ندا رجبی: ۲ سال پیش که برنامه عبور شیشه‌ای با اجرای رضا رشیدپور و فروختن سیب و انداختن لیموشیرین توی تنگ ماهی روی آنتن رفت، خیلی‌ها در مطبوعات و حتی رادیو که خانه اول رشیدپور بود شروع کردند به دست گرفتن برای این برنامه.

حتی رشیدپور را متهم کردند به اینکه ادای مجریان موفقی مثل محمود شهریاری را در می‌آورد، اما او با انعطاف‌پذیری با نقدها روبه‌رو شد و بعضی از آنها را هم روی آنتن قرائت کرد تا نشان دهد روحیه انتقادپذیری دارد.

او این روند را چند ماه بعد با برنامه جدیدی تحت عنوان «شب شیشه‌ای» ادامه داد و در آن بسیاری از چهره‌های شناخته شده سینما را به برنامه‌اش آورد که البته آن هم بدون نقد نماند.

حالا در سری جدید برنامه‌های شیشه‌ای، رشیدپور برنامه‌ای با نام «مثلث شیشه‌ای» به سراغ موضوعات حساسیت‌برانگیز روز می‌رود تا برنامه را از شکل میهمان محور به موضوع محور تغییر دهد.

گرچه این برنامه هنوز در اول راه است و نمی‌توان درباره‌اش قضاوت کرد اما به نظر می‌رسد رشیدپور با پشت سر گذاشتن فراز و نشیب‌های دو برنامه قبلی به تسلط و پختگی بیشتری در انجام گفت‌وگو رسیده است.

  • به نظر می‌آید تغییراتی در نوع گفت‌‌وگو کردن شما حاصل شده. خودتان این‌طور فکر نمی‌کنید؟

 به هر حال یک سال بزرگ‌تر شدم.

  • این یک سال چه کردید؟

مطالعه کردم. سعی کردم نقاط‌ضعف خودم را شناسایی کنم.

  • ولی در طول این یک سال مدام اخبار گوناگونی از شما منتشر می‌شد که رضا رشیدپور فیلمنامه نوشت، مجله منتشر کرد، در فیلمی بازی کرد. چطور بعد از موفقیت شب شیشه‌ای که برنامه نسبتاً موفقی بود شما تصمیم گرفتید آنقدر سراغ کارهای مختلف بروید؟

نه، ببینید رسانه موج‌هایی ایجاد می‌کند و بعضی‌ها را می‌برد روی این موج، رسانه‌های دیگر هم این آدم را که روی موج قرار گرفته می‌بینند و روی تمام کارهای او زوم می‌کنند. طبیعی است که وقتی در تلویزیون کار نمی‌کنم مشغول کارهای دیگری باشم.

این من نبودم که زنگ می‌زدم به خبرگزاری‌ها بلکه این دوستان به من لطف داشتند، مرا از یاد نبرده بودند و مدام تماس می‌گرفتند که الان مشغول چه کاری هستید. من هم می‌گفتم الان بیکارم، دارم فیلمنامه می‌نویسم و واقعاً هم نوشتم با عنوان «باران که می‌‌بارد» که البته به کسی ارائه ندادم و دلم می‌خواهد خودم آن را بسازم!

یک طرح قصه هم داشتم مربوط به عملیات ضدجاسوسی که برای ساخت یک سریال ارائه شد و فیلمنامه را هم آقای رستگاری نوشت ولی به خاطر صلاحدید مدیران رسانه ساخت این سریال متوقف شد.

در مورد بازی هم وقتی خانم میلانی این پیشنهاد را مطرح کردند اتفاقاً خندیدم و گفتم من 3 ماه پیش در شب شیشه‌ای می‌گفتم آنقدر از این شاخه به آن شاخه نپرید، حالا خودم همین کار را بکنم؟ گفتند: تو مگر تئاتر کار نکردی. گفتم چرا. گفت پس بیا تجربه کن، به یک بار تجربه که می‌ارزد.

من هم به ایشان اطمینان کردم و پذیرفتم. تیم خوبی دور هم جمع شده بودند و تجربه خوبی هم بود. من در این فیلم (سوپراستار) نقش دستیار کارگردان را بازی کردم و کارگردان را هم محمدرضا شریفی‌نیا بازی کرد. فکر می‌کنم سوپراستار از فیلم‌های خوب اکران امسال خواهد بود.

  • و چطور به فکر انتشار مجله افتادید؟

من خیلی وقت بود که جسته و گریخته در مطبوعات مطلب می‌نوشتم. اکثر اوقات هم با اسامی مستعار و گاهی هم با اسم خودم که مشخصاً در روزنامه «گل» با اسم خودم می‌نوشتم. بعد از مدتی تصمیم گرفتم روزنامه‌ای را تأسیس کنم و حتی در خبرگزاری‌ها هم خبرش منتشر شد.

ولی برای گرفتن مجوز روزنامه خیلی سخت‌گیری کردند. به همین دلیل تصمیم گرفتم با همین مجوز مجله منتشر کنم، حالا امیدوارم که روزی برسد آنقدر در این زمینه به تبحر رسیده باشم که بتوانم روزنامه هم منتشر کنم.

  • گفت‌وگوهای مجله را هم خودتان انجام می‌دهید؟

فقط گفت‌وگوهای غیرقابل چاپ را خودم انجام می‌دهم.

  • خوب شد به این عنوان اشاره کردید. شما در شب شیشه‌ای کلی از مجلات زرد انتقاد کردید که چرا با تیترهای کاذب مردم را فریب می‌دهند. حالا خودتان روی جلد مجله تیتر می‌زنید «گفت‌وگوی غیرقابل چاپ با فلانی» این تیتر مگر دروغ نیست؟ اگر غیرقابل چاپ است پس چطور چاپ کردید؟

ما یک زمانی درباره تیتر حرف می‌زنیم، یک زمانی درباره فرصت که موضوع کاملاً فرق می‌کند. ما هم یک فرصت آوانگارد برای یکسری از صفحات مجله طراحی کردیم که بتوانیم حرفمان را شفاف‌تر بزنیم.

  • ولی این تیتر جزء همان‌هایی است که برای جلب توجه و فروش بیشتر می‌زنند بی‌آنکه صحت داشته باشد.

قطعاً هر مجله‌ای به فروش احتیاج دارد ولی متوسل شدن به فروش از طریق فریب دادن مخاطب با متوسل شدن به راه‌های منطقی فرق می‌کند. یک زمانی مخاطب یک چیزی را روی جلد مجله می‌خواند ولی داخل صفحات را که نگاه می‌کند می‌فهمد هیچ ربطی به مطلب نداشته یا اصلاً مفهوم مطلب چیز دیگری است. این فریب دادن مخاطب است.

ولی ما تیتر می‌زنیم مثلاً ده‌نمکی گفت به آخر خط رسیدم. این همان چیزی است که از گفته‌های او برآمده یا یک گفت‌وگوی شفاف را هم ما اسمش را گذاشتیم گفت‌وگوی غیرقابل چاپ و فکر نمی‌کنم این فریب افکار عمومی باشد.

ضمن اینکه معتقدم به هر حال هر نشریه‌ای اگر بخواهد مستقل باشد باید بفروشد. از آن مجله‌ها هم نیستیم که از این گروه سیاسی و از آن جناح پول بگیریم، مجله را 200 تومان بفروشیم و دغدغه مالی هم نداشته باشیم. برای ما فروش یک عدد مجله هم مهم است. به همین خاطر مجبوریم جذابیتش را بیشتر کنیم که فروش بالاتر برود.

  • بین گفت‌وگوی مطبوعاتی و تلویزیونی چه تفاوتی احساس می‌کنید؟

من وقتی کار در مطبوعات را چند ماه پیش شروع کردم می‌دانستم نوشتن حتماً یک سواد بالاتری از تلویزیون لازم دارد. چون وقتی چیزی را می‌‌نویسی اگر مطلبت عمق نداشته باشد مخاطب خیلی زود می‌فهمد، چون فرصت این را دارد که گفت‌‌‌وگو را دوباره بخواند.

پس دقت در آن باید خیلی بیشتر از گفت‌وگوی تلویزیونی و رادیویی باشد. اما از طرفی هم فکر می‌کنم تجربه گفت‌وگوهای تلویزیونی من که به‌طور زنده انجام می‌شد در گفت‌وگوهای مطبوعاتی به من کمک کرده تا با یک ذهنیت مشخص و آماده وارد گفت‌وگو بشوم. اگر دقت کرده باشید بعضی از گفت‌وگوهای مطبوعاتی به‌طور مشخص تکلیف است و خبرنگار با ذهنیت معلومی سراغ گفت‌‌وگو نرفته.

ولی من وقتی گفت‌وگو می‌کنم شاید به خاطر اینکه کارم در تلویزیون گفت‌وگو بوده از الف تا یای مصاحبه را توی ذهنم می‌چینم و فکر می‌کنم دلیل توفیق گفت‌وگوهای غیرقابل چاپ ما در این فرصت کم و چند شماره‌ای مجله همین باشد. ما هر مصاحبه را که منتشر می‌کنیم روز بعد در خیلی از سایت‌های خبری پرمخاطب لینک می‌خورد.

  • خب، از مطبوعات بگذریم. شما همیشه در رابطه با گفت‌وگوهای تلویزیونی‌تان گفتید از گروهی برای طراحی سؤال بهره می‌برید. اما هیچ‌وقت نفهمیدیم این گروه را چه کسانی تشکیل می‌دهند. اصلاً وجود خارجی دارند؟!

ما گروهی برای طراحی سؤال نداریم. ما یک اتاق فکر داریم و یک تیم فکری که در تمام برنامه‌ها هم با تعداد کمتر یا بیشتر حضور داشتند. ما هر روز چهار پنج ساعت با این گروه در اتاق فکر درباره موضوعی که شب قرار است در برنامه به چالش کشیده شود بحث می‌کنیم و از دل این بحث ظرایفی در ذهن من ته‌نشین می‌شود که در گفت‌وگو به کمکم می‌آید.

  • بالاخره چه کسانی هستند این آدم‌های متفکر؟!

از بچه‌های مطبوعات و همین افرادی که با من در نشریه رویش همکاری می‌کنند، همین‌طور از مدیران عالی‌رتبه سازمان و یکی دو نفر استاد دانشگاه که نمی‌دانم صلاح می‌دانند اسمشان را ببرم یا نه، پس اسم نمی‌برم!

  • عجب! بسیار خب، اسم نبرید. لااقل بگویید این ایده 120ثانیه از کدام مغز متفکر تراوش کرده؟

خودم.

  • چرا فکر کردید ایده خوبی است؟

شما فکر می‌کنید نیست؟

  • تا به حال هر کس روی خط آمده و خواسته در 120ثانیه شما حرفش را بزند، صحبتش به جاهای مهم و حساس که رسیده ارتباط قطع شده و به نظرم این هم بی‌احترامی به آن بنده خدا و هم بی‌احترامی به مخاطب است.

اتفاقا ما یک زمانی در دادن تریبون به افراد مختلف دچار افراط شدیم و به نظر من شأن رسانه در این نیست که یک نفر توی خانه‌اش بنشیند و تلفن را بردارد، هرچقدر که دلش می‌خواهد روی خط بیاید و از آنتن استفاده کند.

  • این باید در پشت صحنه‌ هماهنگ شود، نه اینکه روی آنتن و با این شکل که اصلا صورت خوشی ندارد.

خب، ما به این افراد از آغاز بحث می‌گوییم به این ثانیه شمار کنار صفحه تلویزیون توجه کنید.

  • مگر مسابقه است؟

ببینید ما ایرانی‌ها اهل حرافی هستیم. این روش چون تازه شروع شده و ما اول راه هستیم شاید به نظر جالب نباشد، ولی من احساس می‌کنم امتداد این روند ارزش ثانیه به ثانیه‌ای رسانه را نه فقط برای دیگران، حتی برای من مجری هم بالاتر می‌برد.

وقتی ما همین‌جوری به صورت کیلویی با رسانه برخورد کنیم هم شأن رسانه تنزل پیدا می‌کند و هم بی‌احترامی به مخاطب است

 بعضی از ما برای جواب دادن به ارائه یک رزومه کاری بلند بالا که آمارهای اغراق شده‌ای هم در آن وجود دارد عادت کردیم. یک ساعت زمان می‌گیریم و به مردم آمار و ارقام می‌دهیم، از زیر بار سؤال هم شانه خالی می‌کنیم.

این ثانیه شمار ولی گوشزد می‌کند که مردم پاسخ می‌خواهند و شما باید در حداقل زمان ممکن حداکثر پاسخ ممکن را بدهید. بنابراین ما در این بخش از برنامه به دنبال فرهنگ‌سازی این چنینی هستیم. ولی مسلما هیچ روشی را از پیش نمی‌شود موفقیت‌آمیز یا شکست خورده دانست. باید صبر کرد آخر پاییز بشود!

  • پس اگر آنقدر حساب‌گر هستید باید زمان‌های تلف شده دیگر را هم مدنظر قرار بدهید و یک فکری به حالش بکنید. مثل اعلام آمار پیام‌های کوتاه.

ولی این به نظر من اتلاف وقت نیست، اعلام این آمار طبیعی است و مخاطب حق دارد هر 10 دقیقه یکبار از تغییر و تحولی که در آن صورت گرفته با خبر شود.

  • ولی این کار خیلی کند صورت می‌گیرد.

قبول دارم اما این کند صورت گرفتن که اتفاقا در سری قبل تبدیل به یک معضل بزرگ شده بود و بسیاری در مطبوعات و رادیو برای آن طنز ساختند به خاطر این است که استودیوها محیط‌های آکوستیکی هستند و مدم‌های بدون سیم در شرایط آکوستیک خیلی بد کانکت می‌شوند و به همین علت وقتی که من می‌خواهم آمار را اعلام کنم تازه وقتی کلید را می‌زنم که آمار را تازه کنم، مدم قطع می‌شود. خلاصه وقفه‌هایی که ایجاد می‌شود به این دلایل است و ایراد ما نیست!

  • در ضمن شما یک وقت و انرژی مضاعفی هم صرف می‌کنید تا سؤالتان را طوری مطرح کنید که به طرف مقابل برنخورد. تا اینجای ماجرا البته بد نیست. اما گاهی سؤال به شکلی در می‌آید که اساس غلط و بی‌مفهوم است.

ممکن است مثال بزنید. 

  • مثلا به پژمان بازغی می‌گویید تو بازیگر خیلی توانایی هستی و بازیگری‌ را بسیار خوب می‌شناسی،‌از طرفی چهره و فیزیک خیلی خوبی هم داری،‌اما هیچ‌کس به خاطر دیدن تو به تماشای فیلم نمی‌رود، چرا؟

در مورد پژمان بازغی که واقعا اعتقاد من همین است. او بازیگری‌اش از بسیاری بازیگران سینمای ما که گیشه را فتح می‌کنند بهتر است. اما با اینکه می‌گویید تلاش می‌کنم به او برنخورد که کاملا موافقم. مسلما این همیشه مدنظر من هست و اصلا نمی‌دانم چرا این فرهنگ کوبیدن گفت‌وگو شونده ظرف این ۲ سال اخیر در تلویزیون جا افتاده است.

قرار نیست میهمان را برنجانیم یا بچلانیم. میهمان برای من محترم است طرفداران خودش را هم دارد. نمی‌توانم چاقو در بیاورم فرو کنم توی شکمش که بیننده بگوید به‌به، رشید‌پور چه کرد!

  • احترام بله،‌باید رعایت شود ولی رنجیدن و نرنجیدن او دست شما نیست. ممکن است از کوچک‌ترین انتقاد شما برنجد. اینکه نباید هدف برنامه را که شفاف‌سازی است تحت‌الشعاع قرار بدهد!

متوجهم. من فقط می‌خواهم به خودم یاد بدهم که در کمال رعایت احترام و شأن طرف مقابل می‌توانم سؤالم را بپرسم. لزومی ندارد به بی‌ادبانه‌ترین شکل ممکن این کار را انجام بدهم برای اینکه ثابت کنم حرفه‌ای هستم.

  • این دعوت‌های تلفنی که برای معرفی میهمان پخش می‌کنید و البته اصلا هم هویت میهمان را مشخص نمی‌کند هم از جهتی باعث ایجاد شک و شبهه می‌شود شما گوشی تلفن را برمی‌دارید و بعد از کلی خوش و بش، خطاب کردن وی با اسم کوچک، تاکید مدام بر اینکه ما با هم رفیقیم و عنوان این پیشنهاد دوستانه که هر سؤالی را دوست نداشتی می‌توانی جواب ندهی و بگویی سؤال بعد!

نقطه نظر جالبی است. من فکر کردم معرفی میهمان به این سبک نو و جالب است. حالا باید تاثیرش را در مدت طولانی‌تری دید و بررسی کرد. گذشته از این رسانه جذابیتش به همین است که هر اتفاقی می‌تواند شبهه‌انگیز باشد.

  • ولی باید در جهت اطمینان مخاطب به صداقت رسانه هم تلاش کرد!

من فکر می‌کنم بدون اغراق 60 درصد مخاطبین که برنامه‌های من را می‌بینند، مرا آدم خیلی‌ چاپلوسی نمی‌شناسند و همین برای من کفایت می‌کند.

  •  آدم چاپلوسی نه، ولی آدم نگرانی می‌شناسند.

من در زندگی شخصی هم همین‌طوری هستم.

  • زندگی شخصی به خودتان مربوط است، ولی این می‌تواند هدف برنامه را تحت الشعاع قرار بدهد.

 نمی‌دانم شاید باید مجری را عوض می‌کردند اگر می‌خواستند میهمان را در به‌در کنند. دوست ندارم این کار را بکنم. یعنی نمی‌توانم این‌طوری باشم. با همه با رعایت احترام برخورد می‌کنم. منتظر از پشت خنجر زدن به کسی نیستم.