از میان دنیای نخهای رنگی، نخ سبز رنگی را انتخاب میکند و در چشم بههم زدنی از میان تار و پود قالی عبور میدهد. با کشیدن شانه بر سر نخهای معلق دار قالی، به نقشی که روی تارو پود قالی جا خوش کرده است، جان میدهد. در آخر با لبخندی رضایتآمیز دستی بر قالیچه میکشد و میگوید: «چیزی که میخواستم شد.» «مینا طالبی» همسایه هنرمند ما در محله سلسبیل منطقه۱۰ است که با از دست دادن بیناییاش، به جای گوشهنشینی در کنج خانه و رفتن در پیله افسردگی، سراغ یادگیری هنرهای دستی مانند: قالیبافی، عروسکبافی، بافتنی و.... رفت و حسابی خوش درخشید. به نحوی که این روزها پا در جرگه مربیگری و کارآفرینی گذاشته است و برای تدریس رشته قالیبافی با سرای محله سلسبیل همکاری میکند. به همین بهانه با این هنرمند پرتلاش به گفتوگو نشستیم.
- بافت عروسک های کاموایی
مینا در هنر عروسکبافی نیز دستی بر آتش دارد و عروسکهای زیادی بافته است، عروسکهایی که برایش خیلی ارزشمند و دوستداشتنیاند. او ایده آموزش عروسکبافی را نیز برای افراد جویای کار مانند زنان سرپرست خانوار، دختران دانشجو و... در سر دارد.
صدای خنده «مینا» فضای اتاق را حسابی پر کرده است. شاد و پر انرژی مشغول گپ زدن با اعضای کلاس است. او از تجربههایش و روزهای یادگیری و آزمون خطایش در هنرهای دستی تعریف میکند و میگوید: «هیچوقت اهل بیکار نشستن در خانه نبودم. همیشه به کاری مشغولم و به اصطلاح سرگرم هستم. پیش از نابینایی در خانه برای همه اعضای خانوادهام لباس میبافتم.» مینا طالبی متولد ماه مهر و چند ماهی است که از مرز ۳۰ سالگی گذر کرده است. او درباره ماجرای تصادفی که منجر به نابیناییاش شد چنین میگوید: «دانشجوی فوق دیپلم مدیریت فرهنگی بودم که در سن ۲۵ سالگی بر اثر تصادف رانندگی بینایی هر ۲ چشمم را از دست دادم.
پس از تصادف یکی دو سالی شاید کمتر در خانه ماندم. اما یک روز به خودم گفتم؛ بلند شو دختر! خانهنشینی بس است. باید از جا بلند شوی و وارد اجتماع شوی! خوشبختانه پدر و مادرم حسابی حمایتم کردند. به یادم است وقتی تصمیم گرفتم تا برای یادگیری دورههای قالیبافی و هنرهای دستی دنبال کلاس آموزشی بروم دوستی مرا منع کرد و گفت که موفق نمیشوی، اما پدرم پشتم ایستاد و برای رفتن به کلاس و آنچه در سر داشتم، تشویقم کرد.»
تصادف برای این همسایه هنرمند ما شروعی دوباره برای یک زندگی جدید بود، چراکه مینا در مسیری گام برداشت که هنگام بیناییاش هیچ تجربهای از آن نداشت. او پس از دریافت کارت معلولیت از بیمارستان «مولوی» ســــراغ کلاسهای آموزشی خط بریل، خیاطی، بافتنی، قالیبافی و بسیاری از هنرهای دستی رفت که در دوران بیناییاش کمتر به یادگیری حرفهای آنها رغبت نشان میداد.
- همراهی خانواده تا کارآفرینی
مینا در زمان آموزش، گاهی نخهای آویزان روی دار قالی را لمس میکند و گاهی برای دقت بیشتر هدفن موبایلش را در گوش میگذارد و سپس درس را توضیح میدهد. او میگوید: «در زمان قالیبافی اغلب از فایلهای صوتی کمک میگیرم. در حقیقت زحمت این کار بر دوش مادر یا خواهرم است. آنها برایم نقشه قالی و رنگهای مورد استفاده را به شکل فایل صوتی برایم میخوانند و ضبط میکنند. گاهی اوقات هم رنگ نخها را با خط «بریل» مینویسم.
با این روش نخها را پیدا میکنم.» مینا با دست، طرح دار قالی را لمس میکند و ادامه میدهد: «برای رسیدن به موفقیت و جایی که بتوانم کارآفرینی کنم همه اعضای خانوادهام حسابی کمک حالم بودند.» این هممحلهای تلاشگر و با روحیه ما درباره تدریس قالیبافی و دیگر فعالیت هنریاش اینگونه توضیح میدهد: «گاهی وقتها در خانه نیز به کسانی که میشناسم یا معرف آشنا داشته باشند، قالیبافی آموزش میدهم. این تنها کاری است که برای کمک به افراد جویای کار میتوانم انجام دهم. باور دارم بسیاری از خانمهای سرپرست خانوار یا افرادی که در شرایط فعلی من هستند برای پیشقدم شدن در هرکاری باید به خود باوری برسند، اگر اراده کنند، از پس هر کاری بر میآیند.»
- حمایت اجتماعی از معلولان
با این هنرمند پر تلاش از هر دری سخن گفتیم تا رسیدیم به موضوع مشکلات شهروندی معلولان؛ او حسابی از عدم فضای مناسب شهری برای معلولان و بعضی رفتارهای اجتماعی گلایه داشت. مینا از پیادهروهای ناهموار میگوید: «متأسفانه پیادهروهای ما به هیچوجه برای تردد معلولان مناسب نیست. برای مثال از همین محله خودمان شروع میکنم که اغلب پیادهروهای آن پر از پستی و بلندی است.
برای راه رفتن در آنها هیچ امنیتی نیست. اغلب مردم هم بیتوجه به شرایط، در زمان تردد به من تنه میزنند و کلی هم مدعی هستند که چرا درست راه نمیروم! گاهی اوقات درست در وسط پیادهرو درخت کاشته شده است و همین، سد راه افرادی مثل من میشود. سیستم حملونقل شهری هم که اوضاع بدتری دارد و هیچ نوع امکان رفاهی برای استفاده افراد معلول در آن وجود ندارد.» این همسایه کارآفرین در بخش پایانی صحبتهایش به رفتار غلط بعضی از شهروندان در برخورد با افراد معلول اشاره میکند و میگوید: «متأسفانه مردم در برخورد با معلولان اغلب سردرگم هستند. بعضیها کمک کردن را با دلسوزی اشتباه میگیرند و بعضی دیگر بسیار توهینآمیز برخورد میکنند. در این بخش نیاز به فرهنگسازی داریم. اینکه مردم یاد بگیرند با یک فرد معلول چگونه برخورد کنند.»