تاریخ انتشار: ۲۵ اسفند ۱۳۸۶ - ۱۴:۵۴

دکتر محمدمهدی فرقانی*: 36 سال از روزی که برای نخستین بار، استاد دکتر معتمدنژاد را در حیاط دانشکده علوم ارتباطات دیدم، می‌گذرد.

مردی آرام، متین، موقر و نرم‌خو که در مسیر خود به طبقه چهارم ساختمان در اتاق معاونت آموزشی دانشکده با دانشجویان خوش‌وبش می‌کرد و سنگین و صمیمی و در عین حال رسمی، با آنها گرم می‌گرفت؛ به بچه‌ها احترام می‌گذاشت و آنها از صمیم قلب به او ادای احترام می‌کردند.

آن تصویر در طول این 36 سال، لحظه به لحظه کامل‌تر شده  و دکتر معتمدنژاد در نگاه من، دم‌به‌دم اوج گرفته است تا در افق نگاهش و در ساحل آرامشش، صدها چهره علم و اخلاق و آموزش بال بگیرند و به پرواز درآیند. اینک استاد، نشسته بر ستیغ این کوه، با وقار دامنه‌های دور و نزدیکی را می‌نگرد که در بیش از 40 سال عمر پربرکت دانشگاهی‌اش، نهال‌های فراوانی در خاکش قامت کشیده‌‌اند و بارور شده‌اند و این یعنی زیباترین جلوه زندگی و درخشان‌ترین کارنامه حیات و پربارترین تجربه زیستن، در کشوری که به آن عشق می‌ورزد و برای پیشرفت و تعالی آن از انجام هر چه از دستش برمی‌آید، دریغ ندارد.

استاد معتمد‌نژاد یک اسوه است؛  اسوه‌ای که در میان نسل آموزش‌دهندگان دانشگاهی ایران، بدیل‌های چندانی ندارد. هم آنان که کنش و منش و بینش‌شان و هر کلام و گفتارشان، درسی بزرگ در خود دارد.

نسل استادان آب‌خورده از سرچشمه شک و وضو گرفته از برکه یقین؛ نسل عالمانی که علم‌شان، نه ابزار تحصیل رزق‌و روزی که وسیله تعالی ملک و ملت‌شان بوده است؛ نسل معلمانی که نه تنها علم‌شان آموختنی بوده بلکه ذره‌ذره عمل‌شان و مشی و منش‌شان، از هر حیث درسی بوده است حیات‌بخش و سازنده و دم مسیحایی‌شان، چه بسیار استعدادهای نهفته را که بیدار و بارور کرده است و بالاخره نسل استادانی که وجودشان سرمایه‌ای است گرانسنگ و افتخاری است ماندگار برای تاریخ آموزش عالی کشور و علوم ارتباطات ایران. مفتخر و مباهی است به داشتن چنین پدری و الحق که دین بزرگی به او دارد.

می‌شود استادی بود که دانش داشت اما منش نداشت؛ می‌توان معلمی بود که منش داشت، اما دانش نداشت، ولی سخت است که معتمدنژاد باشی، هر دو را در اوج داشته باشی و با این حال متواضع و فروتن، همیشه در مورد شاگردانت بگویی که ما با ایشان همکلاسی و همدرس بوده‌ایم و من کسان زیادی را ندیده‌ام که چنین کنند... و اکنون که او بازنشسته شده، در نگاه همه ما ارج دیگری گرفته است؛ کمالی که دست‌نیافتنی می‌نماید.

سر آن ندارم که در این یادداشت کوتاه، آنچه را که در مورد استاد معتمدنژاد گفتنی و آموختنی است، باز کنم که این، مجالی دیگر می‌طلبد. قصدم بازگویی آن اندکی از قدرشناسی به استادی است که اگر هر کدام از ما اگر فقط قطره‌ای ناچیز از دریای معرفت و منش او برگرفته باشیم، می‌توانیم به معلمی‌مان افتخار کنیم و امید که چنین باد.

* عضو هیات علمی گروه ارتباطات
دانشگاه علامه طباطبایی

برچسب‌ها