاه اجتماعی و مالی بیشتر از هر چیز دیگری ملاک قرار میگیرد؛
اینکه بالانشینها مشکل ندارند و همه مشکلات دنیا برای جنوب شهریها و محلههای حاشیهنشین دهان باز کرده است به یک باور عمومی تبدیل شده است. دیدن محلههای شلوغ و کارتنخوابهای بیخانمان، زبالههای تلنبار شده و چهره غریب اتباع بیگانه در کنار دعواهایگاه و بیگاه و خانههای فرسوده این ذهنیت را که محلههای جنوبی پایتخت با انواع آسیبهای اجتماعی و فرهنگی دست و پنجه نرم میکنند، تقویت میکند.
به اعتقاد نادر اباذری، متخصص روانشناسی بالینی کلینیک روانشناسی مسیر سلامت، این تنها ظاهر قضیه است. آنچه در پشت ویترین شیک برخی محلههای شمال شهر اتفاق میافتد نه تنها از مشکلات و ناهنجاریهای جنوب شهر کم ندارد، بلکه به مراتب شدیدتر و آسیب زنندهتر است.
- با توهم زندگی میکنیم
کلینیک روانشناسی مسیر سلامت در محله سعادتآباد واقع شده است. در این مرکز بیماران اعصاب و روان از طریق هنر درمانی به جامعه باز میگردند. در واقع، درمانی خلاقانه در این مرکز اجرا میشود که روح و روان رنجور این بیماران را به آرامش نزدیک میکند. آقای دکتر پروندههای زیادی از بیماران را روی میز میگذارد که از بیماری روانی مزمن رنج میبرند. دکتر اباذری میگوید: «بسیاری از این بیماران را با ماشینهای آخرین مدل میآورند و میبرند.
نه تنها روی میز من بلکه روی میز بهزیستی شمیرانات هم پرونده های بسیاری از بیماران روانی وجود دارد که درمناطق یک تا 3 زندگی میکنند. بیمارانی که حداقل 2 بار در بیمارستان بستری شدهاند؛ به عبارت دیگر، آنها در شرایط حاد به سر میبرند. عقلانیسازی و گمگشتگی هویت، مشکل اصلی آدمهایی است که دربرخی محلههای مرفه زندگی میکنند.
اباذری میگوید: «در مناطق پایین شهر وقتی درباره مشکلات شخصیتی یک نفر صحبت میکنیم راحتتر میپذیرد. هرچه سمت شمال شهر میرویم بهخصوص محلههای شمال غربی پایتخت با آدمهایی که دچار «خطای فکری هالهای» هستند روبهرو میشویم. خطای فکرهالهای یعنی ما توهمی از خودمان درست میکنیم. جایگاهی برای خودمان در نظر میگیریم که برگرفته از پول و ثروت و موقعیت اجتماعیمان است.لایه صدفی دور خودمان میکشیم که به من نزدیک نشو، چون من دکتر فلانی هستم. فلان خانه را دارم. فلان ماشین را سوار شدهام. فلان منطقه زندگی میکنم. پذیرش بیماری روانی در این آدمها کمتر است.»
- دلایل عقلانی برای رفتارهای ناهنجار
هرچه رفاه مردم از نظرمالی بیشتر است عقلانیسازی هم به آن اندازه بالا میرود. در این شرایط افراد دچار خطای فکری یا به اصطلاح روانشناسی «تله فکری» میشوند. دکتر اباذری به پروندههای روی میزش اشاره میکند و میگوید: «گروهی از مردم در مناطق مرفهنشین برای تکتک علائم بالینیشان دلایل عقلانی پیدا میکنند. همین ویژگی باعث میشود که در صورت بروز مشکل برای درمان مراجعه نکنند؛ چون خودشان را توجیه میکنند.
مثلاً دلیل پرخاشگری را به مشغلهکاری ربط میدهند. رفتارهای هیجانی در خرید کردن را تنوع در زندگی معرفی میکنند. بیماری داشتم که طی 2 روز 180 میلیون تومان برای دکوراسیون یکی از اتاقهای خانهاش هزینه کرده بود. این آدم با رفتارش اعلام میکند من دو قطبی هستم. بیماری داشتم که مدتی بستری شده بود.
این آدم وقتی از سفر کربلا بازمیگردد. هفت شبانهروز صبحانه، ناهار و شام به همسایهها و اقوام ولیمه میدهد. بدهی بالا میآورد و به زندان میافتد. این آدم را به پزشک قانونی میبرند و بعد به ما ارجاع میدهند. پزشک قانونی برای او اختلال دو قطبی بودن تشخیص داد. اما خودش و خانوادهاش صددرصد پیگیر این بودند که این آدم از روی ایمانش این کار را میکند. در صورتی که این ولخرجی ربطی به خدا و پیغمبر ندارد. این آدم مریض است.»
- آدمهایی که زندگی را تجربه نمیکنند
خانه، ماشین، سواد بالا و موقعیت شغلی خوب بهعنوان امکانات و رفاه اجتماعی میتواند زمینهساز پیشرفت شود اما چرا این امکانات مثل یک زخم نامرئی خودش رانشان میدهد. نادر اباذری گمگشتگی هویت را دلیل این امر میداند و میگوید: «این افراد زندگی را تجربه نکردهاند. فکرشان را در جریان زندگی بهدست نیاوردهاند. همه چیز حاضر و آماده در اختیارشان قرار گرفته است. البته این معضل محلههای اصیل و مرفه نیست. مثلاً قلهک هم محلهای بالا و مرفهنشین است.
در محلههایی مثل قلهک مردم از طریق زندگی پیشرفت کردند. پیشرفتی که متأسفانه ما درمحلههای نوساز میبینیم به یک پیشرفت مجازی تبدیل شده است. پول ما را جابهجا کرده است. ما خودمان جابهجا نشدهایم. کسی که با زیر شلواری پشت یک ماشین 2میلیاردی مینشیند و با آن وضعیت وارد مغازه میشود یعنی سرجایش نیست. باورتان میشود در همین محله سعادتآباد معضل تف کردن باعث دعوا و بحث شده باشد؟ متأسفانه اینجا همه در برابر رفتارهای ناهنجار خود گارد میگیرند. و همین تعامل را مشکل میکند.»
- پشت ویترین ثروت
«سکوت خیابانهای مرفهنشین تهران آتش زیر خاکستر است.» این جملهای است که دکتر اباذری بر آن تأکید میکند و نگرانکننده است. او میگوید: «ما نتیجه این رفتارها را 20 سال دیگر میبینیم. 20 سال دیگر چیزی را که کاشتیم برداشت میکنیم. بچههایی خواهیم داشت که قدرت فکر کردن ندارند. چون فقط رفتند سر کلاس نشستهاند و آمدهاند بیرون. مثل ماشین. کوچکترین تجربهای از زندگی واقعی ندارند.
چرا دعوایی چند سال پیش در همین میدان کاج اتفاق افتاد و به قتل منجرشد؟ چرا زدوخوردهایی که اینجا انجام میشود اینقدرجدی است؟ متأسفانه اینجا کسی با دیگری کاری ندارد. چند روز پیش 2 جوان20 ساله از ماشین شاسی بلند آخرین مدل پیاده شدند و 40 دقیقه همدیگر را کتک زدند و یک نفر هم وارد ماجرا به عنوان میانجی نشد.
خانوادههایی که یکشبه وضعیت مالیشان تغییر کرده است زندگی را بهعنوان یک ویترین کاملاً آماده میبینند. فرزندشان را درون این ویترین جا میدهند. فرصت تجربه و فکرکردن به او نمیدهند. همین گمگشتگی هویت میآورد. بدترین چیزی که گمگشتگی هویت دارد بیثباتی است. اینجا خیلیها حرف خوب و شیک میزنند ولی به خاطر همین بیثباتی شخصیت وقتی 2 نفر به حد مرگ همدیگر را میزنند فقط نگاه
میکنند.»
نظر شما